پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

یادداشت هایی پراکنده در جستجوی رازها ، راز خلقت ، راز زندگی انسان ، هنر ، سیاست ، زندگی اجتماعی و قواعد بازی و سپس راز سکوت و همه این رازها ، اگرچه پراکنده ، مانند مهره های کوچک که بانخی در اتصال بهم ، تسبیح می شوند برای ستایش خالق

__________________________________________

پروردگارا ! باشد این شمع کوچکی که برافروخته ام ، نور پیدا کند و آنگاه که در تاریکی قرار گرفته ام، روشنم سازد

رازهای نگفته

آخرین نظرات
رازهای نگفته



نقل و کپی مطالب این تارنما ، بدون ذکر منبع ، شرعا جایز نیست و از اخلاق به دور است . وب شخصی علیرضا فلاح WWW.DRARF.IR
آقا یا خانم دکتر !
این مردم ، اولا بیمارن که به شما مراجعه می کنند و دوما که بابت این توهین ها و تحقیرهای منشی های شما و رفتار تلخ خود شما ، پول می پردازند.
در کجای دنیا به ازای توهین و تحقیر پول پرداخت می شود ؟
راستی یادتان هست ابتدای افتتاح تجارت خانه ! خود ، چقدر تبلیغ می کردید ؟
در ضمن به بیماران خود بفرمایید به این منشی های بی سواد و البته از دماغ فیل افتاده با دماغ های بعضا عملی و اورجینال فیلی و کدویی و عقابی و ... شما یک ساعت هدیه دهند!
آخه اینا زمان نمی فهمند !
به همه می گویند مثلا ساعت ۱۷ باشین مطب .
واقعا نمی شود تایم گرفت که هر بیمار چقدر نزد دکتر توهین می شنود که نفر بعدی نزدیک به ساعت مناسب بیاید برای تحقیر شدن !؟/ 431

 

  • علیرضا فلاح

این راهپیمایی و تجمع عظیم اربعین حسینی است که نگاه به آن نفس گیر است و هر انسانی را  به حیرت وا می دارد . [1]
به همان اندازه ، آدم متحیر می شود از اینهمه عناد و کینه ورزی رسانه های مثلا جهانی !
چرا عناد و کینه ورزی !؟
اگر این عناد و کینه ورزی نیست ، پس چیست ؟
اگر در یک ناکجا آباد ، 10 نفری جمع شوند و پلاکارد روی سر بگیرند و شعاری هم بدهند ، همین رسانه های مثلا جهانی به سرعت آنرا تحت پو شش قرار می دهند ، بخصوص اگر هدف این تجمع ، در راستای اهداف آنها باشد ...
اما چگونه است این تجمع میلیونی به سادگی مغفول واقع می شود و کمترین اشاره ای به آن نمی شود !؟
حالا اگر در چینش خبر رسانه های کینه ورز ، در حد یک گزارش کوتاه چند ثانیه ای آنهم در لابلای خبرها ، به آن پرداخته شود ، با نیش و کنایه و حرف مفت توعم است !
این عناد نیست ؟ این کینه ورزی نیست ؟
ایرادی ندارد ...
کور شود هر آنکه نتواند دید . / 429

پاورقی :

1 - حتی نگاه کردن به این جمعیت هم نفس‌گیر است.

  • علیرضا فلاح

روز مرد !

۰۹
ارديبهشت

روز شنبه یازدهم اردیبهشت ، روز مرد نامگذاری شد !
اما این روز ، روز ولادت حضرت علی ( ع ) است و باید روز عدالت باشد ...
حالا چون اینجوری رسم شده و ما هم چاره ای جز قبول آن نداریم ، این عکس صفحه اینستاگرام آقای وحید یامین پور را ، فارق از اینکه چندان با دیدگاهایشان موافق نیستم ، اینجا باز نشر می کنم .
عکس جالبی هست !
آقای یامین پور ذیل عکس تذکر دادند که :
مقاومت نکنید. حتی اگر سلطان هستید... مرد سنگ زیرین آسیاب است.
روز مرررررد پیشاپیش مبارک ! / 428

  • علیرضا فلاح
پنج شنبه 21 اسفند 1393 شبکه سوم سیما در اقدامی تحسین بر انگیز در برنامه صبح گاهی به مجری جوان برنامه این امکان را داد تا تی شرت مزین به عکس سردار سلیمانی را بپوشد ، روز تولدش را تبریک بگوید ، به عکس روی تی شرت بوسه بزند و اورا قهرمان ملی و اسطوره بنامد .
در فضای مجازی نیز تعدادی از سایت ها به این روز اشاره داشتند که دراین میان سایت حامی احمدی نژاد  – میدان 72 - مطلبی را از صفحه فیسبوک داریوش سجادی باز نشر کرد که در نوع خود جالب توجه بود . هم مطلب آقای سجادی و هم نظرات خوانندگان سایت و در واقع هواداران دو آتشه احمدی نژاد !
داریوش سجادی پیشنهاد داده بود که سردار سلیمانی لباس رزم را از تن بکند و ردای ریاست جمهوری بپوشد و تضمین کرده بود که در انتخابات 96  سردار سلیمانی با رای بالایی انتخاب می شود .
حالا چرا ایشان باید تضمین بکند برای من نا مکشوف بود ا
البته دغدغه آقای سجادی درست بود . اینکه  سردار بی محابا در خطوط نبرد با داعش _ این زالوهای پرورش یافته غربی، عبری ، عربی – حضور پیدا می کند و این احتمال وجود دارد که خدای نکرده برای او اتفاق بیفتد.
داریوش سجادی به حق او را نه متعلق به خود ، بلکه متعلق به همه ایران و سرمایه بزرگ آن نامیدو از سردار خواسته بود که باید برای حفظ جان خود تلاش بکند و برای این محفوظ ماندن پیشنهاد حضور در انتخابات ریاست جمهوری را مطرح کرده بود ..
من نیزمانند تعدادی ازخوانندگان سایت هواداران احمدی نژاد مخالف این پیشنهاد بودم اما نه هم نظر با آنها ......
آنها احمدی نژاد را قهرمان ملی و ناجی ایران میدانستند و ضمن ابراز احترام به سردار معتقد بودند که سردار نباید با قهرمان ملی ایران رقابت کند !
من اما احمدی نژاد را در حد یکی از نیروها ی تحت امر سردار سلیمانی هم نمی دانم چه برسد به اینکه قابل مقایسه با این سردار بزرگ ایرانی باشد !
آنها با این تصور خام که احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری 96 می تواند شرکت کند ورد صلاحیت نمی شود ودر صورت تایید صلاحیت اتفاقی ، رای هم می آورد ، از سردار سلیمانی می خواستند که وارد رقابت با این قهرمان ملی نشود که شکت او حتمی است !
دقیقا مانند انتخابات ریاست جمهوری سال 92 و توهم بالایی که با حضور مشایی شکل گرفت .
روزهای قبل از رد صلاحیت او ، هواداران و سایت های طرفدار مشایی ، مصاف او را با هاشمی رفسنجانی می دانستند و تیتر می زدند  ( مصاف اسفندیار و اکبر ) و چنان از رای بالای او حرف می زدند که ...
و ای کاش شورای محترم نگهبان با اغماض صلاحیت او را فقط برای حضور در انتخابات تایید می کرد تا میزان رای او برای هوادارانش مشخص شود . [1]
اما من از منظر دیگری مخالف پیشنهاد داریوش سجادی بودم .
در ایران روسای جمهور ، عاقبت بخیر نشدند و ظاهرا هم نخواهند شد . البته بجز شهید رجایی که به فیض شهادت نائل آمدند و حضرت آقا که رهبری نظام را عهده دار شدند .
بنی صدر با آرایش و لباس زنانه از ایران گریخت.
میر حسین موسوی به عنوان نخست وزیر ، اکنون بواسطه عملکردش در انتخابات سال 1388 در حصر خانگی به سر می برد .
هاشمی رفسنجانی ، که به اعتقاد من بسیاری از انحرافات فعلی از دولت او و خصوصا از طرف فرزندانش شروع شد ، دیگر جایگاهی ندارد.
سید محمد خاتمی ، اکنون یکی از سران فتنه محسوب می شود.
احمدی نژاد به عنوان ریس دولت انحرافی شناخته شده و وضعیت بسیار بدتری از هاشمی رفسنجانی دارد.
مطمئنا حسن روحانی نیز در پایان ریاست جمهوری خود به جمع این آقایان اضافه خواهد شد . این حتی از آغاز ریاستش هویداست . چه رسد به پایان ریاستش !
آنوقت کج سلیقگی نیست که از سردار بزرگ اسلام بخواهیم وارد این گردونه شود !؟
شهادت او در میدان نبرد این اسطوره را ابدی خواهد ساخت ولی مسیر کوتاه ریاست جمهوری در ایران ...
کافیست او را در قامت ریس جمهوری وارد میدان کنیم تا بسادگی سیبل شده و تیرها شلیک شود !
حتی تجسم آن هم دشوار است.
نمی دانم چرا هر وقت از او می شنوم و یا تصویر زیبایش را می بینم یاد این مصرع از شعری می افتم که نوحه حاج محمود کریمی شده است ،
این بیرق علمداره ، هنوز به زمین نیفتاده ... / 427
پاورقی :
1 - چرا مشایی باید تایید صلاحیت شود ؟
_____________________________________
قاسم سلیمانی - ویکی پدیا
سایت در معرفی سردار سلیمانی
اخبار مرتبط با قاسم سلیمانی در ایسنا
  • علیرضا فلاح

پناه بر خدا از شر شیطان و پناه بر خدا از شر نفس و پناه بر خدا از شر خود و درونمان که طغیان می کند.
پناه بر خدا از شر آن موجود زخم خورده که فریاد می کشد از عمق چاه درون ، چاه سیاهی که زندگی او و تبعید گاه او در آنجاست و سیاه است و بی نهایت عمیق است و دست نیافتنی .
پناه بر خدا از شر آن موجودی که در درون همه ماست ، زخم خورده است و وحشی که گاهی آدم دلش به حالش می سوزد ولی باید سر بریده شود تا جان آرام گیرد ...
پناه بر خدا از شر خشم لجام گسیخته که سر به دیوانگی می زند و پناه بر خدا از چشمی که پس از ظلم مفرط نمی گرید و دلی که نمی لرزد ...
پناه بر خدا از لق بودن زبان که بی هوا پرت می گوید ...
پناه بر خدا از غیبت و دروغ ، از بی هوا دروغ گفتن و به سادگی آب خوردن غیبت کردن که گاهی آب خوردن سخت تر از غیبت کردن است !
پناه بر خدا از دو بهم زدن و از نزدیک نبودن قلب ها به همدیگر و پناه بر خدا از فاصله عمیق وجدان بشری با اینهمه ستم به خود و دیگران .
پناه بر خدا از اشتباه و از جهالت و پناه بر خدا از تصمیم نابجا ... / 426

محمد صادق سینا - 1385.3.7

  • علیرضا فلاح

روزنامه جام جم با این عکس و نوشتاری با همین عنوان [1] به استقبال نوروز رفت .
اما چقدر دیر به جهانی شدن فرهنگ و تمدن خود فکر می کنیم ؟
بعداز آنکه مفاخر ما را ، فرهنگ ما را ، حتی بازیهای ما را به نام خود ثبت جهانی کرده اند ، تازه به یاد ما آمد که ...
مدتی قبل که شب یلدا را به نام خود ثبت نمودند ، ما اعتراض کردیم که به نظر من این اعتراض وارد نبود !
ما کجا به شب یلدا پرداختیم که حالا از مفارقت آن ، اندوهگین باشیم ؟
ما چقدر درست فرهنگ سازی کردیم و فرهنگ و خرده فرهنگ های خود را شناساندیم و از آغشته و ممزوج شدن آن به فرهنگ های بیگانه جلوگیری کردیم که حالا وقتی با سنتی عجیب و غریب در حد شتر گاو پلنک [2] روبرو می شویم ، آنرا از بیخ تکفیر می کنیم و طرد !
همین چهارشنبه سوری ، آن وقت ها که اینجوری نبود . آتش کوچکی درست می کردیم و از روی آن می پریدیم و آش چهارشنبه سوری می خوردیم و شادی می کردیم .
نیامدیم از این سنت خود درست حفاظت کنیم ، آغشته شد به ترقه و فشفشه و اخیرا بمب دست ساز و فردا پس فردا در حد موشک بالستیک و بمب اتمی !
رمانتیک هایش هم رفتند سراغ بالن برادران چینی ما که آنرا هوا کنند و آرزوهایشان را به باد بسپارند !
این چهارشنبه سوری ما بود !؟
حالا که اینجوری آغشته شده ، باید صورت مسئله را پاک کرد و آنرا حذف نمود و اجازه داد که دیگران آنرا به نام خود ثبت جهانی کنند ؟
یکبار در گذشته در یک برنامه تلوزیونی به همراه آقای شجاعی مدیر کل آن زمان صداوسیمای مرکزمازندران به این نکته اشاره کردم که :
وقتی تار و سه تار را از دست بچه هایمان گرفتیم ، گیتار در دستشان قرار گرفت !
وقتی رستم و اسفندیار را از آنها گرفتیم ، هرکول قد علم کرد !
وقتی تخت جمشید را به حاشیه راندیم ، آکروپلیس از دل خاک سر برآورد ...
فکر کنم تا همین جا کافی باشد ! / 425

1 - نوروز جهانی تر می شود.

2 - وصله خارجی به چهارشنبه سوری ما

  • علیرضا فلاح

دایی ما از کربلا آمده بود. رفتیم خدمتشان .
به عنوان سوغات یک تسبیح به ما دادند . خواستم ببوسم و بگذارم در جیبم . منصرف شدم .
نگاه کنید به تسبیح !
چین کمونیست ، تسبیح می سازد برای بازار عراق که ما ایرانیها برویم آنجا و بخریم و بیاوریم ایران !
حاضرم قسم بخورم هر ایرانی یک تسبیح دارد و توی مساجد هم پر است از تسبیحهای  آویزان به ستونها !
پس چرا هر وقت می رویم زیارت عتبات ، باز تسبیح می خریم برای سوغات !؟ آنهم چینی !؟
حالا چرا خود عراقی ها و ایرانیها خودشان تسبیح نمی سازند ؟
حالا که عادت کردیم از این چیزها بخریم یا برویم مکه جهاز دخترمان را بخریم ، حالا چرا کالای ایرانی نمی خریم ؟ چرا کالای ساخت وطن عزیزخودمان را توی فرودگاه نمی خریم ؟
به نظر شما واقعا چینی ها اینقدر زرنگ هستند و دقیق که می دانند ما چقدر شعار زده هستیم که برای ما تسبیح می سازند و فردا وپس فردا خدای نکرده ، مهر کربلا هم برای ما بسازند ، ( چین کمونیست برای ما تسبیح و مهر بسازد !؟ ) یا نه ، واقعا ما آنقدر کم دقت و سطحی هستیم که آنها زرنگ هم نباشند ، آدم عادی هم که باشند ، می فهمند ما چه می خواهیم و راحت برای ما سجاده هم می سازند !؟
حالا چرا تسبیح و مهر باید وارد کنیم ؟
خب البته ازواردات دسته بیل و نخ و سوزن و قرقره و آفتابه که بهتر است ! بجای پول نفت !
دوستان یادشان که هست !؟
یکی از آشنایان ، هر وقت توی اینجور مسائل ، مستاصل که می شد ، می گفت :
سرم بزنم به دیوار !؟ / 424

  • علیرضا فلاح

روی تخت کلنیک درمانی ، زیر سرم ...
راستی سلامتی چه نعمت بزرگی است !
آدم وقتی می افتد و نمی تواند کاری بکند ، تازه می فهمد عافیت یعنی چه ؟
مثل افتادن در دریا و قدر دانستن کشتی .
و فردای قیامت ، حسرت نعمت و بودن در دنیا ، مزرعه ای که در آن چیزی نکاشتیم ... / 423

  • علیرضا فلاح

داعش در عراق و سوریه ، جبهه النصره در سوریه ، طالبان در افغانستان و حالا در پاکستان ، القاعده در همه جا و اکنون در یمن ، بوکو حرام و الشباب و سپاه صحابه و ...
راستی اینها که مسلمان هستند ، چرا با عنوان جهاد در راه خدا ، فقط مسلمانان را می کشند ؟ / 422

  • علیرضا فلاح

خیلی دوست نداشتم در نقد اشخاص بخصوص رییس جمهور کشور مطلب بنویسم ولی بعضی از کارهای آن یکی ، ( احمدی نژاد ) واین یکی ، (روحانی ) باعث شد که به هر حال از واژه اجتناب ناپذیر استفاده کنم . اگر چه به این واژه اعتقاد ندارم !
 من می دانم آقای روحانی سرهنگ نیست ! هم خودش فرمود ،  با تاکید البته وهم بالاخره مختصر سویی در چشمان بنده هست که روحانی بودنشان را تشخیص بدهم و هیچ وقت هم در مدرک حقوق دانی ایشان تشکیک نکرده ام!
این ها را به این دلیل عرض کردم که آقای روحانی اگر سرهنگ نیست ولی بواسطه حضور خوب و موثر در جنگ تحمیلی و فرماندهی بخشی از جنگ و بواسطه سمت در دشواری امنیتی ملی و مواردی از این دست ، قطعا به درجات نظامی و سلسله مراتب آن واقف هستند و می دانند که درجه بندی در نظام ، فقط سربازی و سرهنگی نیست و در این بین درجاتی مثل گروهبانی ، سرگردی ، سروانی هم وجود دارد . تازه بعد از سرهنگ ، ما به چند درجه دیگر هم می رسیم .
 آقای احمدی نژاد تا توانست ، وزرا  و کاردارانش را  از میان سرباز ها و بعضا سرباز صفر انتخاب کرد . البته به این موضوع اذعان و بعضا نیز افتخار می کرد !
هر چه سربازصفر بود ، شدند مسئولین رده بالا ی کشور و استان و ارادت و نهادها و ...
شد آنچه که نباید بشود!
حالا آقای روحانی آمد عکس ایشان عمل کرد . تا توانست  وزرا و مسولین را از میان سرهنگ ها و حتی بالاتر از آن برگزید و کار به جایی رسید که یکی از این ارتشبدهای ایشان ، حین سخنرانی بعضا یادش می رود چی داشته می گفته ، و گاهی در جلسات چرت می زند !
امان از این افراط و تفریط ما ایرانی ها ! یا از این ور بام می افتیم یا از آن ور بام .
به هر حال افتادن حق طبیعی ماست حالا چه این ور، چه آن ور... / 421

  • علیرضا فلاح

ویروسی برای آلوده کردن زیبایی حزن انگیز عزاداری ها


44سال از خداوند بزرگ نعمت زندگی گرفتم و در تمامی این سالها در مراسم محرم جایی سعادت حضور نداشتم الاحضور در مراسم روستای خودمان افراتخت...
مستند " روایت یک شمع " را بر اساس این مراسم ساختم و عکس ها و شرح این مراسم هم در این وب نوشت کار شده است . [1]
مقدمه از آن جهت است که مراسم بی پیرایه و خالصانه این منطقه و روستای ما امروز دچار عارضه و آفت بزرگی شده است .انگار ویروسی آمده باشد !
برای اولین بار یکی از این هیئت ها علم بزرگی را روی سه چرخ حرکت داد و به روستای ما آورد! من البته شنیده بودم که در ساری وآمل حتی مسابقه علم کشی راه افتاده است !
ندیدم . عرض کردم که جایی تا کنون نرفتم . فقط شنیدم و با این شنیدن دلم لرزید!
آلوده می شود. آلوده می شود این مراسم زیبا و حزن انگیز . رنگ می بازد این شور عزاداری در مرور زمان.
وقتی توجه به قمه وقیمه شود . قیام فراموش می شود. این جمله را جایی خواندم واضافه کردم ،
توجه که به علم شود علم حاصل از تفکر در عاشورا از بین می رود .
هر جه فکر کردم نتوانستم متوجه شوم که این یعنی چه ؟
تو برای امام حسین (ع) و گریه بر مصائب او وبیش از آن تفکر در اصل واقعه عاشورا ویافتن سر منشا آن و گرفتن درس عبرت از عاشورا که هر روز می تواند عاشورا باشد و هر کجا که باشد آنجا می تواند کربلا باشد ، آن وقت برای این هدیه خداوندی ، که عاشورا هدیه خداونداست برای مردم ، آنهایی که درک کنند پیام عاشورا را ، که این کم از پیام رسالت نیست که حالا برای این هدیه ارزشمند الهی تو بیایی یک تکه آهن 10 الی 15 متری را برداری ، آذین کنی 4 تا جوان قلدر با لباس خاص آنرا یدک بکشند و بگردانند ، دور بدهند ، بعد بگذاری روی سه چرخ و حرکت بدهی ، کل جاده را مسدود کنی و ...
که مثلا داری عزاداری می کنی؟ اصلا این آهن پاره مزین به انواع و اقسام اشکال بعضا حیوانی نشانه چیست ؟ نماد چیست؟ کجای کربلا چنین بتی را حرکت می دادند ؟ کجای تاریخ این ثبت شده است ؟ در کدام منبع شیعه اثری از این نماد آلوده وجود دارد ؟ کدام مرجع تقلید شریف حکم به حرکت دادن این آلت وهن آلوده داده است؟
من هر چه بررسی کردم نتوانستم نشان کوچکی از این آهن پاره و ارتباط آن با کربلا و واقعه عظیم عاشورا پیدا کنم . اگر بعضی از فرق اهل سنت بیش از همه فرقه ضاله وهابیت با ایجاد گروه های تکفیری دارد چهره رحمانی اسلام را خدشه دار می سازد ، آیا شما که علم را بت میدان کردی ، فکر نمی کنی که داری چهره زیبای مذهب شیعه ، این شریف ترین مذهب مترقی اسلام و بلکه تمامی ادیان را کدر می سازی!؟
اگر در هرچه تشکیک شود ، در این نمی شود شک کرد که به خداوندی خدا که قسم جلاله است ، دست هایی پنهان و آشکار در کار است که محرم و عاشورا را از شیعه بگیرند.
من بدون شک و با یقین می گویم که اتاق های فکری وجود دارد در آن سوی مرزهای این سرزمین حسینی که آرام آرام در این مراسم ویروس هایی را می فرستند برای آلوده کردن و از بین بردن .
حتما به یاد دارند خیلی ها که طبل و سنج و شیپور و گروه موسیقی و حتی ارگ به مراسم و هیئت ها باز شده بود ! دیر یا زود چنان این بتها و تفکرات خرافی بزرگ شود و توجه به آن جدی شود که اصل عاشورا و پیام آن به حاشیه برود!
خدا نکند و آن روز ما زنده نباشیم .

