پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

یادداشت هایی پراکنده در جستجوی رازها ، راز خلقت ، راز زندگی انسان ، هنر ، سیاست ، زندگی اجتماعی و قواعد بازی و سپس راز سکوت و همه این رازها ، اگرچه پراکنده ، مانند مهره های کوچک که بانخی در اتصال بهم ، تسبیح می شوند برای ستایش خالق

__________________________________________

پروردگارا ! باشد این شمع کوچکی که برافروخته ام ، نور پیدا کند و آنگاه که در تاریکی قرار گرفته ام، روشنم سازد

رازهای نگفته

آخرین نظرات
رازهای نگفته



نقل و کپی مطالب این تارنما ، بدون ذکر منبع ، شرعا جایز نیست و از اخلاق به دور است . وب شخصی علیرضا فلاح WWW.DRARF.IR

۱۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۱ ثبت شده است

حیفم آمد این مطلب زیبای  وبلاگ آجر کشی سیاست را که در سایت الف هم کار شد ، اینجا باز نشر ندهم :

 چراغ‌های مسجد دسته دسته روشن می‌شوند. الحمدلله، ده شب مجلس با آبروداری برگزار شد.

آقا سید مهدی که از پله‌های منبر پایین می‌آید، حاج شمس‌الدین ـ بانی مجلس ـ هم کم کم از میان

جمعیت راه باز می‌کند تا برسد بهش.

جمعیت هم همینطور که سلام می‌کنند راه باز می‌کنند تا دم در مسجد.

وقت خداحافظی، حاجی دست می کند جیب کتش…

آقا سید، ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل…

دست شما درد نکند، بزرگوار!

سید پاکت را بدون اینکه حساب کتاب کند، می‌گذار پر قبایش. مدت‌ها بود که دخل را سپرده بود دست

دیگری!

آقا سید، حاج مرشد شما رو تا دم در منزل همراهی می‌کنن…

حاج مرشد، پیرمرد ۵۰ ، ۶۰ ساله، لبخندزنان نزدیک می‌شود. التماس دعای حاج شمس و راهی راه…

***

زن، خیلی جوان نبود. اما هنوز سن میانسالی‌اش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه

می‌کرد.

زیر تیر چراغ برق خیابان لاله زار، جوراب شلواری توری، رنگ تند لب‌ها، گیس‌های پریشان… رنگ

دیگری به خود گرفته بود.

دوره و زمونه‌ای نبود که معترضش بشوند…

***

حاج مرشد!

جانم آقا سید؟

آنجا را می‌بینی؟ آن خانم…

حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را انداخت پایین.

استغفرالله ربی و اتوب‌الیه…

سید انگار فکرش جای دیگری است…

حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا.

حاج مرشد انگار که درست نشنیده باشد، تند به سیدمهدی نگاه می‌کند:

حاج آقا، یعنی قباحت نداره؟! من پیرمرد و شمای سید اولاد پیغمبر! این وقت شب… یکی ببیند

نمی‌گوید اینها با این فاحشه چه کار دارند؟

سبحان الله…

سید مکثی می‌کند.

بزرگواری کنید و ایشون رو صدا کنید. به ما نمی‌خورد مشتری باشیم؟!

حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضی می‌شود. اینبار، او مضطرب این طرف و آن طرف را نگاه می‌کند و

سمت زن می‌رود.

زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده، کمی خودش را جمع و جور می‌کند.

به قیافه‌شان که نمی‌خورد مشتری باشند! حاج مرشد، کماکان زیرلب استغفرالله می‌گوید.

- خانم! بروید آنجا! پیش آن آقاسید. باهاتان کاری دارند.

زن، با تردید، راه می‌افتد.

حاج مرشد، همانجا می‌ایستد. می‌ترسد از مشایعت آن زن!…

زن چیزی نمی‌گوید. سکوت کرده. مشتری اگر مشتری باشد، خودش…

دخترم! این وقت شب، ایستاده‌اید کنار خیابان که چه بشود؟

شاید زن، کمی فهمیده باشد! کلماتش قدری هوای درد دل دارد، همچون چشم‌هایش که قدری هوای

باران:

حاج آقا! به خدا مجبورم! احتیاج دارم…


سید؛ ولی مشتری بود!

