پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

یادداشت هایی پراکنده در جستجوی رازها ، راز خلقت ، راز زندگی انسان ، هنر ، سیاست ، زندگی اجتماعی و قواعد بازی و سپس راز سکوت و همه این رازها ، اگرچه پراکنده ، مانند مهره های کوچک که بانخی در اتصال بهم ، تسبیح می شوند برای ستایش خالق

__________________________________________

پروردگارا ! باشد این شمع کوچکی که برافروخته ام ، نور پیدا کند و آنگاه که در تاریکی قرار گرفته ام، روشنم سازد

رازهای نگفته

آخرین نظرات
رازهای نگفته



نقل و کپی مطالب این تارنما ، بدون ذکر منبع ، شرعا جایز نیست و از اخلاق به دور است . وب شخصی علیرضا فلاح WWW.DRARF.IR

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وبلاگ» ثبت شده است

مدتی قبل یکی از خواننده گان وبلاگم کامنتی برایم گذاشت که بیشتر توهین به خودش بود تا نقد دیدگاه  من !
عکس پروفایل خودم را که عوض کردم ، این همکارنه چندان خوب من ، بهانه پیدا کرد برای عقده گشایی ! تیر در تاریکی انداخت با عنوان جعلی " سایه خیال " در حالیکه از نوع نگارش و استخدام کلمات او ، به سادگی هویتش برایم آشکار شد . اگر نامش را می نوشت ، تصور می کردم منتقدی جدی هست و تا کنون در موردش اشتباه فکر می کردم ، اما ای کاش در تاریکی خود ساخته خود ، تیر نمی انداخت !
آنقدر خودش و کامنتش برایم بی اهمیت بود که شاید 3 ماه فرصت نکردم جوابش را بدهم و بکلی از یادم رفت . امروز بین نوشته های پوشه وبلاگم ، کامنت ایشان را دیدم ...
فرمودند :

متاسفانه در مملکتی هستیم که البته شما بسیار زیاد هوادارش شدی و هستی و خواهی بود به دلایلی (...)!
از اینکه عکست را با زمینه هاله نور عوض کردی خرسندم!
و از اینکه اکنون رو به ما لبخند می زنی بس فزاینده خرسندم!
اما اینکه در همه نوشته هایت شعار و واژگان عجیب عربی می انگاری در عجب نیستم! در زمانه ای که همه مان به ریا و ترد عقاید باطنی متوسلیم چه انگاره ی عجیبی است که لبخندت از سر سادگی نباشد برادر!
اخوی! به تصادف وبلاگت را یافتم!
فیلمسازی هستی که پیشه ات در عقبه ای از نگاه مذهبی و سیاسی و توسلت به انسانهای خدایی و خدایان انسانی و کنایه ات به مبلغان و صاحبان البته مرتبه پایین ! دیده نمی شود.
برای که می نویسی!؟
برای چه می نویسی!؟
اصلا چه می نویسی!؟
چه روز قشنگی است که تو را( شما را) در پهنه ی ژرفی از آرزوهای محال لبخند ببینم که تا هست روز هست و هوا هست و نفس هم.
برادر بسیجی ، جانباز ، ایثارگر ، متدین ، ساده زیست ، اهل ته ریش ، اهل دل ، اهل خانواده و فرزند، ما را چه به لبخند!
لبخند مال شماهاست که به اربابانتان وصلید یا بهتر بگویم خودتان خودتان را وصل می کنید!
لبخندت را از ما نگیر!
که ما با همین لبخند خوشیم در زمانه ای که جز اشک و خون دل خوردن و لعن و نفرین به خود فرستادن و خود را خوار انگاشتن کار دیگری از دستمان بر نمی آید.
از ترس شخصیت های پیرامونت بگذار ناشناس بمانیم.
بگذار سایه ای از خیال بمانیم .

و اما پاسخ من ،

همکارنه چندان عزیز!
من فقط روزها بیرون می آیم ... / 385

  • علیرضا فلاح

پست ثابت

۲۰
مهر
به نظرات دوستان عزیزم ، در همین وب نوشت و ذیل ( کامنت)شان پاسخ داده خواهد شد. / 371


  • علیرضا فلاح

ساخت مستند

۲۹
شهریور

دارم مستندی از زندگی این پیرمرد می سازم ، در منطقه قلعه سر ، دورترین نقطه کیاسر ساری
شاید این وبلاگ ، مدتی به روز نشود. - 289

  • علیرضا فلاح
 خیلی دوست داشتم ادامه بدهم ، ولی نشد ... مشغله زیاد ، بعدش  به روز کردن وبلاگ (رازهای نگفته) اجازه نمی دهد که ادامه بدهم .... (حیات نو) را خیلی دوست داشتم. نوع مطالب  ، قالب خاص ،و حس خاصی که ایجاد می کرد ،  به هر حال  چون همه یاد داشتهای وبلاگ (حیات نو )در بخش" حیات نو "در وبلاگ(رازهای نگفته)هم درج می شود ، این آخرین  یادداشت  این وبلاگ خواهد بود .

خوانندگان عزیز  وبلاگ ( حیات نو )را ارجاع می دهم به وبلاگ (رازهای نگفته) ، پس از مدتی ، وبلاگ  (حیات نو )حذف خواهد شد.  

_______________________________________________

با این یادداشت پایانی ، 7 یادداشت برای  " حیات نو " نوشتم .

از این پس مطالبی که با این موضوع ارتباط دارد ، در همین وبلاگ ، با موضوع حیات نو درج خواهد شد. 

              

  • علیرضا فلاح

حیات نو

۱۳
تیر

پروردگارا! یکبار حیاتم دادی و کوتاهی کردم و ناپاکی وجودم را از نور خدایی و عشق تهی  نمود و قلبم در تاریکی پژمرد .

در جستجوی حیاتی نو ، شمع کوچکی یافتم و در تاریکی سینه ام برافروختم ، خودت فرمودی ، هرکس نفسی را حیات بخشد ، گویی   مردم را حیات بخشیده .

پروردگارا ! باشد این شمع کوچکی که برافروخته ام ، نور پیدا کند و آنگاه که در تاریکی قرار گرفته ام ، روشنم کند .
باشد که آتش برافروزد و با آن نخوت ، غرور و ناپاکی مرا بسوزاند .
باشد که شعله برافروزد و قلبم را گرم نماید تا عشق ورزیدن را بیاموزم .
دیر یا زود از این دنیا می روم ، اما با گذاردن این شمع بخشی از وجود من در اینجا می ماند .
...

اگر این یادداشت ها ، فقط و فقط یک مخاطب داشته یاشد و آن یک نفر من باشم ، کافیست .

...

حیات نو ، شمع کوچکی هست که بیشتر برای دل خود برافروختم نه برای کسی یا مخاطب خاصی و خدا کند مخاطب آن ، در تاریکی درون خود کور سویی بیابد . / 80

__________________________________________________________

وبلاگ ، حیات نو  در فضای پرشین بلاگ شگل گرفت .


  • علیرضا فلاح