بهار و فاصله و باغ
پر از غروب شدم ، وا کنید پنجره ها را
که آفتاب بروبد ، غبار آینه ها را
در این سکوت لبالب به من پناه ده ای عشق !
به من که با ختم امشب ، تمام قافیه ها را
امید داشتم ، اما شتاب حادثه نگذاشت
که وقف چشم تو باشم ، تمام ثانیه ها را
به لحن آه ، به خط عزا ، به لهجه غربت
به سبک گریه نوشتم ، کتاب مرثیه ها را
درین همشگی باد ، کجاست آتش فریاد
که تا همیشه بسوزد ، سکوت حنجره ها را
چه سر نوشت غریبی ، بهار و فاصله و باغ
دلم گرفت برایت ، دلم گرفته بها ر را
نیاوران - 1374/4/1
این قطعه شعر را از میان یادداشت های محمد صادق سینا پیدا کردم .
شعر از سید علی امیر فضلی هست . / 415
- ۱ نظر
- ۱۱ آذر ۹۳ ، ۰۸:۲۳
- ۵۵۷ نمایش