پاکت را بیرون می‌آورد و سمت زن می‌گیرد:

این، مال صاحب اصلی محفل است! من هم نشمرده‌ام. مال امام حسین(ع) است…

تا وقتی که تمام نشده، کنار خیابان نایست!…

سید به حاجی ملحق می‌شود و دور…

انگار باران چشم‌های زن، تمامی ندارد…

***

چندسال بعد…نمی‌دانم چندسال… حرم صاحب اصلی محفل!

سید، دست به سینه از رواق خارج می‌شود. زیر لب همینجور سلام می‌دهد و دور می‌شود. به در

صحن که می‌رسد، نگاهش به نگاه مرد گره می‌خورد و زنی به شدت محجوب که کنارش ایستاده.

مرد که انگار مدت مدیدی است سید را می‌پاییده، نزدیک می‌آید و عرض ادبی.

زن بنده می‌خواهد سلامی عرض کند.

مرد که دورتر می‌ایستد، زن نزدیک می‌آید و کمی نقاب از صورتش بر می‌گیرد که سید صدایش را بهتر

بشنود. صدا، همان صدای خیابان لاله زار است و همان بغض:

آقا سید! من را نشناختید؟ یادتان می‌آید که یکبار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید؟ همان پاکت…

آقا سید! من دیگر… خوب شده‌ام!

این بار، نوبت باران چشمان سید است…

سید مهدی قوام  از روحانی های اخلاقی دهه ۴۰ تهران بودند. یکی تعریف می‌کرد: روزی که پیکر سید

مهدی قوام را آوردند قم که دفن کنند ، به اندازه‌ی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و

لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند.

زار زار گریه می‌کردند و سرشان را می‌کوبیدند به تابوت…


کدمطلب: 215
  • علیرضا فلاح

دیروز تودیع شدم

۲۷
فروردين
دیروز تودیع شدم .

 3 ماه پس از استعفا ، مراسم تودیع من به عنوان معاون سیمای سابق صدا وسیمای مرکز مازندران و مراسم معارفه آقای نقی نائیجی  به عنوان معاون سیمای جدید برگزار شد .

ده دقیقه ای وقت گذاشتند تا حرف بزنم.

توی سالن نمازخانه  اداره ، بچه های حوزه سیما زحمت کشیدند ، اکثر شان  شرکت کردند. از شان تشکر کردم و همچنین از مدیرکل محترم مرکز آقای حمیدی و قائم مقام و معاونین و مدیران حاضر در جلسه و اگر چه  تصور نمی کردم که مجلس  اینقدر با شکوه برگزار شود ، از صمیم قلب ازشان سپاسگذاری کردم و چون یک ماه دیگر  عازم خانه خدا هستم از فرصت  استفاده کردم و از کسانی که احتمالاً در طول مسئولیتم شاید از من دلخوری  به دل گرفته بودند ، حلالیت طلبیدم .

دستم توی این دنیا و بدتر آن دنیا  خالی است . ظرفیت و توان عدم بخشش را نداشتم و خالصانه از همه حلالیت طلبیدم .
خیلی نتوانستم  اسم بیاورم چون می ترسیدم اسم کسی سهواً از قلم بیفتد و دلخوری ایجاد شود ولی بیش از همه رییس دفتر من آقای حاجی عبدی خیلی زحمت کشید و بار مشکلات و سختی های حوزه مرا به دوش کشید و بعدش آقای برزگر دیگر رییس ذفتر من و کسانی که در حوزه ستادی  من به صورت مستقیم  با من کار می کردند، از خانم قاسمی که تایپ نوشته های مرا به عهده داشتند و الان گهگاهی زحمت آنرا می کشند و دختر عموی خانمم ، خانم احمد زاده گرفته تا آقای امین زاده عزیز و صدیق – خواننده خوب استان و بچه های دیگر ...

مدیر تولید ، آقای قربانی که همیشه کمک حال و مشاور خوب من بودند و سید عزیز، آقای مفیدی مدیر پخش من و آقای شاملی عزیز مسئول هماهنگی سیما  که خیلی این طفلک زحمت کشید و در حد و اندازه خود خیلی از زحماتش نتوانستم قدرانی کنم .