من نگران این ویروس آلوده هستم که وارد منطقه ما شده است. / 420

1 - روایت یک شمع

  • علیرضا فلاح

مراسم سالگرد درگذشت مادر یکی از دوستان هستم . توی مسجد.
مداح و روضه خوان هر کاری کردند نتوانستند از مردم گریه بگیرند . زدند به کربلا
اشک مثل باران جاری شد ... / 419

  • علیرضا فلاح

مهندس سید عزت الله ضرغامی ، سکان هدایت سازمان بزرگ صداوسیما را به دکتر محمد سرفراز سپرد.
خبر خیلی تازه نبود . خیلی ها در گمانه زنی های خود به آقای سرافراز رسیده بودند وبیشتر منتظر شنیدن این خبر بودند تا ...
آنوقت شوخی های معمول ما ایرانی ها بر بستر پیامک و این روزها شبکه های مجازی آغاز شد. الته ما ایرانی ها استاد این شیوه شوخی آنهم در چنین شرایطی هستیم !
عزت زیاد و سرافراز باشید ، دیگر عادی شده بود و حتی خود این دو بزرگوارنیز در مراسم تودیع و معارفه از این جملات استفاده کردند و دیگر سخنرانان نیز هم ...
در اینکه عزت الله ضرغامی در مدیریت 10 ساله خود موفق بوده یا نه ، عملکردش مورد رضایت بوده یا نه ، مورد بحث من نیست و از آنجایی که از پرسنل این سازمان هستم و چند سالی هم در بخشی از این سازمان در مرکز مازندران ، مدیریت کردم ، و در یک مقیاس بزرگتر می دانم که مدیریت بر چنین سازمان بزرگی یعنی چه و چه دشواری ها و سختی های طاقت فرسایی دارد که از دید عام پنهان ماند ه است ، اما یک شاخصه مثبت ، عالی و خوب در کنار سایر مشخصات و محسنات مهندس ضرغامی دیدم که برایم فوق العاده ارزشمند بود.
 مهندس به معنای واقعه ای کلمه مرد بود .
 این واژه برای ما ایرانیان مفهوم ارزشمند و بزرگی است . من فقط یک نمونه را مثال میزنم ،
 زمان پخش مسابقات والیبال بود که آقای علی مطهری نماینده  مجلس با تیزهوشی و تیز بینی ! توانست شاهد پخش چند فریم  – کسری از ثانیه تصویر چند زن خارجی در میان تماشاگران شود که به زعم او حجاب مناسیی نداشتند!
 قشقرقی بپا شد که بیا و ببین . به همان هیجانی مسابقات والیبال آنهم در میان جامعه وحتی در صحن مجلس !
آقای ضرغامی از مدیر شبکه نخواست که کارگردان پخش و یا سایر کارمندان دخیل در پخش مسابقات را اخراج کند یا توبیخ نماید چون آنها مرتکب خطایی نشده بودند . تصاویر با تاخیر 15 الی 30 ثانیه پخش می شد و هر لحظه امکان اشکال فنی وجود دارد و یا در رفتن تصویر از دست کارگردان پخش که مشغول سوییچ است!
 اتفاقات در برنامه های زنده طبیعی هست و مهندس ضرغامی بهتر از هر کسی این را میدانست .
 او در مقابل هجمه بزرگ ، سفت وسخت ایستاد و به دفاع از همکاران پخش خود ، توضیحات مبسوط و فنی و متقن ارائه داد و تا آخر ماجرا نیز پای همکارانش ایستاد .
اینرا مقایسه کنید با مدیر مجموعه ای که تا اتفاقی می افتد و اتهامی به مجموعه وارد میشود بلا فاصله زیر دستان را متهم میکند و حتی شاید خانواده ای را از نان خوردن بیندازد !
اینرا مقایسه کنید با مدیری که خودش به قطع یقین مشکل دارد و برای لا پوشانی مشکل خود زیر دست را متهم می کند وبا افتخار به بالا دستی خود گزارش می کند که خاطی را به اشد مجازات محکوم کرده است .
 یا اینرا مقایسه کنید با مدیری که اگر از بالای سرش یک کلاغ ، غاری بکند ، او بواسطه مشکلات عدیده خود ، خودش این غار یک کلاغ راتبدیل به غار غار 40 کلاغ میکند و باعدم تدبیر، دست به اقداماتی میزند که باید فردای قیامت پاسخگو باشد . گو اینکه نتیجه خیلی از افعال آدمی در این دنیا هم به او یا به خانواده اش باز میگردد.
 قطع به یقین این مدیر خودش دچار انواع واقسام انحراف است و برای سر پوش گذاشتن بر انحرافات خود ، کوچکترین اشتباه کارمند خود را  آگراند می کند وباحرکت ناشایست خود سعی در تطهیر خود دارد.
 آنهایی که مدیریت کردند میدانند حمایت و پشتیبانی مدیر مافوق از مدیر زیر دست یعنی چه ویا زیر پانهادن یک مدیر ونیروی زیر دست چه معنی دارد !
 آقای مهندس ضرغامی به معنی واقعی کلمه مرد بود و بارها در حوادث واتفاقات متعدد سازمان ، پشت همکاران و مدیرانش ایستاد وحتی زمانی که نمایندگان یک استان برای عزل مدیر کل یک مرکز به نزد او رفتند ، کت خود را روی صندلی انداخت و به شوخی گفت :
فلانی را بی خیال شوید حالا بفرمایید از استان چه خبر!؟
حرکت کت کندن مهندس برای مدیر زیر دست ، هنوز ورد زبان خیلی از همکاران آن مرکز است .
اگر چه متاسفانه بعضی از مدیران زیر دست ایشان ذره ای از این خصلت مردانه را به عاریه نگرفتند وبیشتر آدم را به یاد موجودی می اندازند که وقتی زیر پایش را داغ نمایند ، بچه در بغل خود را زیر پا میگذارد و رویش می ایستد تا خودش را نجات دهد !
بله . تصورش خیلی سخت است ولی میمون تنها حیوانی است که این کار رامیکند!!! / 418

  • علیرضا فلاح

همایش با شکوه شیعیان در اربعین حسینی .
عده زیادی از برادران اهل سنت که دوست داراهل بیت ( ع ) و سید الشهدا بودند نیز در این مراسم حظور داشتند.
حظور عاشقان مسیحی امام حسین ( ع ) نیز در این مراسم مشهود بود.
سردارقاسم سلیمانی فرمانده دلیر ایرانیان ، امیر سپاه ایران و عراق بود.
محمد باقر قالیباف ، شهردار کربلا بود.
چنان امنیتی در منطقه برقرار شد که همه حتی  ... به حیرت افتادند.
سردار سلیمانی طی پیامی به سر کردگان داعش و حامی اصلی آن ، تهدید کرد که اگر قطره خونی از دماغ زائری ریخته شود ، پرچم سرخ کربلا را به پرده شریف ، مقدس و سیاه کعبه متصل می کنیم و نماز جماعت را در بقیع اقامه می کنیم .
وفتی بشود چنین جمعیت عاشقی را گرد هم آورد ، تعغیرساختار و  معادله در منطقه و خاور میانه خیلی سخت نیست . مطمئنا  اینرا آمریکا و اسرائیل و عربستان می فهمند . نمی فهمند !؟
مذهب مترقی شیعه ، علویان عاشق علی (ع) ، پس از شاه اسماعیل و دوران طلایی صفویه ، بار دیگر و این بار قدرتمندانه تردر کشور امام زمان (ع) پرچم قیام را بر افراشتند.

****
اینها و تصاویری که منتشر و دیده می شد ، مایع غرور و افتخار بود.
می پرسیدم :
نمی بینند ؟ از بغض و کینه نمی میرند ؟
در این بین کینه و بغض العربیه به نماینده گی از ... در مقابل همایش بزرگی که حتی نگاه کردن به این جمعیت آن هم نفس‌گیر است ، در نوع خود جالب بود!
 نگاهی به عنوان خبر و عکس منتشر شده ، هر گونه شرحی را بر آن بی اثر می کند !!

دبی - العربیه.نت فارسی
منابع رسمی و امنیتی روز جمعه ۱۲ دسامبر اعلام کردند که در اثر ازدحام جمعیت در گذرگاه مرزی میان ایران و عراق برای مشارکت در مراسم احیای اربعین حسینی، چهار زائر شیعه جان خود را از دست دادند.

دبی-العربیه.نت فارسی
فارس حران شاعر شیعه عراقی و رئیس انجمن شعرا و ادبای شهر نجف، نسبت به برگزاری مراسم لعن خلفای مسلمان در شهر کربلا توسط گروهی از زائران ایرانی، اعتراض کرد. / 417

  • علیرضا فلاح


گزارش روزنامه آمریکایی از پیاده‌روی میلیونی زائران اربعین


این یکی از زیباترین گزارشاتی هست که تاکنون در مورد اربعین و راهپیمایی با شکوه آن خواندم.
روزنامه آمریکایی «هافینگتون پست» تیتر گزارش جدید و نسبتا طولانی خود را که درباره اربعین منتشر کرده، این‌گونه تنظیم کرده است: «بزرگترین سفر زیارتی در راه است، چرا تا حال از آن نشنیده‌اید؟»
 خیل عظیم چند ده میلیونی شیعیانی که به عشق سالار شهیدان حسین علیه‌السلام موطن خود را رها کرده تا پای پیاده در روز اربعین به بارگاه آن امام مظلوم عرض ارادت کنند، توجه بسیاری از رسانه‌های غربی را به خود جلب کرده است. یکی از این نشریات معتبر که درباره این رویداد بی‌سابقه گزارشی نوشته، «هافینگتون پست» است.
 در زیر ترجمه مطلبی را که «سیدمهدی المدرسی» روحانی معروف و مدرس الهیات برای این وب‌سایت خبری نوشته،‌ می‌خوانید:

  • علیرضا فلاح

پر از غروب  شدم ، وا کنید پنجره ها را
که آفتاب بروبد ، غبار آینه ها را
در این سکوت لبالب  به من پناه ده ای عشق !
به من که با ختم امشب ، تمام قافیه ها را  
امید داشتم ، اما شتاب حادثه نگذاشت
که وقف چشم تو باشم ، تمام ثانیه ها را
به لحن آه ، به خط عزا ، به لهجه غربت  
به سبک گریه نوشتم ، کتاب مرثیه ها را
درین همشگی باد ، کجاست آتش فریاد
که تا همیشه  بسوزد ،  سکوت حنجره ها را
چه سر نوشت غریبی ، بهار و فاصله و باغ
دلم گرفت برایت ، دلم گرفته بها ر را

نیاوران - 1374/4/1

این قطعه شعر را از میان یادداشت های محمد صادق سینا پیدا کردم .

شعر از سید علی امیر فضلی هست . / 415


  • علیرضا فلاح

توی بازار تجریش ، بعدش کوچه و پس کوچه ها ، تنگ غروب ، توی خیابونها ، مردم همینجور توی هم می لولیدند . من نیز هم .
هیاهو می کردند . همهمه می کردند . هر کس دنبال کاری و هرجوانی دنبال نگاهی !
هر کدام در هزار توی خیال خود . من نیز هم .
 توی چهره شان همه چی مشهود بود . به خیلی چیزها فکر می کردند ، الا زندگی !
 راستی زندگی چی هست که هیچکدام ما – شاید – به آن نمی اندیشیم ؟
زندگی – حقیقاً چیست ؟
آنها داشتند زندگی می کردند ، همین حرکات ، حرفها ، نگاهها ، به دنبال چیزی بودن در هزار توی خیال خود گم شدن ، همه اینها زندگی بود .
همشان داشتند لحظه ای زندگی می کردند . برشی از زندگی آنها ، اینجا بود ولی نمی اندیشیدند که زندگی چیست ؟
همه ما داریم زندگی می کنیم ولی  نمیدانیم  زندگی چیست ؟  / 414

 محمد صادق سینا - تجریش 1374/3/31

  • علیرضا فلاح

تقریبا به اسباب کشی عادت دارم و البته اینبار ، اسباب کشی در فضای مجازی است.

از نشر مطالب خود در بستر بلاگفا با عنوان " رازهای نگفته " راضی بودم . بلاگفا امکانت خوبی دارد اما برای من این اسباب کشی ، بیشتر به دلیل سلیقه ای برمی گشت و به گرافیک ذهنی من مربوط می شد .

البنه این جابجایی مشکلاتی نیز دارد که شکسته شدن بعضی از لینک ها ، کمترین آن است.

به هر حال ، مشغول بروز رسانی این وب نوشت هستم و این ، مدتی زمان می برد فلذا از خواننده گان عزیز مطالب این وب نوشت بابت بعضی از کاستی ها پوزش می طلبم.

همچنین به دوستانی که در پی لینکی به این وب نوشت منتقل شده اند و با جمله ، " چنین مطلبی وجود ندارد " روبرو شدند ، باید عرض کنم که این ، بواسطه جابجایی لینک ها است و قطع به یقین مطلب مورد نظر در این وب نوشت موجود است و با اندکی جستجو قابل یافت است که بار دیگر بواسطه این زحمت ، عضر تقصیر می آورم .

برای یافتن مطلب مورد نظر ، عنوان آن را در کادر جستجو ، تایپ نمایید.

این امکان در انتهای سمت چپ قالب قرار دارد./ 413

  • علیرضا فلاح

فقط این عکس ...

اگر لازم شد مطلبی می نویسم ... / 412

 

 

  • علیرضا فلاح

امروز رفتم پی گیر ساعت پخش برنامه " رازهای نگفته " شوم ، گفتند هفته دفاع مقدس تمام شد !
عجب !
یک هفته ، هر روز برای هفته دفاع مقدس برنامه " رازهای نگفته " را روی آنتن داشتم .
هم یادم رفت اطلاع رسانی کنم ، هم یادم رفت که هفته دفاع مقدس کی تمام شد !
یا خیلی سرم بابت این برنامه شلوغ بود یا آلزایمر به سراغ زیر 50 ساله ها هم می آید !
اما چه زود تمام شد!؟
چنان دور و چنین نزدیک ... / 411

  • علیرضا فلاح

ماه رمضان به انتهای خود رسید و البته من از آن بنده های خوب خدا نیستم که بگویم : حیف !
اما امسال بهترین ماه رمضان را داشتم و حقیقتا برای آغاز آن ، منتظر بودم .
ماه رمضان امسال برای من از سال قبل بهتر و انشالله سال بعد از امسال بهتر خواهد بود.
برای من ، برکات همیشه در ماه رمضان بود و خدا را شکر.
نکته جالب اینجاست که درست روز اول ماه رمضان ، با ماشین RD خود که در حد یک بنز برای من هست ، با یک AZERA تصادف کردم که الحمدالله به خیر گذشت !
ترمز نداشتم و مقصر بودم اما اتفاق خاصی نیفتاد و برای من ، خیر و برکت از همان روز شروع شد.
از این زیباتر می شود !؟
خدا را شکر... / 410

  • علیرضا فلاح

بعضی ها ، ایده های قشنگی دارند ولی آنقدر بد وناقص این ایده را اجرا می کنند که به کلی آنرا ساقط می سازند.
 ایده های قشنگ و طرح های علمی و عالی آنها بیشتر روی کاغذ است که من نام (زندگی روی کاغذ ) رابرایشان برگزیدم ، ولی به علت سهل انگاری ، بی مسولیتی و بی تفاوتی ، یا عدم توانایی در اجرای طرح و ایده ، آن کاغذ زیبا را در آب یا آتش می اندازد . / 409

  • علیرضا فلاح
یکی از همکاران نه چندان خوب ما ، گهگاهی با کامنت های ناصواب ، بیشتر خودش را می آزارد تا مرا.
اگر کامنتت هایش درست باشد ، عیب مرا آشکار می سازد و اگر چه با بغض ، ولی آینه ای می شود که به رفع نقایص خود می پردازم و اگر ناصحیح باشد ، گناه از من می شوید و به بار خود می افزاید .
مدتی قبل به طعنه برایم نگاشت که در کجا ودرکدام عملیات جانباز شدی ؟
و به کل ، حضور مرا در جبهه زیر سوال برده  بود !؟
با اینکه در سراسر این وبلاگ ، در چهارصد واندی نوشته ، حتی یک بار هم عنوان نکردم که در جبهه حضور داشتم و یا مجروح شدم ، اما امروز بمناسبت روز ولادت حضرت قمر بنی هاشم (ع) و روز جانباز با افتخار اعلام می کنم که بله همکار نه چندان خوب من ، من به اندازه و اقتضای سن خود ، در جنگ حضور داشتم ، نه خیلی بیش که آرزویم بود و مجروح شدنم اجازه نداد .
پرونده آن در سپاه و واحد پرسنلی اداره موجود است و نیازی هم نیست که مانند خیلی ها که این روزها برای حضور دو روزه خود در اهواز و ضبط گزارش ، با جمع آوری امضاء ، اندازه حضور 6 ماهه می گیرند ، منهم دنبال امضاء و... باشم .
این عکس را هم برای اولین بار و البته با افتخار در این وب نوشت می گذارم . / 408

 

قرارگاه کربلا - محور 2 عملیاتی
شلمچه - سنگر انفرادی

  • علیرضا فلاح

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 








ولادت با سعادت امام حسین ( ع )

و روز پاسدار
و این نماد مقدس ، که همه هویت ما ایرانیان است
این یعنی عشق
این یعنی پاسدار عشق
و این یعنی عاشق واقعی حسین بن علی
خودمان را پیدا کنیم که در کجای این صحنه مقدس عشق ورزی حضور داریم ! / 407

پ.ن : بعضی از دوستان عزیز به این نوشته بنده خرده گرفته اند که چرا عنوان (همه هویت ما ایرانیان ) را برگزیده ی ؟
 پاسخ من اما ، ساده و روشن است . مرحوم  جلال آل احمد می گوید :
 شیعه ، عنصری تفکیک ناپذیر از هویت ایرانی است .
و به گواهی قریب به اتفاق مورخین و به اخص نظرات روشنفکران دینی در قرن اخیر ، عنصری که هویت ایرانی را در مقابل هجوم تازی ها در زمان خلیفه دوم حفظ نموده وغرور از دست رفته را به آنها باز گرداند ، تمسک به مذهب شریف و مترقی شیعه بود.
و اکنون به اعتقاد همه ما ایرانیان ، اینهایی که در نبرد غرور آفرین 8 سال دفاع مقدس ، سینه در مقابل گلوله دشمن سپر کرده اند ، از حسین بن علی (ع) الگو گرفته بودند.
 معادله خیلی روشن است مجهول ندارد !
 این اعتقاد و باور قلبی من است و من معمولاً در بیان باورهای خود ، اهل حاشا و مماشاد نیستم !

  • علیرضا فلاح

آن کاسه دار

۰۴
خرداد
خداوند برکت را با باران
برای همه یکسان
به زمین می فرستد
من دستانم را باز می کنم
چند قطره می نوشم و زیر باران می رقصم
یکی کاسه ای بر می دارد
وبعد از نوشیدن ، پیاله پُر می سازد
 فردا ، خداوند آفتاب را برای روشنی می فرستد
من از مستی رقص دیروز
در خوابم و روشنایی را نمی بینم
یکی از گرمای روز تشنه می ماند
و آن کاسه دار
از باران دیروزی
هم خود می نوشد و هم به دیگران می دهد . / 406

افراتخت ، یک صبح زیبای بارانی - 93.2.31

  • علیرضا فلاح
گنجشک ها خواب صبحگاهی  را از من می گیرند
با جیک جیک مستانه شان
آنها خدارا با مستی و عشق
ستایش می کنند
و زیباتر آنکه ، هرگز
گنجشک ها دانه نمی اندوزند . / 405

افراتخت - 93.2.31

  • علیرضا فلاح
دشمنانت را فراموش کن !

تنها کسی که می تواند تورا به خاک سیاه بنشاند ،

یک دوست کاملا مورد اعتماد است . / 404

  • علیرضا فلاح
گاهی که از سر کنجکاوی و بعضاً خندیدن و تفریح ، شبکه مثلاً جهانی اهل البیت (ع) را می گیرم و این مردک بوزینه ، الهیاری را می بینم ، ته دلم می گویم :
نکنه راستی راستی نظریه داروین درست باشه !؟
آخه این میمون خیلی شبیه آدمه !! / 403
  • علیرضا فلاح
گاهی وسوسه می شوم مثل سالهای  1372 تا 78 محل فعالیت خود را در تهران قرار دهم .
اما نمی دانم چرا ، بخصوص این سالها ، از این شهر وحشی می ترسم !
از معماری آن ، فضای آن ، هوای مسمومش و گاهی البته از مردمانش که این روزها همسایه ما در روستاهایمان هستند !

