پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

یادداشت هایی پراکنده در جستجوی رازها ، راز خلقت ، راز زندگی انسان ، هنر ، سیاست ، زندگی اجتماعی و قواعد بازی و سپس راز سکوت و همه این رازها ، اگرچه پراکنده ، مانند مهره های کوچک که بانخی در اتصال بهم ، تسبیح می شوند برای ستایش خالق

__________________________________________

پروردگارا ! باشد این شمع کوچکی که برافروخته ام ، نور پیدا کند و آنگاه که در تاریکی قرار گرفته ام، روشنم سازد

رازهای نگفته

آخرین نظرات
رازهای نگفته



نقل و کپی مطالب این تارنما ، بدون ذکر منبع ، شرعا جایز نیست و از اخلاق به دور است . وب شخصی علیرضا فلاح WWW.DRARF.IR

۸ مطلب با موضوع «نوشته های منظوم» ثبت شده است

پر از غروب  شدم ، وا کنید پنجره ها را
که آفتاب بروبد ، غبار آینه ها را
در این سکوت لبالب  به من پناه ده ای عشق !
به من که با ختم امشب ، تمام قافیه ها را  
امید داشتم ، اما شتاب حادثه نگذاشت
که وقف چشم تو باشم ، تمام ثانیه ها را
به لحن آه ، به خط عزا ، به لهجه غربت  
به سبک گریه نوشتم ، کتاب مرثیه ها را
درین همشگی باد ، کجاست آتش فریاد
که تا همیشه  بسوزد ،  سکوت حنجره ها را
چه سر نوشت غریبی ، بهار و فاصله و باغ
دلم گرفت برایت ، دلم گرفته بها ر را

نیاوران - 1374/4/1

این قطعه شعر را از میان یادداشت های محمد صادق سینا پیدا کردم .

شعر از سید علی امیر فضلی هست . / 415


  • علیرضا فلاح
گنجشک ها خواب صبحگاهی  را از من می گیرند
با جیک جیک مستانه شان
آنها خدارا با مستی و عشق
ستایش می کنند
و زیباتر آنکه ، هرگز
گنجشک ها دانه نمی اندوزند . / 405

افراتخت - 93.2.31

  • علیرضا فلاح

چشمه آب حیات

۲۱
فروردين
جان هایتان از رنج گرسنگی در عذاب است
با آنکه میوه دانش
فراوان تر از سنگ های دره هاست

قلب هایتان
از تشنگی می پژمرد، با آنکه
چشمه آب حیات
گرد خانه هایتان جاریست
چرا از آن نمی نوشید !؟

دریا جزر و مدش را دارد
ماه بدر کامل و هلالش را
و زمان ، زمستان و تابستانش را
و همه چیز
چونان سایه خدایی زاده شده
-  گردان میان زمین و خورشید -
نه در تعغیر است، نه در گذر ،
پس چرا
در تلاشید که چهره اش را زشت جلوه دهید ؟

جبران خلیل جبران / 399

  • علیرضا فلاح


چشمانم پر از گناه است و نمی توانم چهره نازنین تو را ببینم.
چشمه اشک هایم خشکید.
نمی توانم سر روی شانه های مهربانت بگذارم ، بی بهانه بگریم.
گریه دارم و نمی آید مرا
دیگر مسیح مهربان تو نیستم
مسیح تو را به صلیب همه تهمت ها و دروغ ها ، که خود شایسته آن بودند ، کشیدند.
دست های مسیح تو ، مرحم دل تنگی های بسیارکسان شد.
اما برای زخم های پیکر او ،
مرحمی یافت نشد.
با اینهمه زخم
بر پیکر بچه شیر تو ،
افسوس آنجاست که کلاغ لجن خوار،
لاشخور شده است !
و ارادتمندان دیروز ، کفتار...
هنوز ،
برای دل تنگی های تو مادرم ، شعری نسرودم.
از رخ زیبایت ، عکسی نگرفتم.
فیلمی برای روزهای دردت نساختم .
و برای دستهای خسته تو ، مرحمی نیافتم .
غصه ، قصه زندگی تو بر دلم هست.
چون می دانم مرا بسیار دوست می داری،
دوست دارم قبل از من از این دنیا بروی !
تو داغ مرا تحمل نمی کنی ، اما من ،
با داغ زاده شدم و با داغ می میرم.
/ 349

  • علیرضا فلاح
حرف‌های ما هنوز ناتمام ....
تا نگاه می‌کنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آن‌که با خبر شوی
لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌ شود.
آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر می‌شود! /343

  • علیرضا فلاح
بین کاغذ ها و نوشته هایم به کاغذی رسیدم که دست خط و نوشته دخترم سما بود .
توی 9 سالگی . برای محرم هم نوشته بود .
ساده و کودکانه ، حتی با اغلاط املایی ، تصویر ذهنی خود را از عاشورا ، روی کاغذ پیاده کرده بود.

فرشته زیبا

محرم آی
محرم دل ها
غرق غم هاست
روز آشورا
عزاداری های ماست
می کنیم گریه و گریه
امام حسین شهید شد
علی اسغر شش ماه
گلوش دریای خون شد
رقیه سه سال
گوش واره هاش
کنده شد
وای همه ی خیمه ها
خاکستر
یا دود شد
امام حسین تنها شد
رفت پیش علی اسغر
رفت به جنگ دشمن
تیر زدن به گلویش
به سرباز شش ماه
به هوا
هوا شدش
پر از خون
شد فرشته ای زیبا / 312

  • علیرضا فلاح

برف آلوده

۱۳
بهمن

برف ، سفید است و پاک

همینکه از آسمان

پایش به زمین می رسد

سیاه می شود و آلوده


کد مطلب: 177
  • علیرضا فلاح

دختر 9 ساله ام سما، گهگاهی شعر می گوید  بین نوشته هایش این جمله را پیدا کردم:

از آسمان باران نبارید و کربلا بی آب شد . / 11

1389.9.30                   

                     

  • علیرضا فلاح