ازآقای اسماعیل محمدی که مدتی در دفترم بودند و شاید اخلاق مرا تاب نیاوردند  و محترمانه خداحافظی کردند گرفته تا بریمانی دوست  داشتنی که توی هماهنگی سیما ، زحمت کارهای مرا به دوش می کشید.

 هیچ کاری نکرده باشم در طول  خدمت خود ، کمترینش این بود  که فضای خوب و صمیمانه ای در حوزه سیما ایجاد کردم که همیشه  در آن جنگ و جدل و زیر آب زنی و درگیری بود ....

وبعدش ، از افتخارات دوران مدیریت من 24 ساعته کردن سیمای طبرستان بود و ارتقای رتبه مرکز از 29 جدول مراکز به رتبه 6 که فوق العاده بود .

یکسری تلاش و کاردیگر که امروز مختصری از آنها را در صحبت هایم آوردم .

مراسم امروز نشان می داد که اندک  تلاشی اگر بشود بلاخره به چشم می آید . قدرانی می شود .

با آرامش به حوزه برنامه سازی  سیما بازگشتم تا اگر خدا بخواهد برنامه (رازهای ناگفته ) را دوباره شروع کنم و فرصت بیشتری خواهد داشت تا ادامه تحصیل بدهم و رمان (آخرین عاشق شهر) را برای چاپ آماده کنم و اگر خداوند بزرگ یاری نمایند بعداز سفر مکه ، تله فیلمی را شروع کنم .

یکبار در گذشته در همین مرکز و در همین سالن به عنوان مدیر تولید معارفه شدم و همان جا هم پس از استعفا ، تودیع شدم .
کمتر از 2 سال بعددوباره در همان سالن معارفه شدم و باردیگر امروز به عنوان معاون سیما تودیع شدم .
این رفت و آمد برای من عادی بود اما در نگاه بعضی از همکارانم حس خاصی را می دیدم !
من ماموربودم به تکلیف و در بدترین شرایط ، خدا را شاکرم که به تکلیف خود عمل کردم .

باقی بقایتان ...  


کدمطلب: 214
  • علیرضا فلاح

213 - اشکال فنی

۲۷
فروردين
به علت تبدیل دامنه                                                                         www.drarf.com

به دامنه ملی                                                                                       IR                

تا اطلاع ثانوی ، آدرس وبلاگ رازهای نگفته، همان آدرس بلاگفا             www.drarf.blogfa.com 

خواهد بود.

چنانچه مشگلی احساس نمودید با جستجوی عنوان رازهای نگفته در گوگل ، به وبلاگ دسترسی خواهید داشت .


  • علیرضا فلاح

پیامکها 12

۲۵
فروردين
منتظران مهدی( عج) به هوش باشید !

حسین (ع) را منتظر اش کشتند !!


کدمطلب: 212
  • علیرضا فلاح

خدایا اینجا چه خبر است ؟ بعد از جنگ و شهدا چه بر ما رفته است ؟

من ایرانی نه ! یکی از آنور آب ؛ این مطالب را بشنو د؛ چه می گوید!؟

روح‌الله حسسینیان  خودش نماینده  مردم تهران در مجلس است و رئیس فراکسیون انقلاب اسلامی ، ایشان ضمن وارد دانستن برخی انتقادات به عملکرد مجلس گفت:

شاهد بودیم که بودجه مجلس یک مرتبه به میزان 50 درصد افزایش یافت و اینکه اطراف مجلس زمین‌هایی خریداری می‌شود و 100 میلیون وام به نمایندگان داده می‌شود، از اشکالات وارده است.

وی گفت : این چه امتیازی است که مجلس برای خود قائل است که اگر یک فرد چهار سال نماینده باشد برای او یک مقطع تحصیلی محسوب می‌شود . این انتقاد هم وارد است و نمایندگان نباید به نفع خود قانون‌گذاری کنند.

این از مجلس...

