پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

یادداشت هایی پراکنده در جستجوی رازها ، راز خلقت ، راز زندگی انسان ، هنر ، سیاست ، زندگی اجتماعی و قواعد بازی و سپس راز سکوت و همه این رازها ، اگرچه پراکنده ، مانند مهره های کوچک که بانخی در اتصال بهم ، تسبیح می شوند برای ستایش خالق

__________________________________________

پروردگارا ! باشد این شمع کوچکی که برافروخته ام ، نور پیدا کند و آنگاه که در تاریکی قرار گرفته ام، روشنم سازد

رازهای نگفته

آخرین نظرات
رازهای نگفته



نقل و کپی مطالب این تارنما ، بدون ذکر منبع ، شرعا جایز نیست و از اخلاق به دور است . وب شخصی علیرضا فلاح WWW.DRARF.IR

۶ مطلب با موضوع «سرزمین فرشته ها» ثبت شده است

روی دیگر جنگ ، دفاع مقدس مردم ایران ، سند مظلومیت است .
مانند سندی که امام حسین ( ع ) در روز عاشورا با سر دست گرفتن علی اصغر ( ع ) به تاریخ ارائه فرمودند.
انفجار دبستان و پروانه هایی که در آتش سوختند صحنه ای است که بمبارانی که دبستان شهید فیاض بخش را با خاک یکسان کرد تا 65 دانش آموز شهید این مدرسه و مدرسه راهنمایی امام حسن مجتبی شهر بروجرد در گمنامی میان صفحات تاریخ به فراموشی سپرده شوند. و امروز دنیا از عکسی دلش می گیرد که در آن بدنهای بی روح 65 کودک دبستانی در سالن ورزشی طالقانی در صفی طویل دراز شده اند و بر روی سینه هر یک برگ کاغذی که نشان دهنده نام و نشان شهیدان خردسال است خودنمایی می کند.
/ 370

  • علیرضا فلاح


سایت الف ، عکسی را منتشر کرد بدون توضیح خاص ، که نظرات خواننده گان آن برایم جالب بود.
عکس مربوط به فکه است.
یکی از حزن انگیزترین و در عین حال حماسی ترین لحظات فکه، ماجرای گردان حنظله است؛ 300 تن از رزمندگان این گردان درون یکی از کانال ها به محاصره ی نیروهای عراقی در می آیند. آن ها چند روز و صرفا با تکیه بر ایمان سرشار خود به مبارزه ادامه می دهند و به مرور همگی توسط آتش دشمن و با عطش مفرط به شهادت می رسند.
سعید قاسمی که در عملیات والفجر مقدماتی، مسئولیت واحد اطلاعات و عملیات لشکر 27 محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) را بر عهده داشت از سرنوشت گردان حنظله می گوید: ساعت های آخر مقاومت بچه ها در کانال، بی سیم چی گردان حنظله حاج همت را خواست. حاجی آمد پای بی سیم و گوشی را به دست گرفت. صدای ضعیف و پر از خش خش را از آن سوی خط شنیدم که می گوید: احمد رفت، حسین هم رفت. باطری بی سیم دارد تمام می شود. عراقی ها عن قریب می آیند تا ما را خلاص کنند. من هم خداحافظی می کنم.
حاج همت که قادر به محاصره ی تیپ های تازه نفس دشمن نبود، همان طور که به پهنای صورت اشک می ریخت، گفت: بی سیم را قطع نکن... حرف بزن. هر چی دوست داری بگو، اما تماس خودت را قطع نکن. صدای بی سیم چی را شنیدم که می گفت:
سلام ما را به امام برسانید. از قول ما به امام بگویید: همانطور که فرموده بودید حسین وار مقاومت کردیم، ماندیم و تا آخر جنگیدیم.

***
بارها درهمین وب نوشت ، عنوان کردم که مردم می دانند. مردم کارخودشان را کردند و باز حماسه می آفرینند.اما آیا  دولتمردان می دانند ؟ آنها کی باید حماسه بیافرینند!؟
بعضی از نظرات ، به دیدگاهم خیلی نزدیک بود :

 
ملت و مردم را البته شرمسار و غمگین میکند اما آنها را که شما منظورتان هست ،، باور نمیکنم که اگر میکرد ٩٠ درصد کاندیداها باید انصراف میدادند .


مطمئنی خیلی ها خجالت می کشند ؟ شواهد اجتماعی و سیاسی واقتصادی که این را نشان نمی دهد !