پ . ن :  تا حالا که اینجوری بوده ،
اول اینجا می نوشتم ، سپس توی فیسبوک و گوگل پلاس و ... بازنشر می کردم.
ایندفعه عکس شد ، اول اونجا نوشتم ، حالا اینجا باز نشر می کنم ! / 402

  • علیرضا فلاح
 لطف خدا بار دیگر شامل حال من شد که فرصت کردم برنامه " رازهای نگفته " را شروع کنم.
در این دوره جدید ، تا حالا 6 برنامه را ضبط کردم و همزمان مشغول تدوین آن هستم .
پخش آن احتمالا از پنج شنبه هفته آتی شروع می شود.
هنگام ضبط یک حس و حال وجود دارد و به وقت تدوین یک حس و حال دیگر ...
لذت خاصی دارد . 4 تا 5 سال از این لذت مقدس ، بواسطه مدیریت در سازمان ، دور بودم / 401
 
  • علیرضا فلاح
هر کجا باشم ، هستم
پنجره ، فکر ، هوا ، عشق و زمین
مال من است

«سهراب سپهری»

1 - همه چیز زیباست . زمین ، آسمان ، زندگی ، مردم ، بودن زیباست !
2 - همه چیز تلخ است . سیاه است زمین و زمان ، همه منفورند ، همه مردم نادان ، بدجنس و نفرت انگیزند و زندگی سیاه چالی پیش نیست !

1و2 -  زندگی ، محیط اطراف ما ، همه محصول اندیشه و ذهن ماست . اگر شاد باشیم ، همه چیز زیباست و اگر غمگین ، همه چی تلخ ، خوبست منطقی باشیم ! / 400

نیاوران - سوم تیرماه 1374


  • علیرضا فلاح

چشمه آب حیات

۲۱
فروردين
جان هایتان از رنج گرسنگی در عذاب است
با آنکه میوه دانش
فراوان تر از سنگ های دره هاست

قلب هایتان
از تشنگی می پژمرد، با آنکه
چشمه آب حیات
گرد خانه هایتان جاریست
چرا از آن نمی نوشید !؟

دریا جزر و مدش را دارد
ماه بدر کامل و هلالش را
و زمان ، زمستان و تابستانش را
و همه چیز
چونان سایه خدایی زاده شده
-  گردان میان زمین و خورشید -
نه در تعغیر است، نه در گذر ،
پس چرا
در تلاشید که چهره اش را زشت جلوه دهید ؟

جبران خلیل جبران / 399

  • علیرضا فلاح


خیلی زمان به آغاز سال نو نمانده است
دیروز سال نو شد و شد 1392
و فردا می شود 1393
و در چشم به هم زدنی ، درست پس فردا می شود آغاز سال 1394
از خیلی مو ضوعات می خواستم بنویسم ، وقت نشد
نه اینکه مشغول خانه تکانی باشم ، نه ! خانه دنیا خراب است و خانه آخرت ویران
خانه تکانی دل هنوز مانده
واقعا وقت نداشتم
گاهی این حوالی ، در فضای شبکه های مجازی پرسه می زدم اما وقت نوشتن نبود
حالا به روستای پدری خود برای تعطیلات نوروز می روم .
آغاز سال نو مبارک همه باشد. / 398

  • علیرضا فلاح
دل که یهو بگریزد، معلوم نیست که آدم را به کجا بکشاند ؟
 یهو می بینی سر از یک امام زاده  در آوردی . جایی در دل صحرا ، که درخت دورش کاشته اند و دو تا گلدسته و زمین که اموات را در آغوش گرفته و سپس یک بنای تازه  ساز .
 می روی که به ضریح داخل امام زاده بچسبی و ببوسیش و دعا کنی که صدای گریه جوانی را می شنوی !
 وای چه هق هقی می کند ! از چه درد می نالد و از خدا چه می خواهد ؟
دلت می گیرد که چه چیزی ساده ، چه آرزوی بچه گانه ای تو را به اینجا کشانده ! چه  خواسته های ناچیزی ... و در آن فضای روحانی ، دعا که می کنی تازه یادت می آید نه زندگی مجموعه ای است از همین آرزوها و خواسته ها ی جزئی وحتی ناچیز ونمی شود کسی را به این خواسته ها سرزنش کرد .
و تا بیایی چیزی بخواهی دلت می رود پیش آن جوان که می نالد و دلت می گیرد و دوباره یادت می آید که انسان به همین خواسته ها و آرزوها زنده است . انسان به واسطه همین نیازهاست که با خدا رابطه برقرار می کند . این گریه هاست ، این دردهاست ، این استغاثه هاست که او را به خدا پیوندمی دهد .
آنوقت دیگر برای خودت چیزی نمی خواهی یا مانند همیشه آهی می کشی و بیرون می آیی .
تنگ غروب شده و در خیابانهای خلوت این شهر غریب  پرسه می زنی . سیگاری می گیرانی  و دودش را با ولع تو  می بری و سپس   بیرون می فرستی ...
صدای از آن دور می آید . صدای اذان . برادرت بلال چه حزن انگیز می خواند و توصدای دلنشین او را از ورای حصار سترک تاریخ می شنوی . دلت پَر می گیرد  و به آنجایی می رود که آرزویش را داری .
سر راهت مسجدی است . مسجد جامع و صدای اذان نوجوانی شنیده می شود . بی اختیار ، تو می روی  و از آب حوض وسط حیاط ، چند مشت بر میداری و وضو می سازی . حتی آنقدر دلت وا می شود که چند مشت آب به درون روده هات می فرستی تا دلت خنک شود . حتی ذره ای اهمیت  نمی دهی که این آب بهداشتی است یا نیست !
توی  مسجد از هوای بیرون نیز خنک تر است . همه جا با نور مهتابی روشن و صدای زمزمه کسانی که فرادا نماز می خوانند به آواز چلچله ها و صدای  سحر انگیز دسته ای از پرندگان صبحگاهی می ماند . زمانی که چشمانت زودتر از چشمان خورشید گشوده می شود ، خنکای صبحگاهی را حس می کنی و سپس روشنی که سر می زند، آواز دسته جمعی پرنده ها و زمین و آسمان شروع می شود .
به نماز می ایستی و نمی دانی بگریی یا از شادی لبخند به لب بیاوری . صدای ترک خوردن دل را که می شنوی ، می دانی که گریه در راه هست و بی اختیار چشمانت به اشک می نشیند . کودکان در حال نماز خواندن و پیرمردی نحیف نیز کنار تو در حال رکوع و سجود . او سالهاست ، خیلی سالهاست که چنین می کند .
 بیرون می آیی . همه جا تاریک شده و نسیم خنکی ، چهره ات را نوازش می کند .
سبکبال تر از همیشه به خانه بر می گردی . دیگر تا مدتها دلت بهانه نمی گیرد .... / 397

حصارک کرج - سه شنبه – غروب 1375/3/29

  • علیرضا فلاح
زخاک آفریدت خداوند پاک                                       پس ای بنده افتادگی کن چو خاک
حریص و جهانسوز و سرکش مباش                          زخاک آفریدندت آتش مباش
چو گردن کشید آتش هولناک                                  به پیچارگی تن بیفدات خاک
چون آن سرفرازی نبود ، این کمی                             از آن دیو کردند از این آدمی
یکی قطره باران ز ابری چکید                                   خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم ؟                          اگر او هست ، حقا که من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید                               صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جایی رسانید کار                                  که شد نامور لولو شاهوار
بلندی از آن یافت کو پست  شد                               در نیستی کوفت تا هست شد .
تواضع کند هوشمند گزین                                       نهد شاخِ پر میوه ، سر برزمین

بوستان سعدی -  باب چهارم ، در تواضع

سعدی شرین سخن ، در آغاز باب تواضع ، به قصه آفرینش انسان اشاره می کند و برتری خاک بر آتش را به لحاظ رعایت  فروتنی ، با ابیاتی شیوا بیان می کند .
در مقابل آسمان ، زمین است و خاک پاک ، همیشه افتاده زیر پا ، اما کسی هست نداند که از همین خاک آفریده شدیم و درنهایت به خاک باز می گردیم !؟
آیا خداوند نمی دانست که آتش لطیف است و زیبا !؟  پس چرا از خاک انسان را آفرید؟ مگر نه اینکه برای کرنش و افتادگی خاک ؟
خداوند تبارک و تعالی موجودی را برای پرسش می خواست .  موجودی که طغیان نکند .  لهیب نکشد و اگر فرشته ها را از غیر خاک و از جنس نور آفرید ، تمامی شهوات و احساس را از آنها گرفت . فرشته ها پیرمرد دربندی را می مانند که دم از زهد و تقوا می زنند !
آتش سرکش است و لهیب می کشد ، پس شایستگی برای سرشت شدن موجودی که عبادت و افتادگی به درگاه خالق بهترین و زیباترین مفهوم وجودی او باشد ، را نداشت .
از خاک آفریده شدیم و به خاک باز می گردیم . خاک افتاده است و باید به بندگی بیفتیم . نه آنکه از جنس آتش بود و سرکشی کرد و به خاک نیفتاد و مغضوب درگاه الهی شد .
***
استاد مطهری (ره) در کتاب ( انسان کامل ) بحث  زیبایی را در باب " کشتن نفس " و تفاوت آن با  " پرورش عزت نفس "  مطرح می کند . او به اعتقادات پاره ای از عرفا برای کشتن نفس ، که اساس تزکیه هست می پردازد که در واقع کشتن عزت نفس است !
 از اساس هیچ انگاشتن خود در مقابل دیگران غلط و تهی است . فلذا اگر نیت حضرت سعدی در بیت هفتم  شعر ، همان اندیشه عرفای آنچنانی باشد ، حقارت ، کشتن عزت نفس ، این نیز همان باشد که استاد مطهری فرمودند . چون خدواند زمانی که انسان را خلق کرده ، از این خلق به خود درود فرستاد و خود را تحسین کرد از این احسن الخالقین خود !
پس برای  نفس  و ارزش انسان ، ارزشی مضاعف قائل است و شکستن این عزت و ارزش تا مرحله رسیدن به حقارت ، نوعی گناه است و دهن کجی به خلقت .
اما نیت جناب سعدی چنین نیست . سعدی اشاره ندارد به کرنش کوچک در مقابل بزرگ ، بلکه در مقام بنده گی هست برای قطره در برابر دریا . کرنش و به خاک افتادن بنده برای بنده نیست ، قطره برای دریا هست ، جزیی از کل برای کل ! چون از کل است ، به کل کرنش می کند .
چون قطره خودش از دریا است ، وسعت دریا را ، بی انتهایی آنرا می بیند ، دم از نیستی می زند وگرنه قطره خود می داند که  چیست .
اشاره است به بنده که اگر به درک خالق نائل آید ، وسعت لطف و کرم ، نامحدودی او را به ذهن بیاورد ، بی شک دم از نیستی خواهد زد و اعتراف خواهد کرد که هر آنچه هست ، اوست .
حالا نتیجه این به خاک افتادن چیست ؟ پاداش این دم از نیستی زدن چیست ؟
مروارید !
برای آن قطره و دریا ، در آغوش صدف خسبیدن و مبدل به مروارید شدن است و برای بنده نیز دم از نیستی در مقابل پروردگار زدن و کرنش و افتادگی در مقابل او ، رسیدن به وصال و لقای اوست .
بنده چون به خاک می افتد، در مقابل خالق ، خود را هیچ می پندارد ، به راز  معرفت آگاه می شود و در آغوش (عشق) ، صدف دریا ، به مرواریدی زیبا بدل می شود که خداوند او را افضل تر از فرشته گان میداند و شایسته خلیفه الهی .
در نهایت پندی می دهد سعدی ، در باب تواضع و آن مثل مشهور که :

" درختی که پربار است سرش به زیر است ". / 396

_______________________________________________________________

این یادداشت در آذر 1375 در دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا اصفهان قلمی شد .

  • علیرضا فلاح


زمستان 1386 برف آمد وحالا.
ابوالفضل تازه به دنیا آمده بود . افراتخت بودیم  و حالا در ساری ، پسرکم دارد برف بازی می کند!
او سرخوش از برف بازی و من مثل اکثر هم استانی هایم نگران قطع شدن جریان گاز ...
مازندران ته خط لوله گاز است و برادران تهرانی ما حتما به فکر ما نیستند !!
اینجا با قطع آب و برق و گاز در بعضی از شهرهای شمال ، دادشان به هوا رفت وعیش ییلاقی شان بهم خورد و البته در تهران ، سایر برادران یک چهارم گاز کشور را مصرف می کنند و بی خیال ...
شب وقتی گوینده خبرتلوزیون از رکورد مصرف گاز توسط برادران عزیز تهرانی در همین ایامی که گاز روستاهای مازندران ، یکی یکی قطع می شود گفت و اینکه یک چهارم انرژی کشور را آنها مصرف می کنند و عین خیالشان هم نیست ، ... خب هیچی نگفتم و به هیچی فکر نکردم !!
از خیلی وقت پیش می دانستم که تهران همه ایران است ! / 395

  • علیرضا فلاح
سید‌یاسر جبرائیلی در فارس نوشت ،

هر فردی که تجربه مدیریت یک سازمان 200 نفره را هم داشته باشد، نیک می داند که توزیع متمرکز کالا و هدایا به افراد، علاوه بر ایجاد اخلال در روند عادی امور و فلج کردن سازمان در زمان توزیع، صف‌های طویلی پشت باجه توزیع شکل می دهد که نه صحنه های زشت آن و نه حواشی حضور در «صف»، قابل کنترل نیست. شاید برای کارمندان آن سازمان، ماجرا در همان روز توزیع خاتمه یابد، اما در نظر مراجعه کنندگان یا میهمانان و ناظران بیرونی، «تصویر عمومی» آن سازمان، مدیران و کارکنانش ملکوک خواهد شد.

در مثال سازمان، اگر وضعیت فوق الذکر منجر به خدشه دار شدن اعتبار عمومی سازمان و کارمندان در نگاه ناظر بیرونی می شود، درباره یک کشور، وضعیت های مشابه منجر به خدشه دار شدن تصویر عمومی کشور(Country Image) در محیط بین المللی می شود. صف های طویل مردم که طراحان سبد کالا برای ارائه مقداری برنج و مرغ و تخم مرغ شکل دادند و تصاویر ناراحت کننده آن منتشر شد، اگر نخستین حسی که در وجود ناظران داخلی و حاضران در صف‌ها ایجاد کرد «حس حقارت» بود، برای ناظران و بازیگران بین المللی، پیام هایی مخابره کرد که راقم این سطور از تحریر آنها اکراه دارد. اگر این ماجرا یک استثنا بود، می شد آن را حمل بر «بی تدبیری» کرد و از کارشناسان خواست به نقد «چگونگی» توزیع کالا بپردازند؛ اما مخابره سیستماتیک (تکرار شونده) چنین پیام هایی به دشمن، اجازه تقلیل ماجرا به یک بی تدبیری صرف را نداده و ما را ملزم به بررسی «چرایی»‌ این اقدام می کند.

در علم روابط بین الملل مشهور است که دولت‌ها هیچ گاه ارزیابی اطلاعاتی دقیقی از وضعیت قدرت یکدیگر ندارند و همین «احتمال خطای محاسبه»، آنان را در برگزیدن ابزارهای مختلف نیل به اهداف سیاست خارجی دچار تردید می کند. در راستای همین امر، دولت ها معمولا برای افزایش ضریب خطای محاسباتی رقبا، سعی دارند در محیط بین المللی تصویر عمومی قدرتمند و بی نقصی از خود به نمایش بگذارند. این تلاش، در شرایطی که دو دولت در حالت مخاصمه، شبه مخاصمه و یا مذاکره قرار دارند، صد چندان می شود.

در شرایط کنونی که دولت محترم در حال مذاکره با دشمن برای اثبات صلح آمیز بودن فعالیت های هسته ای است، طرف غربی علی رغم ضعف‌های عدیده‌ای که در حوزه های مختلف قدرت دارد، نه تنها ضعفی از خود نشان نمی دهد، بلکه پیوسته در حال تظاهر به قدرتی فراتر از واقعیت سطح قدرت خویش است. تهدید ایران به حمله نظامی، عمده ترین شکل این تظاهر به قدرت است که هرچند در محیط‌های آکادمیک و اتاق های فکر، با توجه به وضع کنونی ایالات متحده به عنوان طنز بدان نگریسته می شود، اما واشنگتن از قصد خود برای تحمیل گزینه نظامی به محاسبات طرف ایرانی، عقب نشینی نمی کند. آمریکایی ها خوب می دانند و به زبان هم آورده اند که «دیپلماسی در خلا عمل نمی کند و موفقیت یک کشور در عرصه دیپلماسی به قدرت آن وابسته است»، لذا طبیعی است که درباره سطح قدرت خود اغراق نمایند. اما در مقابل این اغراق، در کمال تعجب طرف ایرانی نه تنها میزان قدرت خود را بزرگنمایی نمی‌کند، بلکه به طرز غیرقابل باوری دقیقا متناسب با حوزه های ابراز قدرت طرف مقابل، به صورت غیرواقعی اظهار ضعف کرده و کشور را ضعیف تر از آنچه هست نشان می‌دهد! اگر آمریکا از تحریم اقتصادی سخن می گوید، برخی «خزانه خالی» را تکیه کلام خود می‌کنند؛‌ اگر دشمن و طرف مذاکره تهدید به حمله نظامی می کند، جناب آقای ظریف وزیر محترم امور خارجه در اظهار نظری به دور از واقعیت، می‌گویند «آمریکا اگر بخواهد می‌تواند در عرض 10 دقیقه تمامی تاسیسات هسته‌ای و استراتژیک ایران را نابود کند»؛‌ اگر آمریکا می گوید اثر تحریم ها ایران را به میز مذاکره آورده است، بخش دیگری از سیستم اجرایی با به صف کشیدن مردم برای دریافت مرغ و برنج، برای ادعای دشمن مستندسازی می کند!

همانطوری که پیشتر گفته شد، متاسفانه تکرار سیستماتیک مخابره پیام ضعف به دشمن، ماجرای توزیع سبد کالا را از سطح یک مسئله اجرایی به یک مسئله امنیت ملی ارتقا داده است. نگرانی دوستداران دولت این است که اگر درباره سطح قدرت ایران اغراق نمی شود، چرا واقعیت های قدرت ایران تقلیل داده شده و یا پیام‌های ضعف به دشمن مخابره می‌شود؟

 شاید واقعا در پس این موضع گیری ها و اقدامات، چیزی جز بی‌تدبیری و فقر اطلاعاتی نبوده و حتی تکرار سلسله‌وار این اشتباهات نیز، صرفا یک تصادف -هرچند نادر- باشد؛ اما به نظر می رسد با توجه به تاکیدی که دولت محترم بر کرامت انسانی و عزت ملی و همچنین موفقیت در مذاکرات هسته‌ای دارد، ضروری است حساسیت ویژه‌ای نسبت به این گونه امور به خرج داده شود. در صورتی که تعمدی در پس این خطاهای راهبردی باشد، بی‌تردید باید از وجود یک برنامه مشخص برای تخریب وجهه دولت در میان مردم و تلاش برای عدم موفقیت آن در عرصه بین المللی سخن گفت؛ لذا از ریاست محترم جمهور جناب حجت الاسلام روحانی انتظار می‌رود تیمی خبره را مامور بررسی پشت پرده این «سلسله اقدامات قابل تامل» کرده و دستور ویژه ای برای جلوگیری از تکرار موارد مشابه صادر نمایند.

خب اگر در گذشته به احمدی نژاد انتقاد می کردیم (1) این انتقاد آقای جبرائیلی نیز جای تامل دارد ! / 394

_______________________________________

1 - عکسی که می تواند موجب شرمنده گی ما شود!

  • علیرضا فلاح


تصویری که در سال 1998 زیباترین و دردناکترین عکس تاریخ شد.
هند ، آپارتمانی که در آتش و دود گرفتار شده ، و مادری که برای حفظ جان دختر بچه اش او را از پنجره بیرون نگه داشته تا با دود ناشی از آتش خفه نشود.
متاسفانه مادر این کودک بعد از مدتی بعلت خفگی از دود آتش جان سپرد اما نکتهء شگفت انگیز اینجاست که مادر بعد از مرگش بچه رو رها نکرده و ماموران آتش نشانی تونستن بچه رو صحیح و سالم با آن ارتفاع به زمین بیاورند. / 393

پ.ن : این عکس و مطلب توی پوشه وبلاگم بود از خیلی وقت پیش . هیچوقت نتوانستم از کنار آن به ساده گی بگذرم . شاید خبر صرف باشد و من کپی پیس کردم اما ...
نمی دانم !
هنوز گیجم با دیدن این عکس و بازنشر آن !
نه برای فداکاری این مادر، که خب هر مادری این کار را می کند حتما ، بیشتر از این بابت که ما فرزندان چقدر ... ببخشید ما داریم چه می کنیم !؟ / 393

  • علیرضا فلاح
پشت سرم حرف بود…
حدیث شد…
می ترسم آیه شود !
سوره اش کنند به جعل !
بعد تکفیرم کنند این جماعت نا اهل !
/ 392

  • علیرضا فلاح
1-جنگ جهانی اول با 17میلیون کشته (بدون دخالت مسلمان ها)
2-جنگ جهانی دوم با 50-55 میلیون کشته (بدون دخالت مسلمان ها)
3-بمب اتمی ناکازاکی و هیروشیما با 200هزار کشته (بدون دخالت مسلمان ها)
4-جنگ ویتنام با 5 میلیون کشته (بدون دخالت مسلمان ها)
5-جنگ در بوسنی با 500هزار کشته (شروع کننده جنگ مسلمان ها نبودند)
6-جنگ در عراق با بیش از 1میلیون و 200هزار کشته (شروع کننده جنگ مسلمان ها نبودند)
7-جنگ افغانستان و .... (شروع کننده جنگ مسلمان ها نبودند)
آیا شما هنوز فکر میکنید مشکل از اسلام است؟
خداوند در قرآن میفرماید:

چون به آنان گفته شود که در زمین فساد مکنید، مى گویند: ما مصلحانیم (سوره بقره آیه 11) / 391

  • علیرضا فلاح
این روزها بازار تهمت و افترا به رئیس جمهور سابق داغ است .
بیشتر از زمان تصدی احمدی نژاد !