حالا آقای مصطفی پور محمدی رئیس سازمان بازرسی کل کشو ردر گفتگویش با خبرآنلاین در خصوص اختلاس بزرگ می گوید:  

بدون تردید دولت از گروه آریا ( گروه اختلاس کننده ) حمایت کرده بود.

این از دولت...


کدمطلب: 211

  • علیرضا فلاح

داشتم وب گردی می کردم که این وبلاگ را دیدم :

کماندو های جنگ سایبری

پایگاه جنگ نرم

جالب بود برایم که با این عنوان ، این مطلب را هم زده بودند، 

توهین به امام محمد تقی (علیه السلام)

نویسنده: لشکر سایبری صاحب الزمان رامسر 

اوایل امسال متاسفانه عده ای از اهالی وب فارسی در اقدامی هماهنگ و با محوریت گروهی که در سایت فیس بوک ایجاد شد، پا را از گلیم خود بیرون کرده، از خطوط قرمز شیعیان، مسلمانان (و حتی همه انسان های آزاده و با فرهنگ دنیا با هر نوع تفکر و مذهبی که دارند) عبور کردند و مسخره کردن امام نقی (علیه السلام) را در دستور کار خود قرار دادند.

این عده در این حرکت شوم خود از هیچ تلاشی فروگذار نبوده و متاسفانه هرگونه بی حرمتی و اهانت را نسبت به دهمین امام معصوم ما روا داشتند. از به اشتراک گذاشتن مطالب بی پایه و هجویات من در آوردی نسبت داده شده به ایشان گرفته تا … که هر یک از این توهین ها به تنهایی برای به جوش آمدن خون یک مسلمان غیرت مند کافی است.

جای بسی تعجب است که این گروه با این درجه از توحش و اهانت به مقدسات دیگران به شکل افسار گسیخته، همچنان آزادانه به فعالیت خود ادامه می دهند و فضای وب فارسی را آلوده و خاطر دوستان و محبین اهل بیت علیهم السلام را آزرده می نمایند. همچنین طی روزهای اخیر گروه خود در شبکه پلاس را هم راه اندازی نموده اند.

جالب تر نظری بود که یک خواننده برای این مطلب گذاشته بود:

با عرض سلام واحترام خدمت شما عرض میکنم وقتی که ما فردوسی علیه رحمه را نجات دهنده اسلام معرفی کنیم از دیگران چه انتظاری داریم .
اگر همین مطلب بدون تعصب باز شود یعنی مقام فردوسی در نجات اسلام از تمام ائمه علیهم السلام بالاتر و روشن تر است .
این درد و این مصیبت را با چه کسی و چه مقامی در میان بگذاریم دوست عزیز شرمنده که شما را ناراحت کردم.
اللهم عجل لولیک الفرج.

( اشاره ایشان به سخنان آقای احمدی نژاد در تاجیکستان بود که بدجوری سروصدا به پا کرد )

خب کماندوهای جنگ سا یبری ، پس شما دارید چی کار می کنید؟ فکر کردم ادامه مطلب می نویسید که مثلا سایت آنها را حک کردید یا به تلافی یک کاری کردید، آخه اسم خود را پس چرا گذاشتید کماندو برادرمن ؟ این عنوان این توقع را ایجاد می کند!
شما که فقط نقل خبر کردید ؟ آنهم با تاسف !؟
شما را بخدا با بعضی عناوین بازی نکنید نتیجه معکوس دارد برادرهای خوش قلب من .


کدمطلب: 210
  • علیرضا فلاح

جا دارد اینجا از خواهر خوبم سرکار خانم قاسمی که همکا ر تا یپیست ما هستند توی اداره و کلیه یادداشتهای مرا که توی این وبلاگ هست ، ایشان زحمت تایپ آنرا کشیدند ، بخصوص اینکه بشدت  بد خط هستم و غیر ازمن ، ایشان تنها کسی هست که می تواند دست خط مرا بخواند ، یک تشکر درست و حسابی بکنم و سال جدید را به ایشان صمیمانه تبریک بگویم .

ان شاالله که همیشه سلامت باشند .
آخه همیشه به بهانه بیماری از من مرخصی می خواستند و من مجبور می شدم اطاعت بکنم ...