متاسفانه انهایی که باید خجالت بکشند خودشان را زده اند به بی خیالی.

سو استفاده از این عکس خیلی ها را خجالت زده کرده است.

از تعداد پورشه ها و بنز ها و مبالغ اختلاس می شود فهمید واقعا بعضی ها چقدر خجالت زده هستند!!!
/ 353

  • علیرضا فلاح


خدایا ! هیچ شرحی نمی توان برای این عکس نوشت .
من نمی دانم آنهایی که باید شرم بکنند ، چرا از خجالت نمی میرند !؟
/ 339

  • علیرضا فلاح


ایران ، نیازی به بمب هسته ای ندارد.
تا ذولفقار و ذلفقارها هستند ، تا یادشان هست ، این مملکت بیمه هست و نیازی به سلاح های کشتار جمعی ندارد.
کافیست که قدربدانیم . البته مردم قدر می دانند چون پرورش دهنده گان این شهدا ، همین مردم بودند و هستند. اما ای کاش دولتمردان ، قدر بدانند و برای چند صباح پشت میز نشینی ، این هدیه الهی را به تاراج ندهند.
بپذیریم این لنگهای حمامی که به اسم پست و مقام به کمر بسته می شود ، فقط برای ستر عورات در گرمابه ی دنیا است.
 
***
این تصویر، در خرداد ماه سال 1380 ، با دوربین «اسماعیل داوری» در معراج الشهدای تهران برداشته شده است.
خانواده ی شهید «ذوالفقار گوناگونی» برای تحویل گرفتن پیکر فرزتد خود آمده اند و درب تابوتِ شهید برایشان گشوده شد.
شهید «گوناگونی» به سال 1362 در جزیره ی مجنون به شهادت رسید و پیکرش ، 18 سال بعد ، در جریان عملیات تفحص ، کشف گردیده و به ایران بازگردانده شد. / 324

  • علیرضا فلاح

من کیسه خاکم

۱۹
اسفند
وقتی جنگ شروع شد،  پدرم برای رفتن به جبهه تلاش زیادی می کرد. اما چون سنش زیاد بود،  با رفتنش موافقت نمی شد. بارها و بارها پیش آمد که با خوشحالی و امید به محل اعزام می رفت و با ناراحتی بر می گشت.

بالاخره بعد از مراجعات مکرر،  پدر خودش را به جهاد معرفی کرد. در آن جا از پدر سوال کرده بودند که چه تخصصی دارد و چه کاری می تواند در جبهه انجام د هد؟  پدر در جواب گفته بود:

من هیچ تخصصی ندارم. ولی می توانم مثل یک کیسه خاک در سنگر بسیجی ها باشم.

همین حرف آن ها را تحت تاثیر قرار داده بود. چند روز بعد،  پدر همراه گروه امداد به جبهه اعزام شد.

راوی : فرزند شهید - ساره ایوبی

امروز هم اگر برای این سرزمین و این نظام مقدس اتفاقی بیفتد و ما مجبور به دفاع شویم - چون هیجگاه مهاجم نبودیم - باز هستند مردان بزرگی مثل این شهید که جانشان را هدیه کنند.

اما ...اما آیا حق این مردم شریف این است که خدای ناکرده با عملکرد عده ای ، دلسرد شوند یا با یادآوری اختلاس بی سابقه حتی از شرکت در جشن نیکوکاری هم خودداری کنند؟

وقتی پایگاههای خالی از جمعیت را دیدم ، دلم گرفت.
سالهای گذشته ، یادش بخیر!

 

  کدمطلب: 195

  • علیرضا فلاح

یک شب موقع خواب ، رو کرد به من . گفت :
- اون ستاره ها رو می بینی ؟
 از پشت پنجره  خانه گِلی مون ، آسمون پر ستاره را می دیدم . قشنگ بود و زیبا .
 گفت :
-هر کی دنیا می آید یه ستاره باهاش بدنیا می آید . هر کی میره ، یک ستاره باهش می میره .... می دونی ستاه من کدومه !؟
یادم نمی آید. ولی او رفت و همه ستاره با او  رفتند . هیچوقت آسمان را ندیدم که پر از ستاره باشد و همه ستاره ها رفتند.
آخ که امروز سوز  نبودن او آنچنان سینه ام را می سوزاند که هیچ مرحمی ، این سوزش سخت را التیام نمی دهد . امروز که با بودن همه کس ، بی کسی را با تمام وجودم احساس می کنم.

  • علیرضا فلاح