درست است که خطا زیاد داشت ولی بی انصافی هم حدی دارد! / 390

  • علیرضا فلاح
فکر باید درست باشد تا عمل درست صورت پذیرد. فکر معیوب باید اصلاح شود تا اصلاح امور صورت پذیرد .
نکته بسیار جالب و زیبایی درزندگی و بعثت پیامبر اسلام (ص) وجود دارد .
پیامبر عزیز ما ، با پول مبعوث نشدند .  خداوند به او پول نداد تا با آن مردم را به سعادت رهنمون سازد .
خداوند به او سلاح نداد تا بازور و قدرت ، مردم را به سوی خوشبختی  هدایت نماید .
خداوند به او کتاب داد ، تا با استفاده از آن ، به اصلاح امور مردم بپردازد .
کتاب ، فرهنگ ، سخن تازه تا افکار را عوض نماید .
اصلاح امور تنها با اصلاح افکار صورت می پذیرد .
برخلاف آنچه که در مورد پیابر مهربانی می گویند ، در مورد دین عزیز  اسلام  می گویند ، که این دین خشنونت است و دین زور و این ... برخلاف همه اینها ، دیدن ما ، دین اسلام ، دین فرهنگ است . دین دیدگاه و دین بیان صالح است .
پیامبر عزیزما با سخن تازه با فرهنگ ناب ، با کتاب ، این نماد واضح فرهنگ و دانش ، به میان مردم آمد تا آنها را به سوی سعادت و خوشبختی هدایت نمایند . 
اینهایی که در گوشه و کنار دنیا ، به نام  اسلام  مروج خشونت و خون ریزی هستند ، آدم می کشند ، سر می برند و  تصویری ناصواب از اسلام ارائه می دهند ، قطعاً مسلمان  نیستند .
اینهایی که با پول نفت ، این ثروت خدادادی ، با ثروت و مال و منال ، ایجاد خون ریزی و خشنوت می کنند، فرقه های جعلی می سازند و همه کس  را جز خود تکفیر می کنند  و دنیای اسلام را متلاطم  می سازند ، اینهایی که به نام اسلام و فلسفه اسلام ، دایه رهبری دنیای اسلام را دارند وادعا دارند که خادم الحرمین هم هستند ، قطعاً بوی از مسلمانی نبردند .
 اسلام دین رحمت است . دین فرهنگ است و دین دانش . / 389

  • علیرضا فلاح
این یادداشت به تاریخ  1380/5/29 قلمی شد . بیش از 12 سال قبل !
 ____________________________________________________

تمایل چندان به نوشتن در مورد  سیاست ندارم .
شاید نگرانی در مورد وضعیت کشورم باعث شده که این یادداشت قلمی شود.
امروز مطلبی را توی یکی از روزنامه ها خواندم که خیلی ساده بود و ظاهراً آنقدر  بی اهمیت ، که تیتر هم نشد. 
مدتی قبل ، آذربایجان  شوروی سابق  در یک اقدام یکجانبه ، اقدام به حفاری  چاه  نفت واکتشاف برای دستیابی به نفت دریای خزر کرد .
خّب . هنوز وضعیت حقوقی دریای خزر مشخص نیست .
ظاهراً  ایران ، آذربایجان را تهدید نظامی می کند .
اما اتفاق  دیگری رخ می دهد و خبری که امروز خواندم این بود که ترکیه به پشتبانی از آذربایجان در یک جنگ  احتمالی ، تعدادی از جنگندهای اف 16 خود را به آن کشور می فرستد و اعلام می کند که در کنار آذربایجان  خواهد بود و بلافاصله نیز اسرائیل که در ترکیه برای خود پایگاه درست کرده ، اعلام می کند ، در کنار ترکیه و آذربایجان است و آمریکا نیز اعلام می کند اگر یک جنگ در منطقه بین ایران و آذربایجان و ترکیه در گیرد ، کشورش ساکت نمی نشیند و به نفع ترکیه و آذربایجان وارد جنگ می شود.
جالب است !!
در این هیاهوی چپ و راست بازی ، هیچکس ظاهراً این خبر را جدی نگرفت .
یکبار دیگر دقت بکنید !
در شرق کشور ، افغانستان است که دولت طالبان درآن حکومت می کند و یکی دوسال قبل در جریان قتل دیپلماتهای ایرانی و تهدید نظامی ایران ، سربازانش را تا مرز ایران گسیل داشت .
یک دشمن جدید و وحشتناک در جنوب شرقی ، پاکستان هست . کشوری که سیاست حکومت طالبان را طراحی می کند و در یک جنگ احتمالی ، هرگز جانب  ایران را نمی گیرد چرا که به قول دوست افعانی من ، تعداد زیادی از سربازان پاکستانی  در لباس طالبان ، با نیروهای جبهه متحد ، دولت ربانی و احمد شاه مسعود  می جنگند .
در غرب که هنوز دشمن دیوانه ای داریم بنام عراق که هرگزوهرگز نمی شود به دولتش تا وقتی صدام و حزب بعث بر سرکار است ، اعتماد کرد. در شمال غرب ترکیه  هست  که پایگاهی شده برای اسرائیل و آمریکا ، در جنوب کشور نیز داریم شیخ نشینها با امیرانی تهی مغز که هر از چند گاهی در نبود  کلانتر شهر، هفت تیرزکشی می کنند و پای آمریکا را نیز به منطقه باز می کنند .
اینهمه دشمن رنگارنگ و اخیزاً این غائله ، کشور ما را احاطه کرده است ، آنوقت در کشور چه خبر است !؟
یک جناح چپ
یک جناح راست

یک عده دشمن داخلی ، ستون پنجمی و نفوذی .
آنوقت ، این چپ و راست مثل ... به جان هم افتادند و دارند همدیگر را لت وپار می کنند.
هیچکس به فکر کشور ، امنیت خارجی و اقتدار  ملی آن نیست . هیچکس ، حتی این مطبوعات جنجالی که هر روز حادثه می آفرینند ، هیچ توجهی به این اخبار نمی کنند .
چپ و راست  دارند چپ و راست به همدیگرسیلی می زنند و البته رخسار مردم سرخُ می شود !!
نه کسی به فکر داخل کشور ، وضع بغرنج اقتصادی آن است و نه کسی به فکر خارج کشور و دشمنان بی شمارآن.
فقر و فحشا ، قتل و بی بندو باری ، دزدی و جنایت ، بی کاری و فساد ، داخل کشور را فرا گرفته و دیریا زود کشور از درون  می پاشد و در خارج کشور هم دشمنان دندان تیز کردند و هر روز تهدید می کنند .
 آنوقت آقایان دارند چه غلطی می کنند خدا می داند .
تا دولت  می خواهد کاری بکند مثلاً راستی ها سنگ اندازی می کنند!
 چپی های بی عرضه هم که کار بلد نیستند می گویند راستی ها سنگ اندازی می کنند !
راستی ها هم که قاعده بازی را فراموش کردند ، بابا 8 سال شما بودید ، حالا بگذارید 8 سال اینها  باشند !! چپ  و راست واقعاً سنگ اندازی می کنند و آنوقت  چپی های بی عرضه  که جز حرافی و شعار هم چیزی بلد نیستند با راستی ها دهن به دهن می شوند...
وحشتناک  است .
کشور دارد از هم می پاشد ، دشمنان خارجی هر روز دارند تهدید می کنند، اینها هنوز اندرخم یک کوچه ، از شهر بزرگ سیاست هستند !! / 388

  • علیرضا فلاح
رفتار زشت و غیرانسانی تروریست‌ها در سوریه ، تحت عنوان "جهاد در راه خدا" چنان دین اسلام را زیر سؤال برده که مورد تمسخر دشمنان اسلام قرار گرفته است.
 سانی لین، یکی از بازیگران آمریکایی که بعضا در فیلم‌های پورنو هم بازی می‌کند، نسبت به اقدامات تروریست‌ها عکس‌العمل نشان داده و در گفتگو با شبکه فاکس گفته:
 من به تروریست‌ها پیشنهاد می‌کنم به جای اینکه برای رفتن به بهشت و رسیدن به حوری‌های بهشتی خود را میان افراد بی‌گناه منفجر کنند، من خودم را در اختیار آنها قرار میدهم تا هم آنها زنده بمانند و هم کمتر شاهد کشته شدن افراد بی‌گناه باشیم.
/ 387

  • علیرضا فلاح


لازم نیست صاحب فرزند باشیم و با دیدن این عکس جگرمان آتش بگیرد !
این تصویر یک دختربچه سوری به زنجبر کشیده شده است که فرزندان سفیانی جبهه النصره به دلایل مذهبی (شیعه بودن) پدر و مادرش را در پیش چشم او به قتل رسانده است . / 386

  • علیرضا فلاح
مدتی قبل یکی از خواننده گان وبلاگم کامنتی برایم گذاشت که بیشتر توهین به خودش بود تا نقد دیدگاه  من !
عکس پروفایل خودم را که عوض کردم ، این همکارنه چندان خوب من ، بهانه پیدا کرد برای عقده گشایی ! تیر در تاریکی انداخت با عنوان جعلی " سایه خیال " در حالیکه از نوع نگارش و استخدام کلمات او ، به سادگی هویتش برایم آشکار شد . اگر نامش را می نوشت ، تصور می کردم منتقدی جدی هست و تا کنون در موردش اشتباه فکر می کردم ، اما ای کاش در تاریکی خود ساخته خود ، تیر نمی انداخت !
آنقدر خودش و کامنتش برایم بی اهمیت بود که شاید 3 ماه فرصت نکردم جوابش را بدهم و بکلی از یادم رفت . امروز بین نوشته های پوشه وبلاگم ، کامنت ایشان را دیدم ...
فرمودند :

متاسفانه در مملکتی هستیم که البته شما بسیار زیاد هوادارش شدی و هستی و خواهی بود به دلایلی (...)!
از اینکه عکست را با زمینه هاله نور عوض کردی خرسندم!
و از اینکه اکنون رو به ما لبخند می زنی بس فزاینده خرسندم!
اما اینکه در همه نوشته هایت شعار و واژگان عجیب عربی می انگاری در عجب نیستم! در زمانه ای که همه مان به ریا و ترد عقاید باطنی متوسلیم چه انگاره ی عجیبی است که لبخندت از سر سادگی نباشد برادر!
اخوی! به تصادف وبلاگت را یافتم!
فیلمسازی هستی که پیشه ات در عقبه ای از نگاه مذهبی و سیاسی و توسلت به انسانهای خدایی و خدایان انسانی و کنایه ات به مبلغان و صاحبان البته مرتبه پایین ! دیده نمی شود.
برای که می نویسی!؟
برای چه می نویسی!؟
اصلا چه می نویسی!؟
چه روز قشنگی است که تو را( شما را) در پهنه ی ژرفی از آرزوهای محال لبخند ببینم که تا هست روز هست و هوا هست و نفس هم.
برادر بسیجی ، جانباز ، ایثارگر ، متدین ، ساده زیست ، اهل ته ریش ، اهل دل ، اهل خانواده و فرزند، ما را چه به لبخند!
لبخند مال شماهاست که به اربابانتان وصلید یا بهتر بگویم خودتان خودتان را وصل می کنید!
لبخندت را از ما نگیر!
که ما با همین لبخند خوشیم در زمانه ای که جز اشک و خون دل خوردن و لعن و نفرین به خود فرستادن و خود را خوار انگاشتن کار دیگری از دستمان بر نمی آید.
از ترس شخصیت های پیرامونت بگذار ناشناس بمانیم.
بگذار سایه ای از خیال بمانیم .

و اما پاسخ من ،

همکارنه چندان عزیز!
من فقط روزها بیرون می آیم ... / 385

  • علیرضا فلاح


خیلی دوست داشتم بروم
نشد !
درس داشتم . دوتا برنامه تلوزیونی روی آنتن داشتم .
تازه به محیطی نا آشنا اسباب کشی کرده بودم
بچه هایم محصل بودند و می شود صد تا بهانه دیگر هم جور کرد !
نشد . نشد .
به دلم بود و صفحه را باز کردم . نتوانستم چیزی بنویسم . اولش یک عکس زیبا ...
بدون عنوان ، مدتی بر تارک صفحه بود و سپس نوشته دل عکس ، سوز دلم شد ...
و این نوشته بهانه ای برای گریه کردن ...
مگر گریه برای امام حسین ( ع ) بهانه می خواهد !؟ / 384
_________________________________
برای مشاهده ابعاد اصلی عکس ، بر روی آن کلیک کنید.

  • علیرضا فلاح
توی خبرها خواندم که ، شهرام جزایری در نامه‌ای خطاب به رئیس قوه قضاییه عنوان کرد پس از ۱۲ سال و ۳ ماه زندانی بنده را مشمول رأفت اسلامی قرار دهید زیرا نادم و پشیمانم .
بنظرم باید در ادامه نادم و پشیمان ، می نوشتند که " من بی گناهم " زیرا با اختلاس های عجیب و غریب این سالها و اسامی ریز و درشت آدم ها ، که حتی پای نماینده گان مجلس و اعضای دولت پاک ! هم به میان آمده است ، نامبرده مذکور هیچ جایگاهی ندارند و مردم فراموشکار ما به سرعت ایشان را فراموش کردند و باز نامبرده مذکور دیگر محلی از اعراب ندارد !! / 383

  • علیرضا فلاح
حکیمی پسران را پند همی داد که جانان پدر!
هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و زر در سفر برمحل خطرست یا دزد به یک بار ببرد یا خواجه به تفارق بخورد.
اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده و گر هنرمند از دولت بیفت ، غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است.
هر کجا رود قدر بیند و در صدر نشیند
و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند. / 382

  • علیرضا فلاح
تا چهل سالگی که مغزم خوب کار می‌کرد به ریاضیات و پژوهش پرداختم .
 از چهل تا شصت سالگی که ذهنم ضعیف شده ‌بود به فلسفه روی آوردم و در اواخر که به‌کلی کله‌ام کار نمی‌کرد به سیاست !

***
این هم جمله معروف برتراند راسل ، در پاسخ دوستی که ازمن پرسید ، چرا مدتهاست که مطلب سیاسی نمی نویسی !؟ یعنی یک ماه قبل از انتخابات ریس جمهوری تا حالا !!
برادر من  !
به
شصت سالگی نرسیدم !!
( این برادرمن ، با کسره حرف ب ،
به لحن آقای شجاعی نماینده مردم ساری خوانده شود ) / 381

  • علیرضا فلاح
کودکی اندیشید که خدا چه میخورد ، چه میپوشد ودرکجازندگی میکند؟

ندایی آمد که:

او غم بندگانش را میخورد

گناهانشان را میپوشاند

و در قلب شکسته آنان ساکن است

 یک روز حضرت موسى(ع) در کوه طور در مناجات خود عرض کرد:

 یااله العالمین(اى خداى جهانیان)

 جواب آمد: لبیک (یعنى نداى تو را پذیرفتم)

 سپس ‍ عرض کرد: یا اله المطیعین (اى خداى اطاعت کنندگان)

 جواب آمد: لبیک.

 سپس عرض کرد: یا اله العاصین (اى خداى گنهکاران)

این دفعه سه بار شنید: لبیک، لبیک، لبیک .

حضرت موسى(ع) عرض کرد:

خدایا حکمتش چیست که تو را به بهترین اسامى صدا زدم یک بار جواب دادى، اما تا گفتم اى خداى گنهکاران سه بار جواب مرا دادى؟!

خطاب شد: اى موسى، عارفان به معرفت خود و نیکوکاران به کار نیک خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند، ولى گنهکاران جز به فضل من پناهى ندارند.
 اگر من هم آنها را از درگاه خود نا امید گردانم، به درگاه چه کسى پناهنده شوند؟ / 380

  • علیرضا فلاح


شاید چنین نبود ولی یک لحظه پنداشتم که چنین بود ...
اگر حضرت صاحب (عج) ناله می کند و حسرت می خورد که چرا روز عاشورا نبود و تا صبح قیامت بجای اشک ، خون می بارد ، به یقین حسین (ع) در روز عاشورا ، نیز یک منتظر بود .
او ننشست به انتظار . او حرکت کرد و در آن لحظه بی بدیل  قطعاً انتظار حضرت صاحب را کشید .
 زمانی که کسی کنارش  نماند ، در آخرین (هل من ناصر ینصرنی ) ، شاید که حضرت صاحب (عج) را طلبید تا با ذوالفقار به یاریش شتابد .
این است که حضرت صاحب (عج) ، حسرت نبود آن لحظه را می خورد . / 379

1385/6/5
شورای طرح وبرنامه 
ساری

  • علیرضا فلاح
مدتی قبل مشغول کار در باغ کوچکم بودم .
از صبح ، و کار تا غروب  طول کشید .
هوا بشدت گرم بود و من هم حسابی خسته شدم.
شب از خستگی زیاد نتوانستم بخوابم ...
من ، خسته ، بواسطه کار یک روزه در باغ ، که می توانست لذت بخش هم باشد و هوا گرم ، من اما آب سرد هم نوشیدم ...
خانواده ام کنارم و کودکانم حین کار با بلبل زبانی ، خستگی را از تنم می گرفتند ...
و حالا در این شب آرام و در بسترنرم خواب ، از خستگی خوابم نمی گیرد ...
مرغ ذهنم پر کشید ومرا برد به آنجایی که باید ببرد.
آخ آخ
اگر تمام دنیا بواسطه آن روز ، زیر و رو شود کم است !
حسین ( ع ) خسته و زخمی ، تشنه و سوخته ، صدها زخم بر پیکر و بی شمار زخم در دل ، برادرانش و فرزندش و یارانش ، جلوی چشم او قطعه قطعه شده ، خانواده اش پریشان وترسان و مضطرب و کودکانش تشنه آب و عطشان و گریان ...
این تن خسته چه می کند؟
زمانی که با ضربات سهمگین نیزه او را از پای در می آورند ، روی زمین ، بر زانوان می نشیند ، اما سر را بالا می گیرد تا کودکانش ببینند که او زنده است ...
و چپ و راست برسرو شانه ها و گلوی این خسته تشنه ، می زنند . با هرچه که دم دستشان است . سنگ و تیر و نیزه وعمود آهنی...
و این خسته تبدار...
آی بمیرم ...
ازآیت الله العظمی اراکی ( ره ) نقل نمودند که فرمود:
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت .
پرسیدم : چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر
سؤال کردم : چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت:نه
با تعجب پرسیدم:پس راز این مقام چیست؟
جواب داد:هدیه مولایم حسین است!
گفتم : چطور؟
با اشک گفت :
آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم : میرزا تقی خان ! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه ( ع ) ؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود!
 از عطش حسین حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین ( ع ) آمد و فرمد :
به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم .
......
آقا جان ، میرزا تقی خان چون امیر بزرگ و کبیر است ، چنین یاد می کند و ما نوکران کوچک به شیوه خود !
عاشق حسود است و حرجی بر این حسادت نیست .
خوشا به امیر کبیر ، اما این غلامان هم آدمی هستند !
 جایگاهی متفاوت و رفیع نمی خواهیم ، ما را به یاد تو و اشک در چشم و سوزدل بس است !
بیا و کرم کن و قبول نما. / 378
 

  • علیرضا فلاح
و این سخن خدای عزوجل است


چون خدای عزیز و شکوهمند ابراهیم علیه‌السلام را امر نمود که جای فرزندش اسماعیل گوسفندی را که خدا برایش فرو فرستاده بود قربانی نماید، ابراهیم درخواست نمود که فرزندش اسماعیل را با دستش ذبح نماید و اگر او به کشتن گوسفند امر نمی‌شد همین کار را می‌کرد تا آن داغی را که به قلب پدری که عزیزترین فرزندانش را با دست خود قربانی نموده وارد شده به دل او هم وارد شود، و به این ترتیب سزاوار بلندترین درجات اهل ثواب بر بلاها گردد.
پس خدای بزرگ و بلندمرتبه به او وحی نمود:
ای ابراهیم چه کسی از آفریدگانم را بیشتر دوست داری؟
 گفت: پروردگارا تو کسی را نیافریدی که از دوستت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله محبوبتر باشد.
خدا بدو وحی نمود: آیا او را بیشتر دوست داری یا نفس خود را؟
گفت: بلکه من او را بیشتر از خود دوست دارم.
فرمود: فرزندش نزد تو محبوبتر است یا فرزند خودت؟
 گفت: بلکه فرزند او.
 فرمود: کشته شدن فرزند او به ستم و ظلم به دست دشمنانش دل تو را بیشتر به درد می‌آورد یا کشته شدن فرزندت به دست خودت در راه اطاعت از من؟
گفت: پروردگارا بلکه کشته شدن او به دست دشمنانش قلب مرا بیشتر به درد می‌آورد.
 فرمود: ای ابراهیم، پس همانا گروهی که گمان می‌کنند که از امت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هستند بزودی بعد از او دست به خون فرزندش آغشته می‌سازند و او را به ظلم و ستم همچون گوسفندی می‌کشند، و بدین واسطه مستوجب خشم من خواهند شد.
پس ابراهیم بخاطر آن بی‌تاب شد و دلش به درد آمد و به گریستن پرداخت.
خدای بزرگ و بلند مرتبه بدو وحی فرمود:
ای ابراهیم به تحقیق فدیة بی‌تابی بر فرزندت اسماعیل یعنی اگر او را ذبح می‌کردی به اندوهگینی‌ات بر حسین علیه‌السلام و کشته شدنش برابر گشت، و برای تو بلندترین درجات اهل ثواب بر مصیبتها خواهد بود. / 377