کدمطلب: 209
  • علیرضا فلاح

سفرنامه عشق

۰۸
فروردين

آقای مازندرانی معاون سیمای مرکز مازندران بود.

آقای اسلامی بچه مشهد بود مدیر تولید سیما . منم آن موقع بهترین مستند ساز مرکز.
خیلی دلم می خواست بروم منطقه جنگی ،  بخصوص شلمچه که یک روزی آنجا ، زمان جنگ بودم و مجروح هم شدم .

راهیان نور تازه راه افتاده بود.

ما که رفتیم ، دومین دوره اش بود.
با حاجی فدایی که آن موقع مدیر روابط عمومی بود و آقای قاسمپور تصویربردار مرکز و آقای داوود حیدری صدابردار که الان فکر می کنم شبکه جام جم باشند راهی منطقه جنوب شدیم .

خاطره این سفر شیرین را بعدا بصورت کامل توی این وبلاگ می نویسم . اما همین قدر بگویم که مستند سفرنامه عشق را با دقیقه ای 5 هزار تومان ساختم ! مدیر تامین برنامه شبکه 3 بهم گفت همین الان بیا از این مستندها با دقیقه ای 50 هزارتومان برای ما بساز !

فیلم از شبکه مازندران پخش شد و خیلی هم جلب توجه کرد . آقای مارندرانی وقتی اولین بار فیلم را دید نتوانست جلوی گریه خودش را بگیرد.

فیلم از شبکه 3 هم پخش شد و فردایش هم تکرار آنرا گذاشتند .

دوستان انصار حزب الله در تهران که این فیلم را از شبکه 3 دیدند شماره مرا از طریق صداوسیمای مرکز مازندران پیدا کردند و برای من جلسه گذاشتند که بروم برایشان سخنرانی کنم و از این فیلم حرف بزنم .
توی جشنواره  راهیان نور در تهران هم تندیس بهترین تصویر برداری و دیپلم بهترین کارگردانی را گرفت .
یادش بخیر.


کدمطلب: 208
  • علیرضا فلاح

نوروزِ پیروز

۰۷
فروردين

درک نبض زمان و ثبت وتدوین آن یکی از شاهکارهای هوش انسانی است . پی بردن به اسرار هستی و نظم دقیق آفرینش و کشف سناریوی عالَم فقط از عقل آدمی برمی آید . گردش منظم زمین به دور خورشید و رفت و ‌آمد منظم شب و روز  یکی از آیات الهی در آئینه خلقت است . درک این همه زیبایی و نظم جز باهوش و خرد و معرفت میسّر نیست . دستیابی به این معرفت برتر ، پیوند آدمی را با نظام هستی به دنبال دارد .

سرگشتگی و گم شدن و عدم درک واقعی از نظام آفرینش بیراهه خطرناکی است که گرفتاری در آن به نابودی حتمی انسان منجر می شود . اینکه ملّتی درک هوشمندانه ای از نظام آفرینش داشته و تقویم زمانی خود را بانظام طبیعت هماهنگ کند نشانه هوش سرشار است . اوّل فروردین در گردش کره زمین به دور خود تنها روزی است که روز و شب آن کاملاً باهم برابر بوده و هریک 12 ساعت کامل هستند که سعدی شیراز به نیکویی آنرا وصف کرده است :

           بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار     خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار

آری اول فروردین اعتدالی ترین نقطه درگردش کره زمین است . نوروز ایرانی با الهام گرفتن از اعتدال طبیعت پدید آمده است و رویکرد اعتدالی در تقویم زمانی ایرانیان نشان از باور دیرینة آنها به عدالت گرایی و مهربانی و مهرورزی دارد و این مفاهیم همگی ریشه در دینداری همیشگی ایرانیان دارد . تاریخ بشر به یاد ندارد که ایرانیان با هویتی غیر دینی زیسته باشند. دینداری آمیزه جان مردمان ایران بوده است لذا هنگامیکه پیامبر آخر الزمان ظهور می کند ایرانیان جزء اولین ملّت هایی هستند که شیفتة پیام او می شوند چرا که پیام اسلام نیز پیام عدالت و مهرورزی است و این بافطرت پاک ایرانیان پیوندی دیرینه و عمیق دارد .