  • علیرضا فلاح

بمناسبت عید ولایت و امامت

سخنان حضرت آیت الله العظمی سیستانی در دیدار ظریف

در سفر شهریور ماه محمد جواد ظریف ، وزیر امور خارجه به عراق و دیدار وی
حضرت آیت الله العظمی سیستانی، این مرجع تقلید خطاب به وزیر خارجه کشورمان فرمودند:
اقتدار امروز شما مرهون رهبری هوشمند ایران اسلامی است. مشکلات کنونی عراق هم ناشی از نداشتن رهبری چون حضرت آیت الله خامنه ای است. قدر رهبری عزیز خود را بدانید. من هر روز برای ایشان دعا می کنم. / 376

  • علیرضا فلاح
خجالـت نمیکشی میگــویی گنـاه کردم؟

بزرگواری میفرمودند :

 روزی در محضر حضرت استاد علامه حسن حسن زاده روحی فداه نشسته بودیم ، چند نفر از عزیزانی به دیدارشان آمده بودند. یک آقا جوانی همین جور طبق متعارف برگشتند گفتند:
 آقا ما گنهکاریم، ما را دعا کن.
آقا رو سرشان داد کشید :
 این چه حرفی است تو می زنی؟ تو گنهکار هستی پیش من حسن زاده چرا می گوئی؟ آن را برو در خلوت خانه ات با خدایت حرف بزن. چه کار داری به این و آن بگوئی من گنهکارم. تند شد روی جوان، خجالت نمی کشی این طور حرف می زنی؟ تو می دانی یعنی چی داری می گوئی؟ کسی گناه خدا می کند یعنی به ناموس خدا تجاوز کرده. توداری رسماً در پیش من می گوئی من به ناموس خدا تجاوز کردم. خجالت نمی کشی؟ همچین حرفی می زنی، که چی؟ دعا کن من به ناموس خدا تجاوز کردم. غیرت خدا به جوش می آید . اتفاقاً گناه باعث می شود بین خدا و بین عبد یک رابطۀ فقط خصوصی برقرار شود. که بین بنده گنهکار با هیچ کس دیگر خدا راضی نیست رابطه برقرار شود. من غیرتم به جوش می آید گناه کردی یواشکی بیا شب، تاریکی، خلوت.  دهن باز نکن داد نکش سروصدا نکن. نگذار مردم بشنوند.
پشیمان شدی آهسته با خودم حرف بزن. چه کار داری داد و فریاد کنی آبروی خودت را می ریزی آبروی من خدا را می ریزی. چون بین مردم می گویی من گناه کردم یعنی به ناموس خدا تجاوز کردم. این بَد است. خدا دوست ندارد چیزی را که فحاشی شده بی احترامی شده، شایعه اش کنی بین مردم داد بکشی.
حالا یکی می رود نعوذبالله یک عمل خلاف می کند دیگری می رود عمل خلافش را پخش می کند به همان اندازه که او خلاف کرد به همین اندازه اینی که دارد شایعه می کند هم گنهکار است. چرا داری گناه را پخش می کنی؟
قرآن من و شما می گوید:
اگر بدی هم دیدی خیلی آهسته، داد هم نکش. اگر امر به معروف هم می خواهی بکنی خیلی آهسته، مثل آینه باش. آینه داد نمی زند یقه ات بَد است. وقتی روبروی آینه می ایستی جیغ نمی کشد بگوید چرا موی سرت اینجوری است ؟ خیلی سکوت محض است، آهسته هیچ کس خبر دار نیست، جز تو و آینه….
/ 375

  • علیرضا فلاح
به کوچه ای وارد میشدم که پیرمردی از آن خارج میشد.

پیر مرد گفت:

نرو بن بست است.

گوش نکردم ورفتم، بن بست بود!!!

برگشتم ، به سر کوچه ...

اما پیر شده بودم.. / 374

  • علیرضا فلاح


پوتین رئیس جمهور روسیه:

با عنایات به مطالعاتی که من درباره مسیح داشته ام در ملاقات با رهبر ایران تمام ویژگی های نوشته شده برای مسیح را در آیت الله خامنه ای دیدم و برایم متجلی شد.
حکیم بزرگی در ایران نشسته است که به ذهن من خطور نمی کرد او تا به این حد همه جانبه نگر باشد.
او حکیم و دانشمندی است که تصمیم گیری و تنظیم سیاست ایران با اوست و با وجود درایت و هوش سرشار ایشان هیچ خطری متوجه ایران نمی شود.
من در ملاقات با ایشان معنای واقعی قانون اساسی جمهوری اسلامی و مفهوم ولایت فقیه و ولایت علمای دینی را که شنیده بودم، فهمیدم.
/ 373

  • علیرضا فلاح
یکی از بهترین پژوهش هایی که این مدت در قالب یک کتاب خواندم  (رسانه ملی ومفاهیم ماورایی)  بود که این یادداشت محصول این خوانش است .
تولید و پخش سریالهای ماورایی به ویژه نخستین تجربه های رسانه ملی ، توجه مخاطبان زیادی را به خود جلب کرد و مدیران و برنامه سازان رسانه ملی را متوجه ظرفیت بسیار بالای مفاهیم معنوی و ماورایی برای تولید برنامه های نمایشی از این گونه ساخت.
 استمرار این حرکت نیازمند تحقیق و پژوهش جدی در حوزه فرم و محتوا در این گونه آثار می باشد .
 کتاب حاضر ، حاصل مطالعات و پژوهش های انجام شده براساس دیدگاه های حضرت آیت الله جوادی آملی است که به مهم ترین پرسش ها و ابهام های موجود در این زمینه پاسخ می دهد.
 غیر از نکات علمی ومفاهیم دینی این کتاب ، نکاتی پندآموز و معنوی نیز در لابلای کتاب نظرم را جلب کرد . مواردی که همه ما به نوعی در زندگی شخصی آن را تجربه کرده ایم و یا اکنون در میان این تجربه هستیم  و خیلی به ابعاد آن اشراف نداریم.

دنیا گرایان پس از مرگ ، همانند حال خواب ، یک سلسله خاطرات به همراه دارند و از انتقال به جهان دیگر آگاه نیستند ولی پس از شنیدن تلقین میت و مشاهده امور ویژه در می یابند که به برزخ منتقل شده اند. آنان مانند معتادانی هستند که در زندان به سر می برند . اصل اعتیادشان باقی است اما مواد آن در اختیارشان نیست. از این رو به عذابی دردناک گرفتارند . شیفته گان دنیا با قلبی آکنده از تعلق با دنیا وداع می کنند ولی علاقه به آن تا مدتی آنان را می سوزاند تا به تدریج و براثر حالات برزخ و گردنه های سخت آن ، علاقه آنان بریده می شود زیرا درمانی در آنجا وجود نخواهد داشت . ص137 

اسیر روز مره گی شدن و تکرار و یکنواختی و بعضاً اسیر جهالت خود شدن باعث می شود که عاقبت را نبینیم و بی هوا ، از لبه پرتگاه ، به عمق آن پرتاب شدیم .
یا اسیر روزمره گی هستیم  یا اسیر خواب و این خواب ، بزرگترین آفت است برای بشر ( خواب غفلت )

فرستادگان الهی و پیش از آنان ، فطرت انسانی در دنیا به معاد هشدار می دهند که انسان به خواب نرود ، ولی برخی ، آزادانه  زندگی را در خواب می گذارنند ، یکی خواب مقام می بیند و در حفظ  آن و رسیدن به مقام های بالاتر می کوشد و دیگری خواب ثروت و ... فقط شمار اندکی ، هوشیارانه به سر می برند و همواره می کوشند که به خواب نروند و راهنمایی دیگران باشد . ص 138
   
حسرت ، یکی از دردناک ترین غذاب ها برای انسان چه در دنیا و چه در آخرت است و خدا نیاورد تجربه آن را ، اگر درک درستی باشد !
غیر از علاقه شخصی به این ادبیات و سینما ، و از آنجایی که رمان ( آخرت عاشق شهر )  من در مراحل پایانی نگارش است ، مطالعه این پژوهش برای من ، بسیار مفید به فایده بود . چرا که این  رمان ، با تکیه برمفاهیم دینی و معنوی ، قصه ایی ماورایی را روایت می کند که سالها ذهن مرا به خود مشغول ساخته است . / 372

رسانه ملی و مفاهیم ماورایی
براساس دیدگاههای حضرت آیت الله جوادی آملی
تحقیق و پژوهش : سمانه الهی ، مرتضی قاسمی خواه
مرکز پژوهش های اسلامی صدا وسیما (1391)

  • علیرضا فلاح

پست ثابت

۲۰
مهر
به نظرات دوستان عزیزم ، در همین وب نوشت و ذیل ( کامنت)شان پاسخ داده خواهد شد. / 371


  • علیرضا فلاح

روی دیگر جنگ ، دفاع مقدس مردم ایران ، سند مظلومیت است .
مانند سندی که امام حسین ( ع ) در روز عاشورا با سر دست گرفتن علی اصغر ( ع ) به تاریخ ارائه فرمودند.
انفجار دبستان و پروانه هایی که در آتش سوختند صحنه ای است که بمبارانی که دبستان شهید فیاض بخش را با خاک یکسان کرد تا 65 دانش آموز شهید این مدرسه و مدرسه راهنمایی امام حسن مجتبی شهر بروجرد در گمنامی میان صفحات تاریخ به فراموشی سپرده شوند. و امروز دنیا از عکسی دلش می گیرد که در آن بدنهای بی روح 65 کودک دبستانی در سالن ورزشی طالقانی در صفی طویل دراز شده اند و بر روی سینه هر یک برگ کاغذی که نشان دهنده نام و نشان شهیدان خردسال است خودنمایی می کند.
/ 370

  • علیرضا فلاح
با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی، عارف معاصر درباره برخی علل گرفتاری‌ها برای بشر فرمودند:

هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه‌بندان شد بدان خدا کرده است! زود برو با او خلوت کن بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟

هر کس گرفتار است در واقع گرفتار یار است. / 369

  • علیرضا فلاح
مشغول اسباب کشی هستم و اینترنت هم ندارم
ازبس طی این سالها اسباب کشی کردم نمی دانم دفعه چندم است !؟
/ 368

  • علیرضا فلاح
یک تاجر آمریکایی در ساحل روستایی نشسته بود. مرد ماهی گیری دید که چند ماهی گرفته بود و می خواست برگردد.
از ماهی گیر پرسید: چقدر طول کشید تا این چند تا ماهی رو گرفتی؟
ماهی گیر: مدت خیلی کم.
تاجر: پس چرا بیشتر صبر نکردی تا بیشتر ماهی گیرت بیاد؟
ماهی گیر: چون همین تعداد برای سیر کردن خانواده ام کافی است.
تاجر: اما بقیه وقتت رو چیکار می کنی؟
ماهی گیر: تا دیر وقت می خوابم . یه کم ماهی گیری میکنم . با بچه ها بازی میکنم بعد میرم توی دهکده و با دوستان شروع می کنیم به گیتار زدن . خلاصه مشغولیم به این نوع زندگی.
تاجر: من تو هاروارد درس خوندم و می تونم کمکت کنم. تو باید بیشتر ماهی گیری کنی . اون وقت می تونی با پولش قایق بزرگتری بخری و با در آمد اون چند تا قایق دیگر هم بعدا اضافه می کنی. اون وقت یک عالمه قایق برای ماهی گیری داری.
ماهی گیر: خوب بعدش چی؟
تاجر: به جای اینکه ماهی ها رو به واسطه بفروشی اونا رو مستقیما به مشتری ها میدی و برای خودت کار و بار درست می کنی ، بعدش کارخونه راه می اندازی و به تولیداتش نظارت میکنی… این دهکده کوچک رو هم ترک می کنی و می روی لوس آنجلس و از اونجا هم نیویورک… اونجاست که دست به کارهای مهم تری می زنی…
ماهی گیر: این کار چقدر طول می کشه؟
تاجر: پانزده تا بیست سال
ماهی گیر: اما بعدش چی آقا؟
تاجر: بهترین قسمت همینه، در یک موقعیت مناسب که گیر اومد میری و سهام شرکت رو به قیمت خیلی بالا می فروشی، این کار میلیون ها دلار برات سود داره.
ماهی گیر: میلیون ها دلار، خوب بعدش چی؟
تاجر: اون وقت باز نشسته می شی، می ری یه دهکده ساحلی کوچیک، جایی که می تونی تا دیر وقت بخوابی، یه کم ماهی گیری کنی، با بچه هات بازی کنی، بری دهکده و تا دیر وقت با دوستات گیتار بزنی و خوش بگذرونی ! / 367

  • علیرضا فلاح
یکی از روزهای ماه مبارک رمضان ، دخترم نامه ای برای من نوشت و روی میز کارم گذاشت که با خواندن آن اشک از دیده گانم جاری شد .

باسمه تعالی
امروز 2 رکعت نماز شکر خواندم و خدا را شکر کردم برای نعمت هایش
داشتم قرآن می خواندم در یکی از آیاتش نوشته مومنان و درستکاران کسانی اند که مال خود را با مستمندان تقسیم نمایند وازآن جا که من 6000 تومان بیشتر نداشتم تصمیم گرفتم که یک هزار تومانی تمیز در این نامه بگذارم تا که اگر شما انسان مهتاجی را دیدید این را به او بدهید
" چون خجالت می کشیدم اینها را برایتان بگویم برایتان نوشتم "
" لطفا این پول را به انسان نیازمندی بدهید! "
این موضوع را به کسی نگویید! "

پیش خودمان بماند. / 366

  • علیرضا فلاح
خدایا
گفتم : خسته ام
گفتی : لاتقنطوامن رحمه الله
گفتم : کسی راندارم
 گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
گفتم : فراموشم نکن
گفتی : فاذکرونی اذکرکم
گفتم : راه چیست؟
گفتی : انا هدیناکم السبیل اماشاکرا واما کفورا
گفتم : نجات کجاست؟
گفتی :  رمضان
حالا رمضان به پایان رسید و برای من آن معجزه زیبایی که در انتظارش بودم به وقوع پیوست .
اگر چه همواره اعتقادم بود که عصر معجزه فیزیکی به سر رسیده است ، اما این بار و امسال حتی معجزه فیزیکی را نیز به چشم خود دیدم.
آرزویم بود و در انتظار معجزه بودم که رخ نمایاند و از این بابت ، عید امسال برای من عید بود . ( اینجا )
حالا باید مواظب دست آوردهای شیرین این ماه باشیم .
بچه های جنگ می دانند که فتح یک مکان سخت است و مهم ، اما نگهداری مکان فتح شده ، بیش از آن مهم است و توانی بیش اززمان فتح می خواهد.
خدایا
تو یاری کن مثل همیشه / 365

  • علیرضا فلاح


نمی توانم باور کنم علی کشته شمشیر ابن ملجم شده باشد !
علی بی شک کشته شمشیر عدالت خود شده است .
/ 364

  • علیرضا فلاح

 
نمی توانم برایتان گریه کنم چون روزه دارم و می ترسم این گریه ، روزه ام را دچار مشگل کند.
خیلی نمی توانم به شما فکر کنم . حواسم پرت می شود و حواس پرت ، نمازم را باطل می کند.
من شیعه آن امامی هستم که تیر از پایش حین نماز کشیدند و او حس نکرد. باید مثل علی ( ع ) بود . با حواس جمع و قلبی آرام نماز خواند ...
راستی یادم آمد ،
می گویند همین علی در حین نماز صدای سائلی را شنید و در حال رکوع ، انگشتر از انگشت خارج کرد و به سائل داد !
چه تناقض عجیبی !
/ 363

  • علیرضا فلاح
این مطلب زیبا را دوست نازنینم دکتر عباس پورعلیزاده برایم فرستاد.
استادم گهگاهی با ارسال مطالبی اینچنین ، مرا ساعت ها درگیر می کند وچه کنتاک لذت بخشی !
این مطلب را غیر از اینجا ، در صفحه فیسبوک خود و حساب توییتر و همچنین در گوگل پلاس و کلوب و پاتوق های مجازی دیگر هم منتشر می کنم تا ثوابش باشد برای دکتر عزیز.
ما این وسط واسطه هستیم و اگر چیزی گیرمان آمد ، خدا را شکر!

 ﺳﻮﮔﻨﺪ  ﺑﻪ  ﺭﻭﺯ  ﻭﻗﺘﯽ  ﻧﻮﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ  ﻭ ﺑﻪ ﺷﺐ  ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺭﺍﻡ  ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ
 ﮐﻪ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ  ﮐﺮﺩ ﻩ‌ﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺑﺎ  ﺗﻮ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﻡ
 ( ﺿﺤﯽ 1-2)


 ﺍﻓﺴﻮﺱ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﻭ ﺭﺍﻫﯽ ﭘﯿﺶ ﭘﺎﯾﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡُ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺨﺮﻩ ﮔﺮﻓﺘﯽ.
 (ﯾﺲ 30)

 ﻭ ﻫﯿﭻ ﭘﯿﺎﻣﯽ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻡ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺮﺳﯿﺪ ﻣﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﯼ ﮔﺮﺩﺍﻧﯿﺪﯼ.
 (ﺍﻧﻌﺎﻡ 4)

 ﻭ ﺑﺎ ﺧﺸﻢ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺮ ﺗﻮ  ﻗﺪﺭﺗﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ
  (ﺍﻧﺒﯿﺎ 87)

ﻭ  ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻃﻠﺒﯿﺪﯼ ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﺘﻮﻫﻢ  ﺷﺪﯼ ﮐﻪ
 ﮔﻤﺎﻥ ﺑﺮﺩﯼ  ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ  ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺍﺭﯼ.
  (ﯾﻮﻧﺲ 24) 

 ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ  ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻣﮕﺴﯽ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯽ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺑﯿﺎﻓﺮﯾﻨﯽ
 ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﮕﺴﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺲ ﺑﮕﯿﺮﯼ
 (ﺣﺞ 73) 

ﭘﺲ ﭼﻮﻥ ﻣﺸﮑﻼ‌ﺕ ﺍﺯ  ﺑﺎﻻ‌ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ
ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﺍﺯ ﻭﺣﺸﺖ ﻓﺮﻭﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﭼﻪ ﻟﺮﺯﺷﯽ،
 ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻤﮏ ﻫﺎﯾﻢ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭼﺸﻢ ﺩﻭﺧﺘﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻣﯿﮑﻨﯽ
 ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻤﺎﻥ ﺑﺮﺩﯼ ﭼﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﻫﺎﯾﯽ .
 ( ﺍﺣﺰﺍﺏ 10)

ﺗﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺎ  ﺁﻥ ﻓﺮﺍﺧﯽ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺗﻨﮓ ﺁﻣﺪ  ﭘﺲ ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺗﻨﮓ ﺁﻣﺪﯼ
ﻭ ﯾﻘﯿﻦ ﮐﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﭘﻨﺎﻫﯽ ﺟﺰ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﯼ،
ﭘﺲ ﻣﻦ ﺑﻪ  ﺳﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻮ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﯼ ،
ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺘﺮﯾﻨﻢ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻦ.
 (ﺗﻮﺑﻪ 118)

 ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻫﺎ  ﻣﺮﺍ  ﺑﻪ ﺯﺍﺭﯼ ﺧﻮﺍﻧﺪﯼ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮﻫﺎﻧﻢ  ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﯽ‌ﻣﺎﻧﯽ،
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺭﻫﺎﻧﯿﺪﻡ ﺍﻣﺎ  ﺑﺎﺯ ﻣﺮﺍ  ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺭ ﻋﺸﻘﺖ ﺷﺮﯾﮏ ﮐﺮﺩﯼ
(ﺍﻧﻌﺎﻡ 63-64)

 ﺍﯾﻦ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﯾﺮﯾﻨﻪ ﺍﺕ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻫﺮﮔﺎﻩ ﮐﻪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺭﻭﯼ ﮔﺮﺩﺍﻧﯿﺪﯼ
 ﻭ ﺭﻭﯾﺖ ﺭﺍ ﺁﻥ ﻃﺮﻓﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﯿﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﺷﺪﻩ‌ﺍﯼ.
 (ﺍﺳﺮﺍ 83)
        
 ﺁﯾﺎ ﻣﻦ ﺑﺮﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺩﻭﺷﺖ ﺑﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﮑﺴﺖ ﭘﺸﺘﺖ؟
 (ﺳﻮﺭﻩ ﺷﺮﺡ 2-3)

 ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ  ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ؟
 (ﺍﻋﺮﺍﻑ 59)

 ﭘﺲ ﮐﺠﺎ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ؟
 (ﺗﮑﻮﯾﺮ26) 

ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﮐﺪﺍﻡ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﯼ؟
(ﻣﺮﺳﻼ‌ﺕ 50)

ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺟﺰ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﺍﻡ  ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮ
(ﺍﻧﻔﻄﺎﺭ 6)
        
ﻣﺮﺍ  ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯼ ؟
 ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺩﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﻢ ﺗﺎ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺭﺍ  ﺩﺭ  ﺁﺳﻤﺎﻥ ﭘﻬﻦ ﮐﻨﻨﺪ
 ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﭘﺎﺭﻩ  ﺑﻪ ﻫﻢ ﻓﺸﺮﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ  ﻗﻄﺮﻩ ﺍﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺯ  ﺧﻼ‌ﻝ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﯾﺪ
ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﻦ  ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ  ﺗﻮ ﻓﻘﻂ  ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﯽ،
 ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻓﺮﻭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺁﻥ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ، ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
 (ﺭﻭﻡ 48)

 ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺭﻭﺣﺖ ﭼﻪ ﺟﺮﺍﺣﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﺮﻣﯽ ﺩﺍﺭﺩ ،
 ﻭ ﺩﺭ ﺷﺐ ﺭﻭﺣﺖ ﺭﺍ  ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺑﺎﺯﻣﯽ ﺳﺘﺎﻧﻢ  ﺗﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺩﻫﻢ
 ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮﻣﯽ ﺍﻧﮕﯿﺰﺍﻧﻢ
 ﻭ ﺗﺎ ﻣﺮﮔﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﯾﻢ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ   ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ.
 (ﺍﻧﻌﺎﻡ  60)

ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻢ.
(ﻗﺮﯾﺶ 3)

ﺑﺮﮔﺮﺩ، ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺮﮔﺮﺩ، ﺗﺎ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ.
(ﻓﺠﺮ 28-29)

 ﺗﺎ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻨﯿﻢ.

(ﻣﺎﺋﺪﻩ 54) / 362

  • علیرضا فلاح


روی پیشانی من ، علامت سجده های طولانی و نشان مهر نماز نیست !
اما پیشانی من ، به اندازه ظرفیت من ، مهر را می شناسد!
نمی گویم دلم روزه دار است ، اما لبهای من تشنگی را می شناسد و بدنم گرسنگی را می فهمد!
خیلی اهلش  نیستم و آنهایی که مرا می شناسند می دانند که بابت این اهل نبودن ، بسیار هزینه دادم !
اما متعصب هستم و همانهایی که مرا می شناسند می دانند که بابت این تعصب ، هیچ تعغیری در من رخ نداده حتی اگر زندگی من زیرورو شود که شد !
هر وقت به ماه رمضان نزدیک می شویم ، انتظار معجزه ای را می کشم که در پایان ماه به وقوع می پیوندد و امسال هم استثنا نیست که چنین امیدی نداشته باشم. / 361

  • علیرضا فلاح
نزدیک به یک ماه شده که نتوانستم وبلاگم را به روز کنم .
حالا که دوباره شروع کردم ، مقدس تر از نام و یاد آقای همه ما حسین ( ع ) ، نام زیباتری نیافتم .
در شبکه مجازی کلوب ، نوشته ای از خانم  " ترنم افشاری " سینه ام را سوزاند !
از ایشان اجازه باز نشر گرفتم .
ثوابش برای این خواهر محترم.

خدا یک پسر به من بدهد

اسمش را بگذارم «حسین»

بعد من بشوم «ام الحسین»

و او بشود «حسین ِ من»

که از ته دلم صدایش کنم: «حسین» م، مادرم، عزیزم..

به بقیه بسپارم که هوای «حسین» م را داشته باشند

خاطر «حسین» م را اذیت نکنند

صدا برای «حسین» م بلند نکنند

یادم باشد که «حسین» م را جایی تنها نگذارم یک لیوان آب همیشه دم دستم باشد

که هیچ وقت «حسین» م احساس تشنگی نکند..  / 360

____________________________________________________________

*یکبار دیگر خواندم .سینه ام سوخت. اجازه می دهید در وبلاگ خودم باز نشر نمایم ؟

*بله آقای فلاح مانعی ندارد...

  • علیرضا فلاح
نزدیک به یک هفته ای هست که نا خوش احوالم.
سر درد های بد و همیشگی ، اینبار سخت تر از همیشه به سراغم آمد.
کاریش هم نمی شود کرد. سالهاست که با این درد هم خانه ام و می سوزم و می سازم. دیگر عادت کرده ام.
اندک فرصت و چشم باز کردنی ، این حدیث زیبا از امام علی ( ع ) را در نوشته ای خواندم.

خیلی آرام بخش و زیبا بود برایم.

اینجا درج می کنم ، انشاالله به کار دیگران هم بیاید:

تلخی دنیا ، شیرینی آخرت و شیرینی دنیا ، تلخی آخرت است. / 359

  • علیرضا فلاح


سال قبل در ایام رحلت امام عظیم الشان ( ره ) مطلب خاطره گونه ای نوشتم ( اینجا ) و امسال این نوشته را انتخاب کردم :

یکی از بهترین کتاب‌های علامه حسن زاده آملی، کتاب «عیون مسائل النفس و سرح العیون فی شرح العیون» است.
این کتاب درباره علم نفس نوشته شده است که در خصوص معرفت و شناخت «نفس» می باشد وعلامه آن را بر 66 «عین» مرتب ساختند که هر عینى در مسئله‌اى از مسائل مربوط به نفس است.
این کتاب، در میان آثار آیت الله حسن زاده آملی، دومین کتابى بود که از طرف وزارت ارشاد به عنوان کتاب سال شناخته شد و به علم دوستان جامعه اسلامى معرفى شد.
آیت‌الله حسن رمضانی از علامه حسن‌زاده آملی نقل می‌کند که؛ زمانی ایشان (علامه حسن زاده آملی) می‌فرمود :
اگر اسم کار من را لوس‌بازی نمی‌‌گذاشتند و اگر تلقی خوشی صورت می‌‌گرفت و مصون بود از تلقی‌های ناخوش، من این کتاب عیون مسائل نفس را که در مسائل نفس است و کتاب مهمی است و کتاب سر پیری من است، مال ایام جوانی‌‌ام نیست، یعنی یک عمر کار کرده‌ام و حاصلش این شده است، اسم این کتاب را می‌گذاشتم «عیون خمینی».
استاد رمضانی می‌گفتند:
علامه حسن‌زاده آملی، برای قدردانی از شخصیت بی‌نظیر امام خمینی(ره) که بنیانگذار جمهوری اسلامی و تمهید کننده تمام ترقّیات علمی و عملی برای حوزه‌ها بود و انجام دهنده کاری بود که واقعاً هیچ‌کدام از بزرگان گذشته در طول تاریخ انجام نداده بودند، چنین فرمایشی داشتند. / 358

  • علیرضا فلاح
آقای رییس جمهور
قعطنامه هایی که علیه ایران صادر شدند ، کاغذ پاره نبودند !
تحریم دانشان هم پاره نشد و آنقدر تحریم کردند که خودشان هم خسته شدند.
راستی چه کسی آنها را خسته کرد ؟
شما یا دولت شما !؟ 
تحریم ها آنقدر ددمنشانه  بود که حضرت آقا نیز به وحشیانه بودن آن اشاره فرمودند . خود حضرتعالی هم این اواخر ، کلیه مشکلات کشور را به گردن تحریم ها انداختید و یک کلمه از ضعف مدیریت مجموعه خود که به سوء مدیریت تنه میزند ، حرفی به میان نیاوردید .
اما آقای رییس جمهور ، مقاومت دلیرانه این مردم در مقابل تحریم های پر فشار دشمن ، شما را به چه خیال انداخته است ؟ گمان می برید شما برنده این میدان شده اید !؟
نه برادر دیروز من !
این مردم به عشق پیشوای خود و به فرمان آقای خود تحت لوای اقتصاد مقا ومتی ، فرزندان رمضان و شمشیرزنان محرم شدند تا دشمن  به ستوه آید .
اما شما و تیم شما در دولت چه کرده اید ؟
در اینکه تحریم ها ذره ای روی شما اثر نگذاشت ، شک ندارم!
ببخشید ، بنزین بشود لیتر 5 هزار تومان ، بچه های شما بدون ماشین به مدرسه می روند؟
گوشت بشود کیلویی 50 هزارتومان ، بچه های شما سر سفره غذا نخواهند داشت ؟
اما اگر نان فقط اندکی گران شود ، شاید نه ، حتما برادرزاده های من بی صبحانه به مدرسه می روند و ای بسا شب ، بی غذا شکم خود را به خواب سرگرم سازند!
براستی شما چه کردید؟
بگویم ؟ بگویم؟
هر روز بحران آفریدید .
هر روز برای این نظام مقدس هزینه ایجاد نمودید .
بجای پاسخگویی به رهبر معظم انقلاب  در مقابل این پرسش که باید مسئولین پاسخگو باشند که در خصوص اقتصاد چه کرده اند ؟ چپ و راست  به نهادهای زیر مجموعه رهبری ، از قوه قضایه گرفته تا فرزندان برومند  این مملکت  ، سپاه پاسداران ؛ حمله کردید و بدون دانش کافی ؛ مفاهیم عمیق و اعتقادی شیعه را حراج این و آن کردید و بقول طرفداران خودتان ، زیارتنامه درحکم یار گرمابه و گلستان خود ، از خود به یادگار گذاشتید .
مرم تحت فشار  شدید اقتصادی ، در مقابل گرانی های وحشتناک کمرشان خم شد . اگر چه بجای مرغ ، اشکنه نخوردند اما صورت با سیلی سرخ نمودند تا دشمن ، دل شاد نشود .
شما چه کردید برادر دیروز !
چنان  بلبشو و افتضاح اقتصادی و اختلاس های ریز و درشت در پاک ترین دولت تاریخ ایران رخ داد که روی صفحه صفحه  تاریخ  این مملکت سفید شد و شما ، این مدعی پرچمدار عدالت ، بجای برداشتن علم و پی گیری و گوش کشی  اطرافیان خود ، خط قرمز به دور آنها کشیدید و مانع اجراء عدالت شدید و برای ترساندن این و آن ، گوشه پرونده بالا زدید و آبروی  هر کسی را که با شما مخالفت می کرد ، به حراج گذاشتید .
دشمنان این مرز وبوم مقدس تلاش نمودند با تحریم های خود، مردم را به زانو در آورند و از نظام  جدا سازند . مردم صبوری کردند و عکس  امیال بدخواهان ، دل به نظام دادند و گرد پرچم ولی و امام خود حلقه  زدند و به این امید که شاید شما و دولت شما ، کاری بکنید.
اما شما هر روز با تصمیمات اشتباه خود در عرصه اقتصادی ، بنیانهای اقتصادی این مملکت را ویران ساختید و 8 سال خدمتگذاری اینچنینی راکم دیده، چشم به 2 هشت سال دیگر دوختید!!
آقای رییس جمهور
هیچ دردی ، سینه این مردم رنج دیده را نسوزاند مگر آن دردی که هر روز می شیندند ، اختلاسی در گوشه کنار این مملکت رخ  داده که ردپای ... در آن دیده می شود !
قوه قضایه هم نگران از تبعات خط قرمزی که شما کشیده اید و یا به مصلحت های خاصی که رعیت زاده ای چون من درکش نمی کنم ، سکوت اختیار کردند تا مدت 11 روزه شما در مرخصی معروف و دور کاری به 110 روز نکشد و آبروی نظام به چالش کشیده نشود .
کاش در این بحران سخت ، پا به پای این مردم می بودید  و خود در قالب اپوزسیون قرار نمی گرفتید و ( نمی گذارند نمی گذارند ) نمی کردید و به جای بالا زدن گوشه پرونده دیگران ، اجازه میدادید پرونده عده ای که شما بهتر از من آنها را می شناسید فقط بررسی می شد و نه بالا می رفت !!

امید است این مردم شما را ببخشند آقای برادر دیروز ! / 357

______________________________________________ بعضی از نظرات

مسافر تنها

سلام برادر عزیز

نقد منصفانه و خوبی بود . گر چه مقصر بیشتر این درد ها خود آقای احمدی نژاد است ولی نباید غافل شویم از آن های که از احمدی نژاد کارگر زاده از جنس مردم را موجود فرا زمینی و آسمانی ساختند . در دانشگاه کلمبیا آبروی یک ملت بزرگ رفت عده ای در ایران گفتند روزه شکر بگیرید ! مگر احمدی نژاد در آنجا معجزه کرده بود؟معاون ایشان گفت در مصر به من گفته اند اگر خداوند می خواست پیامبری مبعوث کند حتما آن پیامبر احمدی نژاد بود ! مگر در طول تاریخ پس از پیامب خاتم برای خدا قحطالرجال بود که احمدی نژاد پیامبر شود؟ گفت در سازمان ملل هاله نور دیده ام و حاصلی جز مضحکه قرار گرفتن بنیادی ترین اصل اعتقادی شیعه یعنی مهدویت نداشت . چاوز مسیحی شرابخوار را یار امام زمان گفت هیچ کس پیدا نشد به او اعتراض کند.  براستی اگر غفلت خیلی از عالمان ما نبود باید برای هر کدام از این موارد عزای ملی اعلام می کردند . می دانی من معلمی هستم زخم خورده از تمام تدابیر غلط اقتصادی ایشان و می شناسم خیلی از کسانی که تمام اعتماد شان به دین و جمهوری اسلامی از بین رفته است  چه کسانی باید جواب این اعتماد سوزی را بدهد؟
 آنانی که خواسته یا نخواسته خود را به خواب غفلت زدند  تا تمام ارکان دین و دولت و ملت از پایه سست و لرزان شود . بر ماست که حال که دوباره وقت انتخاب است از گذشته درس عبرت بگیریم و آینده را دست کسانی که نا اهل هستند ندهیم تا بتوانیم با تلاش دوباره مملکت را به سال 84 برسانیم . از این که کلام طولانی شد معذرت می خواهم . درد دلی بود که اگر می خواستم ادامه بدهم مثنوی هفتاد من کاغذ می شد.
لحظه هایتان آرام

  • علیرضا فلاح


این دست پینه بسته پدرمن ، پدر تو ، و همه پدران زحمت کش است.
قدرشان را در این روز عزیز بدانیم و بر این دستان آسمانی ، بوسه زنیم. / 356

  • علیرضا فلاح

چراغ راه

۳۱
ارديبهشت
مراقب باشیم در این روزهای غبار آلود چراغ راه را گم نکنیم ...



 پرنده
شیعه دو بال دارد.
یک بال سبز و یک بال قرمز.
بال سبز نگاه انتظار به آینده و امید به آینده است وبال قرمز عاشورا و شهادت طلبی است.
این پرنده زرهی به تن دارد به نام " ولی فقیه" که هیچ تیری به آن نفوذ نمی کند.
نگاه به این چراغ باشد فقط . یا علی . / 355

  • علیرضا فلاح
از 2 ماه سال خیلی خوشم می آید. اردیبهشت و مهر ماه .
اردیبهشت ، بارانهای زیبای بهاری را به همراه دارد و از طرفی همه جا سبز و خرم می شود . برگهای نورس سبز ، جوانه ها ، بوی لطیف بهاری  فضا را معطر می سازد .
بخصوص سحرگاهان که بیدار می شوم ، قدم زدن در حیاط  و باغ خانه ، انرژی خاصی به من می دهد . عطر بهاری تمام وجودم را فرا می گیرد و بوی سیب کال ، فضا را پر می سازد و جلوه ای از  زیبایی خداوند ، جلوی دیدگان پدیدار می شود .
 زیباست . بسیار زیبا و تنها دیدنی و حس کردنی هست و به شرح و کلمه نمی آید .
و اما مهر ماه ، بارن های سیل آسای پاییزی ، بوی خاک ی که فضا را پر می کند وآدمی را به خاک فرا می خواند .
برگهایی که می رود رو به زردی زند . این زرد و سبز و بوی مهر ماه ...
از پشت پنجره ، باران و اینور پنجره گرمای مطبوع خانه و نوشتن و نوشتن ...
مهر ماه هم زیباست مثل بوی مهر ، مهر خداوندی . / 354

  • علیرضا فلاح


سایت الف ، عکسی را منتشر کرد بدون توضیح خاص ، که نظرات خواننده گان آن برایم جالب بود.
عکس مربوط به فکه است.
یکی از حزن انگیزترین و در عین حال حماسی ترین لحظات فکه، ماجرای گردان حنظله است؛ 300 تن از رزمندگان این گردان درون یکی از کانال ها به محاصره ی نیروهای عراقی در می آیند. آن ها چند روز و صرفا با تکیه بر ایمان سرشار خود به مبارزه ادامه می دهند و به مرور همگی توسط آتش دشمن و با عطش مفرط به شهادت می رسند.
سعید قاسمی که در عملیات والفجر مقدماتی، مسئولیت واحد اطلاعات و عملیات لشکر 27 محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) را بر عهده داشت از سرنوشت گردان حنظله می گوید: ساعت های آخر مقاومت بچه ها در کانال، بی سیم چی گردان حنظله حاج همت را خواست. حاجی آمد پای بی سیم و گوشی را به دست گرفت. صدای ضعیف و پر از خش خش را از آن سوی خط شنیدم که می گوید: احمد رفت، حسین هم رفت. باطری بی سیم دارد تمام می شود. عراقی ها عن قریب می آیند تا ما را خلاص کنند. من هم خداحافظی می کنم.
حاج همت که قادر به محاصره ی تیپ های تازه نفس دشمن نبود، همان طور که به پهنای صورت اشک می ریخت، گفت: بی سیم را قطع نکن... حرف بزن. هر چی دوست داری بگو، اما تماس خودت را قطع نکن. صدای بی سیم چی را شنیدم که می گفت:
سلام ما را به امام برسانید. از قول ما به امام بگویید: همانطور که فرموده بودید حسین وار مقاومت کردیم، ماندیم و تا آخر جنگیدیم.

***
بارها درهمین وب نوشت ، عنوان کردم که مردم می دانند. مردم کارخودشان را کردند و باز حماسه می آفرینند.اما آیا  دولتمردان می دانند ؟ آنها کی باید حماسه بیافرینند!؟
بعضی از نظرات ، به دیدگاهم خیلی نزدیک بود :

 
ملت و مردم را البته شرمسار و غمگین میکند اما آنها را که شما منظورتان هست ،، باور نمیکنم که اگر میکرد ٩٠ درصد کاندیداها باید انصراف میدادند .


مطمئنی خیلی ها خجالت می کشند ؟ شواهد اجتماعی و سیاسی واقتصادی که این را نشان نمی دهد !

متاسفانه انهایی که باید خجالت بکشند خودشان را زده اند به بی خیالی.

سو استفاده از این عکس خیلی ها را خجالت زده کرده است.

از تعداد پورشه ها و بنز ها و مبالغ اختلاس می شود فهمید واقعا بعضی ها چقدر خجالت زده هستند!!!
/ 353

  • علیرضا فلاح
نویسنده این یادداشتها ، گرایش سیاسی خاص و تعلق حزبی ندارد. نه تمایلی به راست دارد و نه علاقه به چپ ، گو اینکه اعتقادی هم به چپ و راست ندارد.
عاشق ایران است و مدافع نظام مقدس جمهوری اسلامی . واین صراط مستقیم است . همین .

 ****
به بعضی از نظرات خواننده گان عزیز ، در همین وب نوشت و ذیل نظرات آنها پاسخ داده خواهد شد.
دیدگاه های برجسته نیز در متن اصلی درج می شود .

****
مزید امتنان خواهد بود هرگونه انتقاد محتوایی ، اشکال گرافیکی ، اعم از درهم ریختگی قالب ، لود نشدن عکس ها و لوگو و بنر در متن و حاشیه این وب نوشت را در بخش نظرات ، به نویسنده اطلاع دهید . / 352

  • علیرضا فلاح
 اگر آقای رحیم مشایی خودش را برای ریاست جمهوری کاندید نماید ، به اعتقاد من ، شورای نگهبان باید صلاحیتش را تائید نماید .
این باید ، یک نظر ، آنهم از نظر گاه یک شهروند است و الزامی در آن نیست و نگارنده هم جایگاهی برای این الزام ندارد!
 دلایلی برای این باید دارم .
اگر چه شورای محترم نگهبان به حق می تواند  ایشان را رد صلاحیت نماید ، آنهم فقط و فقط به یک دلیل ، کسی که از نظر مقام معظم رهبری ، صلاحیت معاون اول رییس جمهوری را ندارد ، ابداً صلاحیت ریاست جمهوری را ندارد !! اما می توان با تایید صلاحیت آقای مشایی نتایج بهتری گرفت .
1 - این روزها آقای احمدی نژاد ، در سخن پراکنی های نامرتبط خود ، گاهی به نعل می زند و گاهی به میخ  و آنچنان تناقص در گفته هایش پیداست ، که آدم در آن می ماند که آیا ایشان واقعاً 8 سال رییس جمهور یک  کشوری با این عظمت فرهنگی بوده است !؟
از یک طرف می گوید  مرا تهدید می کنند ونمی گذارند  کار کنم و از طرفی می گوید شما عددی نیستنید که جلوی مرا – به نماینده گی از ملت – بگیرید !
آقای رییس جمهور بیشتر به کسی می ماند که چشمانش را بسته ، شمشیر تیز و برهنه ای در دست دارد و با یک آهنگ خاص ، حرکات موزونی دارد و به هر سمتی شمشیر می کشد !
 خدا میداند  با این شمشیر کشیدن ها چه اتفاقاتی می افتد !
 خواه ناخواه عدم تائید صلاحیت آقای مشایی ، مریدش ، محمود خان را به واکنش وا میدارد و این واکنش ، می تواند حرکتی نا بخردانه  باشد که برای نظام ایجاد هزینه شود .
این  8 سال و خصوصاً 4 سال دوم ریاست جمهوری ایشان ، از این حرکات بسیار بوده و نظام متحمل هزینه های سنگینی برای این اقدامات بعضاً کودکانه شده است .
پس تائید صلاحیت آقای مشایی ، می تواند بخشی از این هزینه ها را کاهش دهد .
2 - نظام مقدس جمهوری اسلامی ، بعداز انتخابات پر حاشیه سال 1388 ، برای این انتخابات ، به مشارکت حداکثری نیاز دارد ، لب کلام  ، عده و شماره ، تعداد رای دهنده گان ، می تواند امتیاز بزرگی برای نظام باشد .
تائید صلاحیت  آقای مشایی ، بلاخره ، تعدادی رای ، ولو  اندک را در سبد انتخابات می ریزد و این می تواند امتیاز باشد  به هر حال آقای مشایی  در تیم دولت طرفدارانی دارد .