سلمان فارسی، آن آزاده مرد یکتاپرست ، سمبلی از شعور و حقیقت جویی و روح جستجوگر ایرانی است که برای رسیدن به حقیقت سرزمین ها را زیر پا می  گذارد و آنچنان در نزد منادی وحدت و عدالت مقرب می شود که نشان (السلمان منا اهل البیت)  را از زبان پیامبر اکرم (ص) دریافت می کند . اسلام نیز که وارد ایران می شود آداب و رسوم حق طلبانه و عدالت جویانه و مهرورزانه ایرانیان را ارج می نهد، نوروز را پاس می دارد ، زشتیها و پیرایه ها و خرافات را از آن می زداید و  نمادهای عزّت و گذشت و پاکی و پاکیزگی و وحدت و همدلی و همزیستی و نوع دوستی و صله رحم و دید و بازدیدها و تکاندن جان از غبار ایام را ارج می نهد .

 بدینسان نوروز و پاسداشت مراسم آن جزء آداب اسلامی ما ایرانیان می شود و سفره هفت سین مزیّن به قرآن می شود و مراسم حلول سال نو با دعا در پیشگاه قرآن آغاز می شود و تفأل به دیوان حافظ، که خودش لسان الغیب است و دیوانش ترجمان قرآن، جزء آداب سفره هفت سین می گردد.

این آئین های زیبا الهام گرفته از زیبایی طبیعت در نوزایی دوباره و تحول شگفت انگیز آن هستند. فرزندان این آب و خاک از هر قوم و نژاد و آئین و مذهبی که باشند چون رنگین کمانی در آسمان عشق و وحدت می درخشند و آئین های نوروز همبستگی ملی اقوام گوناگون را در جغرافیایی به نام ایران تضمین می کنند و همه کسانی را که بر خاک ایران زاده شده و بر شانه های آن بزرگ می شوند،‌گرد شمع وحدت خود جمع می کنند.

همه اینها دلایلی هستند که چنین آیین هایی را دوست داشتنی و یه یاد ماندنی و فرهنگ آفرین می کند.

نوروز طراوت دوباره طبیعت و زنده شدن دوباره جانهاست. طراوت طبیعت نوید بخش زندگی و پیام آور این حقیقت بزرگ است که زندگی امری پایدار و ابدی است. سکون و سکوت در خلقت الهی راه ندارد و خلاقیت حق تعالی پایان ناپذیر است.

پویایی اصلی ترین عنصر در استمرار نظام آفرینش است. جوهر نظام هستی ، با تحول و نو شدن آمیخته است و به تعبیر مولوی:

                 هر نفس نو می شود دنیا و ما        بی خبر از نو شدن اندر بقا

بقای نظام عالم در نوزایی است. هیچ چیز تکرار گذشته نیست. طراوت و زیبایی جهان محصول تحول و دگرگونی آن است. بعد از فصل برگ ریزان و سرمای زمستان همواره بهار دل انگیز فرا می رسد؛ جان ها را نوازش می دهد و دل های مرده را بیدار و هم نوایی با طبیعت را به انسان گوشزد می کند.

راستی چه رازی است در جهان هستی؟ چه تکاپو و چه تحول شگرفی است؟ نو شدن و طراوت و تازگی طبیعت چه پیامی دارد؟ رنسانس یا نوزایی طبیعت بیانگر چه حقیقتی است؟ انسان در این نظام کیست؟  و در دفتر کردگار چگونه باید معرفت بیندوزد؟ چه نیکو سروده است استاد سخن، سعدی شیراز:

                برگ درختان سبز در نظر هوشیار       هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

آیا می توان شاعری را یافت که بهاریه اش نسروده باشد. مگر نه این است که شاعری از جنس شعور است؛ و همواره شور و مستی عشق است که روح شاعر را به هیجان می آورد. پس هر که عاشق است پیوندی با رمز و رازهای هستی دارد و بهار اوج این زیبایی هاست. باید همدم بهار، سرود عشق را بر زبان جاری ساخت:

              عاشق شو ورنه روزی، کار جهان سرآید    ناخوانده درس مقصود در کارگاه هستی

خداوند حقایق را در پهنه طبیعت به نیکویی نمایانده است. طبیعت آینه تمام نمای خلاقیت حضرت حق است و بهار زیباترین تابلوی آفرینش که روح آدمی را به آرامش ،‌توازن، اعتدال و عشق ورزی فرا می خواند و چه هوشیارانه ایرانیان روز اعتدال طبیعت را به عنوان سرآغاز سال جدید انتخاب کرده اند و آن را نوروز نامیده اند.

              بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار       خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
 
نوروز از دیرباز همزاد ایرانیان بوده و همواره گرامی داشته شده است. تحول دوباره طبیعت و نو شدن آن نوید بخش بیداری دل هاست و گواهی آشکار بر رستاخیز نهایی جهان است.

              این بهار نو ز بعد برگ ریز            هست برهان بر وجود رستخیز

پیامبر گرامی فرموده است: اذا رایتم الربیع فاکثروا ذکر النشور  / با دیدن بهار، زیاد رستاخیز را یاد کنید.
آری آفرینش در تحول است و در سیر تکاملی خود به ابدیتی پایدار حرکت می کند . رستاخیز طبیعت هر سال دل های خفته را به بیداری فرا می خواند و آدمی را از انجماد جان و رکورد اندیشه باز می دارد.

طبیعت ساکت و خاموش با نسیمی که از کوی عشق می وزد دوباره به هیجان می آید و آدمی را به تماشای عظمت و زیبایی های قلم صانع فرا می خواند. برای رازگشایی از اسرار هستی باید با صنع خدا هم آواز و هم داستان شد. محرمیتی لازم است و سنخیتی باید به وجود آید تا فهم جان حاصل شود و گرنه در تماشا گه راز، نمی توان بهره ای جست.

              مدعی خواست که آید به تماشاگه راز       دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

هم سویی با طبیعت،‌هم آوایی با نوای پرندگان ،‌همدلی و دلدادگی با اسرار پر رمز و راز آفرینش ،‌انسان را از تعلق به مادیت و اسارت تن نجات می دهد و آهنگ پرواز او را به ماورا؛ آنجا که حقیقت حق را می توان به نظاره نشست،‌سوق می دهد.

این است فلسفه بهار و نوروز ؛ روزی نو برای نو شدن،‌گسستن از تعلقات مادی، شکستن قفس های مادیت ،‌از قالب تکرار بیرون آمدن،‌به آهنگ واحد هستی رقصیدن، عشق را دیدن و مقهور عشق بودن و با عشق شعله ور شدن!

               عشق قهار است و من مقهور عشق    چون قمر روشن شدم از نور عشق


دکتر ابراهیم فتح الهی


کدمطلب: 207

  • علیرضا فلاح

در اتفاقی نادر، مجری مشهور تلویزیون که در برنامه زنده و نوروزی تلویزیون، صحبت می کرد، به شدت و البته با لحنی آمیخته با شوخی از وضعیت اقتصادی کشور انتقاد کرد.

 احسان علیخانی در بخشی از برنامه نوروزی شبکه دو رو به دوربین گفت: هرچند که رییس جمهور محترم در مجلس سخنانی گفتند ولی گرانی در کشور وجود دارد و مردم در فشار اقتصادی هستند.

وی در ادامه افزود: جناب آقای احمدی نژاد! فکری به حال این گرانیها بکنید؛ همه ملت که نمی توانند بیایند از محله شما خرید کنند ،  اگر همه بخواهند از محله ی شما بخرند قیمت تاکسی تا محله ی شما را هم باید روی جنس بکشن!

نه ما کسی هستیم که اظهار نظر ما خیلی مهم باشد و نه این وبلاگ رسانه ای فراگیر و تاثیر گذار !

ولی بخدا بد است. از نظام آبرو می رود . آن از جلسه عجیب چهارشنبه آخر سال در مجلس و این هم سخن گزنده اول سال !

مردم چه گناهی کردند؟برای حفظ این نظام مقدس و الهی کم خون عزیزان وبرادران ما به زمین ریخته شد؟


کدمطلب: 206
  • علیرضا فلاح