این همه مجیز گو ، اینهمه وبلاگ نویس و سایت  گردان ، اینهمه روزنامه های رنگ و ارنگ خورشید و ماه و ستاره وچه وچه ، اینهمه کارمندانی  که جدیداً استخدام شدند و اینهمه سیم کارت رایتل و کارت هدیه زنده باد بهار خبرنگاری در یافت شده ، و  ای بسا ، حرکاتی دیگر مانند تداوم سفرهای انتخاباتی ریاست جمهور و مراسم پرچم گردانی ، شاید  تعداد رای دهنده ها به مشایی  را زیاد کند ودر نهایت ، هر چه تعداد شرکت کننده بیشتر باشد ، سبد رای نظام سنگین تر خواهد بود.

***
 آقای مشایی رای لازم برای انتخاب شدن  را کسب نمی کند . جای هیچگونه نگرانی نیست !
صدای طبل است و از دور خوش یا ناخوش ، که ارزانی  طرفدارنشان ولی به نظر بنده ایشان رای نمی آورد و بهتر است شورای محترم نگهبان با عدم صلاحیت ایشان از او  یک بت نسازد .
اوکه رای آوردنده نیست ، فردا می گوید ، اگر تایید می شدم ، 50 میلیون رای داشتم . یعنی 100% مشارکت و 100%  رای ...
 این حرف ها که کنتور نمی اندازد . هم او می زند و هم مریدش محمودخان ، مگر تا حالا نزدند !؟
خواهر آقای احمدی نژاد ، به نام برادر ، نتوانست رای بیاورد. ورزشگاه 100 هزار نفری آزادی ، با آنهمه تبلیغ و اجبار کارمند برای شرکت در متینگ تبلیغاتی آقای مشایی ، تا نیمه خالی بوده .
 حنای آقای احمدی نژآد دیگر رنگ ندارد و او قادر به جمع کردن یاران گذشته خود نیست .
مشایی رای نمی آورد و شورای نگهبان با رد صداحیت او ، در واقع به او امتیاز قهرمان شدن میدهد و این خوب نیست .
 به احمدی نژاد اجازه داده نشد که قاعده بازی را بهم بزند و تا آخرین لحظه هم این اجازه به او داده نمی شود ، اگر چه ایشان تمام تلاشش بر این است که با بهم زدن بازی ، بگوید که نگذاشتند !
او باید در این میدان باشد ، تا آخر ، و با زنده  از دور خارج شود وبرای آقای مشایی  نیز همنطور است .
 شورای نگهبان اجازه بهم زدن  بازی را به او ندهد . او در ورزشگاه آزادی ، اولین شکست دردناک خود را تجربه کرد و به بهشت زهرا ، پناه برد !
از او قهرمان نسازید . او تمام شده است و بگذارید بازی بهم نخورد و او بازنده بیرون برود .  / 351

  • علیرضا فلاح


خبر بسیار دردناک بود.
آرامگاه «حجربن عدی کندی» که در سال 51 یا 53 به دستور معاویه به شهادت رسید، از سوی مزدوران و تروریستهای سوری نبش قبر شد.
جسد مطهر حجر بن عدی هنوز سالم بوده و تروریست ها جسد این شیعه امیرالمؤمنین (ع) را به مکانی نامعلوم منتقل کرده اند.
اندوه شیعیان بس بزرگ و جانسوز است ، اما چگونه برادران اهل سنت و علمای آنها می‎توانند در برابر این بی‎حرمتی آشکار به یک صحابه بزرگ سکوت کنند و خود را در حامی سنت نبوی بشمارند؟!

 گروهک تروریستی «جبهة النصرة» با صدور اعلامیه ای مسؤولیت نبش قبر صحابی جلیل «جناب حجر بن عدی» و ربودن پیکر وی را بر عهده گرفت.

متن ترجمه کامل اعلامیه این گروهک جنایتکار به شرح زیر است:
( روی ادامه مطلب کلیک کنید )

  • علیرضا فلاح


چشمانم پر از گناه است و نمی توانم چهره نازنین تو را ببینم.
چشمه اشک هایم خشکید.
نمی توانم سر روی شانه های مهربانت بگذارم ، بی بهانه بگریم.
گریه دارم و نمی آید مرا
دیگر مسیح مهربان تو نیستم
مسیح تو را به صلیب همه تهمت ها و دروغ ها ، که خود شایسته آن بودند ، کشیدند.
دست های مسیح تو ، مرحم دل تنگی های بسیارکسان شد.
اما برای زخم های پیکر او ،
مرحمی یافت نشد.
با اینهمه زخم
بر پیکر بچه شیر تو ،
افسوس آنجاست که کلاغ لجن خوار،
لاشخور شده است !
و ارادتمندان دیروز ، کفتار...
هنوز ،
برای دل تنگی های تو مادرم ، شعری نسرودم.
از رخ زیبایت ، عکسی نگرفتم.
فیلمی برای روزهای دردت نساختم .
و برای دستهای خسته تو ، مرحمی نیافتم .
غصه ، قصه زندگی تو بر دلم هست.
چون می دانم مرا بسیار دوست می داری،
دوست دارم قبل از من از این دنیا بروی !
تو داغ مرا تحمل نمی کنی ، اما من ،
با داغ زاده شدم و با داغ می میرم.
/ 349

  • علیرضا فلاح
شواهد نشان می دهند ویژگی خاص انتخابات۹۲، مسابقه برخی نامزدها در ارائه وعده های عوامفریب خواهد بود. این خبر وقتی نگران کننده تر می شود که بدانیم بیش از نیمی از رای دهندگان در خرداد۹۲ از نظر تحصیلات زیر دیپلم هستند و طبیعی است با احتمال بیشتری تحت تاثیر شعارهای عوام فریب قرار خواهند خواهند گرفت.

آقای احمدی نژاد از هم اکنون وعده دادن را شروع کرده و در سفرهای استانی اعلام می کند می خواهد یارانه های نقدی را ۲۵۰هزار تومان کند ولی نمی گذارند و تازه افراد فاسد دایم علیه ایشان توطئه می کنند. تلفیقی از شعارهای جذاب و ضد فساد. در این فضای مسوم و غیر اخلاقی، کسی هم جرات ایستادن جلوی ایشان را ندارد چرا که انواع تهمتها و انگ ها را باید به جان بخرد و به قول آقای احمدی نژاد گوشه پرونده اش بالا خواهد رفت!... تقوی هم که... بماند.

در این اوضاع خاص، اگر همه ساکت بنشینند و کسی توده های مردم را روشن نکند که وعده یارانه ۲۵۰هزار تومانی پوچ و تیر خلاص به اقتصاد و نظام جمهوری اسلامی است، برنده شدن آقای مدودف (حالا هرکه باشد: مشایی، الهام، نیکزاد یا لنکرانی)، بسیار محتمل خواهد بود.

اخبار و مستنداتی که از شهرستانهای دور و نزدیک می رسد حاکیست عده قابل ملاحظه ای از عوام الناس، وعده های توخالی آقای احمدی نژاد و نمایش مبارزه با فساد ایشان را باور کرده اند. توده های مردم و محرومین، بالای سر ما جا دارند اما باید این عزیزان را روشن کنیم که وعده های یارانه ای آقای احمدی نژاد، سفره هایشان را خالی تر و استضعافشان را عمیق تر خواهد کرد.

حتی تصور اینکه دوره آقای احمدی نژاد با یک مدودف ادامه یابد، تکان دهنده و غیر قابل تحمل است. نباید اجازه دهیم دوره کسی که دور متهمان به فساد خط قرمز می کشد، با سهل انگاری هایش، جیب و سفره مردم را تهی می کند، بجای مبارزه با فساد، برای افراد پرونده سازی می کند، با صراحت قانون را زیر پا می گذارد، از شعائر مقدس مهدویت سواستفاده می کند و با لجبازی هایش، انواع و اقسام هزینه ها را به میهن مان تحمیل می کند، ادامه یابد.

خطر بسیار بسیار جدی و نزدیک است. همه ایرانیان تحصیل کرده که عشق به وطن و علاقه به نظام جمهوری اسلامی دارند، باید دست به دست هم دهند و با روشنگری دیگر هموطنان، اجازه ندهند شعارها و برنامه های عوام فریب، به نتیجه برسد. وقت کم است و سریع می گذرد. باید شروع کرد و البته در چارچوب قانون و اخلاق. این که چه کاری از دست چه کسی بر می آید، نیاز به همفکری دارد. بخش تحلیلی الف از امروز فراخوان خواهد داد تا هموطنان درباره طرح های عملی پیشگیری از پذیرش شعارهای عوامفریب، همفکری و تبادل نظر کنند.  / 348

سایت الف، 8 اردیبهشت 92

  • علیرضا فلاح


این تصویر رییس دولت درسوگند رییس جمهورجدید کشوربرادر! ونزوئلاست. به حالات سایرمقامات حاضر درعکس هم نگاهی مقایسه ای داشته باشید!
تصویراسفندیارخان را هم درسفرهای استانی دولت ملاحظه کنید!
من هنوزنمی دانم دبیرکل دبیرخانه اجلاس جنبشهای غیرمتعهد درد تهران! برای چه باید به همراه دولت به سفراستانی برود و درجمع مردمی که به مراسم آورده می شوند! به علامت پیروزی دست تکان بدهد ؟
اخیرا اسفندیارخان دولت هم در تصاویری که ازاومنتشرمی شود دوانگشتش را به علامت پیروزی با نشان دادن حرف انگلیسیv  بالامی برد.
کاربه این ندارم که درایران، این علامت برای کسی که دم ازمکتب ایرانی می زند وعلامت غربی به مردم نشان می دهد! چقدرهمخوانی دارد ولی واقعا ملت را به این روزکشاندن، علامت پیروزی نشان دادن هم دارد!
آدم این تصاویر را که می بیند حقیقتا درمی ماند و نمی داند چه باید بگوید!
حقیقتا باید به این وآن آقا گفت :
بله آقا! شما پیروزشده اید!
پیروزشدید با مدیریت خود در داخل که نمودارش را درسفر اخیرتان به سمنان با آن جمعیت کم دیدیم نه تنها مردم داخل کشور! بلکه مردم جهان را هم جذب و مدیریت درخشان وبا برنامه! خود کنید!!
پیروزشدید با عملکرد دولت خود نه تنها زمینه ساز ظهورامام زمان بلکه دولت خود امام زمان ! هم باشید!!!
پیروزشدید مهمترین رفقای سیاسی ما را در خارج به چند دولت کوچک جوجه کمونیست در بولیوی و...و رفقای اقتصادی ما را درسال حماسه اقتصادی به کشورهایی مثل بنین ! و....تبدیل کنید.!!
پیروزشدید به سرارزش پول ملی ومسکن و این بلا را بیاورید که نا گفتنی است و درآمد سرانه این ملت را به پایین ترین حد خود دراین چند دهه برسانید!!
پیروزشدید نرخ گرانی وتورم در کشور را به این رقم بی سابقه برسانید!!
پیروزشدید  درعرصه بازار و تولیدات کشاورزی و صنعت ایران راعرصه تاخت وتاز کشورهایی مثل چین.قرار دهید!!
پیروزشدید صنعت وتولید درایران را به چنان وضعیتی برسانید که آمارکارخانه های تعطیل شده با نیروهای از کاربیکار شده آنها از دو رقمی شدن درحال سه و چهاررقمی شدن است!!
پیروزشدید شعاردولت پاک سردهید ولی همزمان پرونده های اختلاس سه هزارمیلیارد دلاری وبالاتر از آن - که انتشارش به صلاحدید مقامات به مصلحت نیست - را در دادگاه داشته باشید!!
پیروزشدید برای اولین باردرتاریخ دولتهای ایران! آخرین لایحه بودجه دولتتان را بگونه ای به مجلس بدهید که بیش ازهشتاد هزارمیلیارد آن محل ومنبع تامین ندارد تا جایی که مجلس ناچارشد بررسی آن را متوقف وبرای تامین منابع این مبلغ، آن را به دولت تان عودت دهد!!
پبروزشدید با این همه ثروت ناشی از فروش نفت و افزایش چند برابری قیمت هربشکه نفت نسبت به سابق که با ثروت چند دهه دولتهای ایران برابری می کند دولت بدبخت پس از خود را با بدهی های کلان به بانک مرکزی و پرداخت اصل و سود اوراق  مشارکت و تنها بگذارید!!
پیروزشدید درعرصه فرهنگ وعقیده و دین گریزی وفساد وارتشا  و...کار را بجایی برسانید که انسان ازبیان نمونه های آن شرم می کند!!
پیروزشدید با سوگندی که به قانون اساسی خورده اید ازحریم قانونی محصوران ومحبوسان سیاسی دفاع کنید و آنان را به آغوش گرم خانواده ها و جامعه برگردانید!!
پیروز شده اید با پایین آوردن جایگاه رفیع اداره کشورکاررا بجایی برسانید که بعضی ها که حتی در شهرشان هم برای نمایندگی مجلس رای نیاورده اند هوای نشستن برکرسی ریاست جمهوری اینن ملت بزرگ را در سر داشته باشند!!
پیروزشدید در حالی که بهار سرسبز این ملک و ملت را به پاییز و زمستانی سرد و بی رمق تبدیل کرده اید - که نمونه آن را در آستانه انتخابات فرا رو می بینیم و امید که دستی ازغیب برآید و دوباره شور و گرمی و امید را با نامزد شدن بزرگانی محبوب و امتحان داده  در عرصه مدیریت کشوربه این ملک وملت برگرداند - شعار زنده باد بهار سردهید!!
آقایان! کافی است!
 لطفا انگشتتان را پایین بیاورید! / 347

دکترغلامعلی رجائی / http://gholamalirajaee.ir/post/419

  • علیرضا فلاح


در یکی از شبکه های مجازی ، این نوشته نظرم را به خود جلب کرد :
جلسه پرسش و پاسخ با دکتر لنکرانی تا دیروقت طول کشیده بود.
 بچه ها به شوخی گفتند آقای دکتر شام مهمان شما! وقتی اصرار بچه ها را دید با خنده عابر بانکش را درآورد و داد به یکی از بچه ها و گفت:
 زیاد توش پول نیست، تمومش نکنی! میخوام برگردم شیراز!
نیم ساعت بعد یکی از بچه ها با چندتا ساندویچ رسید و گفت:
 با اون قدری که تو کارت بود چیز دیگه نمیشد بگیرم!
دکتر ساندویچ رو برداشت و گفت: من معده ام سبزیجات هضم نمی کنه، بیا این ها رو وردار.
 دست بردم سمت ساندویچش که دوباره با خنده گفت: "با دست نه، برو قاشق بیار"
با قاشق تمام سبزی های توی ساندویچ دکتر را خالی کردم. ته ساندویچ تقریبا جز چندتا گوجه چیزی نمونده بود! ساندویچ را که بهش پس دادم به شوخی گفت:"اینا رم برمی داشتی ...!"
 بچه ها آخرش به شوخی میگفتن بریم ستاد یکی دیگه! اینجا تهش چیزی در نمیاد!


اگر چه مردم ایران خیلی حافظه تاریخی درستی ندارند ، اما 8 سال قبل زمان زیادی نیست که از یادها رفته باشد!
حرکات احمدی نژاد و ادعا های مردمی نژاد بودن او هنوز در یادها هست!
با تمام احترامی که برای دکتر لنکرانی عزیز قایل هستم و ایشان را انشاالله در ادعا هایشان صادق می بینم ، اما آن ترس مهلک هنوز در جان ما رعیت زاده ها هست که چگونه یکی از ما با ادعای رعیت زاده گی ، ...
بگذریم .
انشاالله که بار دیگر چنین نمی شود ولی از قدیم می گویند :
مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید هم می ترسد.
آقای دکتر لنکرانی عزیز ، به ترس ما احترام بگذارید.  / 346

بازتاب :  فرارو / شمانیوز / پارس نیوز / مازند نومه

______________________________________________________    بعضی از نظرات

عبدالله حق گو
سلام از طریق سایت فرارو با وب سایت شما آشنا شدم . انصافا زیبا بود . این مطلبتان حرف دل ما هم بود

علی جعفری
اون یکی انسان عجیبی بود که دیگه تکرار نمیشه
اخلاص این دکتر بدجور به دل میشینه

****
علی آقا سلام
من به شخصه دکتر لنکرانی را سوای جبهه پایداری ، دوست دارم.
من فقط نگرانی خود را نوشتم والبته آن زمان و در مورد آن آقا نیز ، خیلی ها اطمینان داده بودند.


شریعتی
هرکی بیاد دلش برای دستان پینه بشسته کارگر نمیسوزه دلش برای دخترک کتاب فروش شهرم نمیسوزه دلش برای نداشتن های مردم نمیسوزه دلش وسه خودش میسوزه هرچقدرم از کارگروکارگری بگه هرچقدر بگه مردمیم ولی خرش که از پل گذشت.....
ریسمانی بر گردنم افکنده دوست / می کشد هر جا که خاطرخواه اوست

زهره شاه حیدری
سلام
شرایط که خیلی بد شده
واقعاقشرمحروم چیکارمی کنند؟ماکه دونفرکارمندیم کمرمون خم شده
اونی که کارگره یک نفره باید خرج بده چی؟
آیا مسئولین باحقوق های ...........می تونند به این قشرفکرکنند؟
آیاحق ملت مظلوم ایران اینه؟

پـــیـــرمـــــــــردی 24 ســـــالــــه
انشاالله که ایشان صادق هستند و مثل آن یکی بلای جان ما نمی شوند.

نوروز
با سلام وسپاس
خیلی به دلم نشست......
عوام فریبی بس است!!
آقای فلاح این پست شما نکات زیادی دارد........

  • علیرضا فلاح
امروز متینگ انتخاباتی آقای " احمد مشا " در استادیوم 100 هزار نفری آزادی برگزار می شود.
علم هست که این متینگ ، با استفاده از امکانات دولتی و هزینه از بیت المال ، خلاف و بلکه حرام است.
خیلی ها اعتراض کردند. ریس پلیس ایران ، قوه قضاییه ایران ، مراجع و...
طرف عین خیالش نیست و با ... قرار است از شعار مقدس " لبیک یا خامنه ای " نیز در این مراسم حرام استفاده شود !
همه اینها بازی هست.
این حکایت کوتاه را بخوانید ، حتما متوجه می شوید !

روباهه اومد پای درخت گفت : سلام زاغی ...
زاغی با دستش پنیرو چسبید و گفت : من عمرا به تو پنیر نمیدم !!
روباه گفت : یه عمره همتون اسیر شورای تالیف کتب درسی هستین ،
وگرنه تا حالا کی دیده روباه پنیر بخوره !؟؟ / 345
  • علیرضا فلاح
پسرم خواست با پول عیدیش ،2 تا بلدرچین برایش بخرم .
با یک قفس ، شد 21 هزار تومان.
می آورد توی حیاط ، باهاشان بازی می کند . بهشان آب و دُون می دهد . از زمین عمویش برایشان شبدر می کند و در قفس شان می ریزد . می شود دسر و هم زیرا اندازشان.
شبها برای اینکه سردشان نشود ، قفس را می برم توی انبار.
روزهای ابری و بعضاً بارانی می آورمشان توی پارکینگ  خانه ، قفس را به میخی آویزان می کنم تا پرنده هابیرون را بینند .
پسرم سرگرم هست و بلدرچین ها نیز سرگرم .
 امروزتوی پارکینگ خانه ، نگاهی بهشان کردم
چه روز آفتابی در بیرون ، چه در هوای ابری آویزان به دیوار پارکنیگ ، چه شب ها در انبار خانه ، با غذا و یا بی آب   دون ، آنها همیشه درقفس هستند.
 همیشه.
 از روزی که به دنیا آمدند تا روزی  که بمیرند !
 ای وای بر ما آدم ها ... / 344

  • علیرضا فلاح
حرف‌های ما هنوز ناتمام ....
تا نگاه می‌کنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آن‌که با خبر شوی
لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌ شود.
آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر می‌شود! /343

  • علیرضا فلاح
تهمت و بهتان به اندازه اى زشت و زننده است که حتى شیطان هم از انجام دهنده آن بیزارى مى جوید.

 شیطان از رفتارهاى زشت و اعمال خلاف استقبال مى کند؛ ولى برخى از رفتارهاى ناروا آن قدر زشت و پلیدند که شیطان هم آن ها را تاءیید نمى کند. یکى از این اعمال ، نابود کردن وجهه افراد در جامعه ، و ریختن آبروى آن ها به وسیله بهتان است .

انسان عاقل و متدینى که به مبدا و معاد اعتقاد دارد، هیچ گاه به دیگرى تهمت نمى زند. حتى اگر انسانى دین نداشته باشد، سرشت انسانى اش به او اجازه این کار را نمى دهد، مگر آن که از فطرت پاک انسانى به خوى حیوانى گرویده باشد.

تهمت آثار شومى هم براى تهمت زننده و هم براى تهمت زده شده به بار مى آورد.

 امام جعفر صادق (علیه السلام ) می فرمایند:
اذا اتهم المۆ من اخاه انماث الایمان من قلبه کما ینماث الملح فى الماء.
آن گاه که مۆ من به برادر مۆ منش تهمت زند، ایمان در دل او ذوب مى شود؛ همان گونه که نمک در آب ذوب مى شود.

تهمت مایه نابودى حریم برادرى و روابط انسانى میان افراد جامعه بشرى است و جو عدم اعتماد و ترس از اطمینان را فراهم مى سازد.

 اسلام ، آبرو و حرمت مۆ من را بزرگ تر از کعبه و حتى قرآن دانسته است و با آگاهى از چنین ارزشى ، هیچ کس نباید به خود اجازه دهد به حریم آبروى دیگران تجاوز کند.
اگر کسى سخنى را بر ضد مۆ منى نقل کند و قصدش از آن ، زشت کردن چهره او و از بین بردن وجهه اجتماعى اش باشد و بخواهد او را از چشم مردم بیندازد، خداوند او را از محور دوستى خود خارج مى کند و تحت سرپرستى شیطان قرار مى دهد؛ اما شیطان هم او را نمى پذیرد. / 342

  • علیرضا فلاح
خداوندا ...
جمعه ... دلم می گیرد و به یاد آقایم دلتنگ تر از همیشه ام !
من نیز همچون تمام منتظرانِ سرورم ، هر جمعه کمتر پلک می زنم تا زودتر ببینمش !
هر جمعه که کوچه پس کوچه های دل را آب و جارو می کنیم ، برای استقبال از گام هایی که معطر به عِطر گل یاس اند ...
همه در این اندیشه ایم که : " این جمعه ... جمعه ی وصل است ؟؟؟؟"
مهدی جان !
این منم ... رو سیاه ترینِ منتظرانت ! به ستوه آمده از این همه نخوت و کینه و بوی تعفنی که دنیا را فراگرفته است ! از کودکی آموختم و آموختیم که : دنیا مرزعه آخرت است ؛
پس ... هرچه داشتیم ، کاشتیم !
"اندک اندک" ، هرچه که بود ... ! و امروز این مزرعه با تمام اندک محصولش ، غرق آتشی از کینه و نفرتِ شیطان است! نفرتی که منِ انسان ، بازیگر آنم !

جانم به فدایت ... امروز در این هوای غبار آلود ، چَشم ، چَشم را نمی بیند ، چه رسد که دل ... دل را ؟!
هر دم که فرو می بریم ، به شوق عطر حضور توست ؛ ورنه این هوا غریب است ...
و همچو بغضِ گلوی تمام دلشکستگانت ... سنگین !
مفهوم زندگانیم ...
از گذشته هیچ کودکی به دنیا نیامد مگر با ... گریه ؛ حال این گریه از کجا بود ؟ فقط خدا می داند ... همواره اندیشیده ایم ، که شاید از فراغ تنها آغوش مهربان و بی منت بود ؛ و این بغض و گریه ، بر گلو می ماند و پنهان بود تا ... وصال !
اما امروز چه بر سر انسان آمده که قهقهه می زند ، بر آن هق هق عاشقانه ؟! این شریف ترین مخلوق چه کرده که ، پلیدترین مخلوق او را به سخره گرفته است ؟ صدای قهقهه های شیطان آزارم می دهد ، حتی گوش خراش تر از آنروز است ... همان روز که ... هبوط یافتم !!!!!!!!

ای پسر فاطمه ... امروز گرچه دستمان تهی ست و سرد ، اما دل همواره لبریز گرمای عشق توست ! این روزها نجوا ، نجوای العجل است برای ظهور منجی ... که البته شیطان کمر همت خود را بسته تا این واژه را نیز همچون انسانیتِ انسان ها ، به بازی گرفته و باب میل خود معنا بخشد ... اما به خداوندگاری که در هیچ کجای دنیا نیافتم همچو او را ، که تو تنها آرامش بخش این همه بشر هستی و تنها تو منجی بودی و می مانی !
عزیز زندگانیم ... گرچه دل ، تنگ است ، اما مجال تنگ تر ... فقط می خواهم بگویم : " امروز همچو همه جمعه ، دستان منتظرانت دخیلند بر آستان پر مهر خداوند ، تا مگر ... ! "

اللهم عجل لولیک الفرج / 341

  • علیرضا فلاح

فاطمه، فاطمه است

۰۹
فروردين
اینک لحظه‌ وداع با علی (ع)  چه دشوار است.
اکنون علی باید در دنیا بماند. سی سال دیگر!
 فرستاد ” ام رافع ” بیاید ، وی خدمتکار پیغمبر(ص) بود. از او خواست که - ای کنیز خدا، بر من آب بریز تا خود را شست ‌وشو دهم.
 با دقت و آرامش شگفتی، غسل کرد و سپس جامه‌ های نویی را که پس از مرگ پدر کنار افکنده بود و سیاه پوشیده بود، پوشید، گویی از عزای پدر بیرون آمده است و اکنون به دیدار او می‌رود.
به ام رافع گفت:
ـ بستر مرا در وسط اتاق بگستران.
آرام و سبکبار بر بستر خفت، رو به قبله کرد، در انتظار ماند.
لحظه ‌ای گذشت و لحظاتی …
ناگهان از خانه شیون برخاست. ( روی ادامه مطلب کلیک کنید )
  • علیرضا فلاح


خدایا ! هیچ شرحی نمی توان برای این عکس نوشت .
من نمی دانم آنهایی که باید شرم بکنند ، چرا از خجالت نمی میرند !؟
/ 339

  • علیرضا فلاح
 برداشت عیدانه (جبرانی) از خودپردازها!

بخدا ، حد و حق ما این نیست آقای ... / 338

  • علیرضا فلاح
ادیسون در سنین پیری پس از کشف لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد.
این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است. آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود.
پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند.
پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد.
ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟حیرت آور است!من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است!وای! خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهدداشت! نظر تو چیست پسرم؟
پسر حیران و گیج جواب داد:پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟
چطور میتوانی؟ من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟
پدر گفت:پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید. مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند.
در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد!
در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فکر می کنیم! الآن موقع این کار نیست!
به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!
فردا صبح ادیسون به خرابه ها نگاه کرد و گفت:
" ارزش زیادی در بلا ها وجود دارد. تمام اشتباهات ما در این آتش سوخت. خدا را شکر که می توانیم از اول شروع کنیم."
توماس آلوا ادیسون، سال بعد، مجدداً در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال، یکی از بزرگترین اختراع بشریت؛ یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع کرد.
بــلـــه؛ ارزش زیادی در بلاها وجود دارد چون تمام اشتباهات در آن از بین می رود. / 337

  • علیرضا فلاح
آقای احمدی نژاد دریک برنامه تلوزیونی ، ضمن ارایه تجربه شخصی خود ، راهکار بسیار مناسبی برای حل مشگل ازدواج جوانان مطرح فرمودند .
ایشان در پاسخ به این سؤال که آیا شما موتورسیکلت هم داشتید، گفتند:
 بله؛ من موتورسیکلت هم سوار شدم . در سال 1355 موتورسیکلت داشتم و البته گواهینامه هم گرفتم.
این بخش گواهینامه هم گرفتم خیلی جالب بود!

رئیس جمهور در ادامه ، راهکار خود را بیان نمودند :

 ازدواج همیشه راحت است اما این برخی افراد هستند که آن را سخت می گیرند. من در سال 1359 موتورسیکلتم را فروختم و با پول آن ازدواج کردم!

البته در این لحظه مجری کم تجربه وشاید مغرض تلوزیون ، که حتما بعدا عکس مصاحفه او با آقای رفسنجانی در روزنامه غیر جناحی و کاملا بی طرف ایران منتشر خواهد شد ،   با شوخی خطاب به رئیس جمهور گفت:

خوب بود که آن زمان با پول موتورسیکلت توانستید ازدواج کنید!
که البته منظور اصلی او این بود که آقای دکتر آیا در دولت جنابعالی هم می شود با فروش و پول یک موتور سیکلت ازدواج کرد؟

من اگر جای آقای ضرعامی بودم که شکر خدا نیستم ، بلافاصله این مجری ...را اخراج می کردم .

***

پ.ن :  صرفا جهت لبخند به لب آوردن در آغاز سال جدید . منظوری نداشتم . دلم برای پسته تنگ شد.نامردا اینرا هم تحریم کردند! مهم نیست . اینقدر تحریم کنیدکه تحریم دونتون پاره بشه . / 336

  • علیرضا فلاح


همیشه نزدیک شدن سال نو برای خودش شیرینی خاصی دارد. انگار چند روز قبل از عید خورشید خوش رنگ تر می شود، نسیم بهار می آید و رنگ و بوی عید همه کوچه پس کوچه های شهر را فرا می گیرد. قبل از سال نو یکی از لذت بخش ترین کارها، خرید عید است که بیشتر خانواده ها آن را انجام می دهند. خریدن لباس های جدید و وسایل نو با وجود دغدغه فراوان مردم بخاطر قیمت ها بازهم لذت بخش است بخصوص برای بچه ها که تمام شور و شوقشان به همین خریدهاست.

اما کافی است وقتی در میان مغازه های شلوغ و پرازدحام قدم می زنیم کمی هم به افرادی فکر کنیم که نمی توانند به این مغازه ها برای خرید بروند. افرادی که شاید در ظاهر از من و شما هم لباس های سالم تر و شیک تر داشته باشند اما ته جیبشان بیشتر از چند هزارتومان ناقابل برای خرید عید وجود ندارد.

بهتر است یادی بکنیم از همان پدرهایی که در شب عید وقتی برای خرید به همراه بچه کوچکشان بیرون می روند به سرعت حرکت می کنند که مبادا چشم بچه به چیزی بیفتد و آن را بخواهد و عرق شرم را بر چهره پدر بنشاند و به محض اینکه دست کوچک کودکشان به سمت کالایی می رود سریعاً دستش را می کشند و با وعده های بی سرانجام او را با خود می برند و کودک بیچاره به پایان سال جدید می رسد و هنوز در انتظار خرید لباسی است که پدرش برای عید به او قول داده بود غافل از اینکه پدر این بارهم باید شرمنده همسر و فرزندش شود یا اگر خجالت مانعش نشود به همکار، دوست و آشنایی رو بیاندازد تا شاید بتواند پولی قرض بگیرد.

بهتر است یادی بکنیم از بچه هایی که خیلی زود بزرگ می شوند. همان هایی که با وجود سن و سال کم، خوب می دانند که پدرشان نمی تواند برایشان چیزی بخرد و به همان لباس های قدیمی خودشان اکتفا می کنند که مبادا پدر را به زحمت بیاندازند. این افراد خیلی دور نیستند. همه آنها در محلات حاشیه ای شهر زندگی نمی کنند. اتفاقاً برخی از این ها درست کنار خودمان زندگی می کنند،حتی برخی مواقع سرووضعشان از خود ما هم بهتر است. اما اینها همان هایی هستند که صورتشان را با ضرب سیلی سرخ نگه می دارند. شاید همکاری باشد که هرروز کنارمان می نشیند و از قسط های سنگین و عدم کفاف حقوقش برای زندگی می نالد. شاید همسایه خودمان باشد و حتی شاید هم یکی از بستگان!

امسال قیمت ها بسیار بالاست! و گرفتاریهای اقتصادی مردم بیشتر از گذشته است. شاید افرادی که حتی فکرش را نمی کنید، به کمک شما نیاز داشته باشند. لذا اگر امسال به لطف خدا می توانید برای خود و خانواده خرید کنید هوای اطرافیان را بیشتر داشته باشید. بهتر است نگذاریم این افراد آبرومند به مرحله ای برسند که مجبور شوند دست نیاز دراز کنند و غرور خود را برای قرض گرفتن مقداری ناقابل خرد کنند. چرا بجای اینکه آنها سراغ ما بیایند ما به سراغ آنها نرویم؟

ما شیعه همان امامی هستیم که پینه های روی پشتش کمک های شبانه اش را آشکار ساخت. شاید بهتر باشد زیبایی های عید را فقط برای خودمان ندانیم و دیگران را هم در این زیبایی شریک کنیم. انسان های نیکوکار و باایمان، خود را در همه حال در محضر الهی می بینند و کارها و رفتار خود را در راه رضای خداوند انجام می دهند. شکرگزار نعمت های پروردگار هستند و یکی از نمودهای سپاس گزاری از نعمت های الهی را کمک به محرومان می دانند.

"نرم نرمک می رسد اینک بهار" و مردم به امید رسیدن به طراوت و سبزی سردی زمستان را پشت سر می گذارند. به این کلمات خوب فکر کنیم؛ شب عید، سفره ی هفت سین، شکرانه نعمت های خدا، دوست و همسایه گرفتار و خدایی که در این نزدیکی است!


مهدی یاراحمدی خراسانی - سایت الف
عکس -  همکارمان در صداوسیمای مرکز مازندران ، محمد رضایی
/ 335
  • علیرضا فلاح
سید حمید روحانی ، روحانی شناخته شده ای است . کمتر کسی هست که با تاریخ انقلاب اسلامی آشنا با شد و  حجت الاسلام سیدحمید روحانی رئیس بنیاد تاریخ پژوهی را نشناسد .

اما مدتی قبل ، سایت صریح نیوز ، یکی از سایت های افراطی حامی دولت و شخص اسفندیار رحیم مشایی ، تیتر جالبی برای حمید روحانی زد :

سقوط آزاد سید حمید روحانی در منجلاب بی تقوایی تمام عیار و تهمت پراکنی

چرا ؟

چون  سخنان آقای حمید روحانی در خصوص احمدی نژاد و حلقه خاص اطرافیانش با این تیتر :

انجمن حجتیه در دفتر رئیس جمهور، جا خوش کرده است!

در رسانه ها منتشر شد .

تا دیروز آقای حمید روحانی ، از عناصر فعال در مقابله با فتنه گران 88 بود و تمامی سخنان و اظهار نظراتش درست ، اما همینکه یک کلمه در مورد ما  گفت ، شد بی تقوا و اتهام پراکن و اظهاراتش شد ،  سخیف !

صریح نیوز، چنین شروع می کند : ( روی ادامه مطلب کلیک کنید )

  • علیرضا فلاح
هیچ دلیلی نمی بینم که فقط در ایام محرم و صفر ویا ولادت و شهادت مولا و سرورمان حضرت ابوالفضل العباس (ع) ، از آن بزرگوار یاد کنم و مطلبی ، حتی باز نشر نمایم. سخن از آقا ابوالفضل (ع) ، در هر زمان و مکان ، خوش است و عالی ترین ذکر روی زمین بی هیچ شک و تردید .

مطلب و عکس زیبایی دیدم در سایت شفقنا که آنرا باز نشر می نمایم . ثوابش برای پدیدآورنده اول.

 بر روی مضجع مطهر و مبارک فرزند با کرامت امیرمومنان، حضرت ابوالفضل العباس (ع) صندوقی چوبی و خاتم کاری شده از بهترین انواع چوب ساج قرار داده شده است که دارای طول 3 متر، عرض 2.20 و ارتفاع 2 متر می باشد. درون این صندوق، صندوق چوبی  میناکاری شده ی دیگری قرار دارد که با نقوش هندی مزین شده و به این آیه منور قرآن کریم مزین گردیده است:


"بسم الله الرحمن الرحیم : هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا"
(سورة الإنسان - آیة 1)

"آیا زمانى طولانى بر انسان گذشت که چیز قابل ذکرى نبود"

 زیر این صندوق چوبی، اتاقک مقبره ای قرار دارد که پیکر پاک مولا و سرورمان حضرت ابوالفضل العباس (ع) در آن آرمیده است؛ در اینجا قطعه ای از سنگ مرمر مستطیلی شکل دیده می شود که  بر این مقبره شریف و در طول  بقعه حرم قرار گرفته و بر روی آن ابیات زیر نقش بسته است:

( بر روی ادامه مطلب کلیک کنید )
  • علیرضا فلاح
این  مفتی های وهابی ، آدم های جالبی هستند !
فتاوی عجیب و غریب آنها ، مدتهاست که بحث برانگیز شده .
این هم یک نمونه جدید از این فتواهای ...
   
 شیخ «عیسی بن صالح» مفتی سرشناس سعودی در جدید ترین فتوای خود اعلام کرد:
جایز است افرادی که از ناتوانی جنسی رنج می برند، فیلم های غیراخلاقی مشاهده کنند، به شرط اینکه بازیگران آن مسلمان باشند!
از سوی دیگر شیخ «جاسم السعیدی» مفتی سرشناس وهابیون بحرین نیز در فتوایی نسبتا مشابه گفت:

همان طور که قبلا هم اعلام کرده بودم، اگر هدف بر طرف کردن کمبود بودجه و ناتوانی اقتصادی بحرین باشد، فروش مشروبات الکلی و تجارت جنسی به اندازه مورد نیاز، البته با اجازه ولی أمر، جایز است. / 332

  • علیرضا فلاح
در پاسخ به پرسش آقای احمدی نژاد ، پراید را کیلویی چند با مردم حساب می کنید ؟ کارشناسان اقتصادی طی چند روز تلاش و محاسبه دقیق ، نظر قطی خود را اعلام نمودند :


فقط جهت اطلاع و تشویش اذهان عمومی مردم ! / 331

  • علیرضا فلاح
قضا وت من با انتخاب این تیترروشن است ، اما می ماند قضاوت شما !

در شبی که از مرتضی حیدری گرفته تا خبرنگاران فارس و ایرنا و رادیو ، همه و همه  سوالاتی کلیشه ای و غیرچالشی از احمدی نژاد پرسیدند ، خبرنگار خبرگزاری مهر ، بخشی از سوالات ملت را از رئیس جمهور پرسید.

پاسخ آقای احمدی نژاد ، ایشان را قانع نکرد.

خانم معصومه حاتم خانی ، خبرنگار خبرگزاری مهر، بعد از پاسخ احمدی نژاد گفت :

من که از حرف های شما قانع نشدم،امیدوارم مردم قانع شده باشند.

جهت تنویر افکار عمومی و اینکه ما هم مثل این خانم ، با واکنش برخی خبرنگاران حامی دولت و تعدادی از مسوولان دولت مواجه نشویم ومورد اهانت قرارنگیریم و متهم به غیرحرفه ای بودن نشویم ، اصل پرسش این خبر نگار و پاسخ احمدی نژاد را اینجا می آوریم و قضاوت را به عهده شما می گذاریم !!

حاتم خانی پرسید:

«بحثی که خدمت شما دارم ناظر به مباحث اقتصادی والبته انتقادی است. مباحثی است که دغدغه ذهن مردم است.
 
در ابتدای دولت فرمودید پول نفت را سر سفره مردم می آورید در حالیکه امروز شاهد این هستیم که ارزش پول و دارایی مردم  به یک سوم کاهش پیدا کرده است. وعده دادید 3 میلیون شغل ایجاد می کنید، اما امروز نمایندگان در مجلس شاهد مراجعات مکرر مردم هستند که بیشترین دغدغه شان افزایش بیکاری و تعطیلی کارخانجات است.
 
شما در ماجرای هدفمندی یارانه ها مدعی شدید که با اجرای این طرح می خواهید پول در جیب مردم بگذارید اما نظرسنجی که از طریق تلویزیون هم پخش شد نشان داد که بیش از 80 درصد مردم می گویند پول یارانه ها را نمی خواهند و خوستار بازگشت قیمت ها به گذشته هستند.
 
این در حالی است که دیوان محاسبات نیز در گزارشی تاکید کرده است که نیمی از پولی که به عنوان یارانه نقدی به مردم پرداخت شده است از منابع غیرقانونی بوده است. با این حال اصرار دارید مرحله دوم را هم اجرا کنید و تصمیم داشتید در یک قلم بنزین را به 2500 تومان برسانید که البته مجلس جلوی آن را گرفت.

مهمترین شعاری که شما دادید مبارزه با مفاسد اقتصادی بود و گفتید که می‌خواهید با فساد اکبر مبارزه کنید، حال آنکه  بزرگترین پرونده فساد اقتصادی یعنی همان اختلاس سه هزار میلیارد تومانی در دوران شما اتفاق افتاد. قوه قضائیه را تهدید کردید که کابینه و اطرافیان شما خط قرمز هستند و حتی اجازه رسیدگی به اتهامات آنها را نمی دهید. گفتید پاک ترین دولت بعد از انقلاب هستید در حالیکه بودجه که از مهمترین اسناد انضباطی و مالی کشور است با بالاترین تاخیر در طول تاریخ انقلاب هنوز به مجلس ارائه نشده است .در مورد تحریم ها به درستی گفتید که کاغذ پاره هستند اما امروز همه مشکلات اقتصادی را گردن تحریم ها می اندازید.
 
همه این وعده ها و عملکرد ها در شرایطی است که امروز رفتارها و گفتارهایی دارید که وحدت شکن است. رفتارهایی که آخرین آنها از سوی رهبر انقلاب غیراخلاقی، غیرقانونی و غیر شرعی اعلام شد. مردم معتقدند که در این وضعیت این نوع رفتارها یک نوع طفره رفتن از پاسخ به مشکلات و مسائلی است که مردم با آن درگیر هستند. مردم می گویند مشکل ما الان معیشت و گرانی است اما از طرفی می بینند که شما مراسمات چند میلیاردی همچون جشن اخیر را در بندرعباس برگزار می کنید. خواهش می کنم به این انتقادات افکار عمومی پاسخ روشن دهید.»

احمدی نژاد پاسخ داد :  ( بر روی ادامه مطلب کلیک کنید )

  • علیرضا فلاح
پست قبلی وبلاگ من " نمی شود دید و از کنارش گذشت " بازتاب خوبی در فضای مجازی داشت و غیر ازبازدید در شبکه هایی که در آن عضو هستم ، بیش از 300 نفر ، طی دو روز، از این مطلب در وبلاگم ، بازدید نمودند.
این پست  ، از ترکیب دو عکس بوجود آمد که قبلا در فضای مجازی منتشر شده بود و هر کدام مربوط به خبر خاص خود بودند اما در پیوند با مطلبی که نوشته بودم ، معنای دیگری پیدا کردند و جلب توجه نمودند.
در مستند سازی نیز شیفته این نوع کارها هستم . تصویر صرف یک واقعیت مرا ارضاع نمی کند . ترکیب آنها و گرفتن نتیجه خاص ، هدف اصلی من در ساخت فیلم های مستند است .
این پست ، به غیر از بخش " وبلاگستان " سایت ندا آنلاین ، در سایت های زیر نیز بازنشر شد ، مضاف به اینکه در خیلی از وبلاگ ها و شبکه های اجتماعی ، بدون ذکر منبع ، انتشار یافت ! / 329

قطره / عرش نیوز / خبر فارسی / عمارنامه / نورآسمان / حرف تو / نقل قول

  • علیرضا فلاح


این ماشین با قیمت 2 میلیارد تومان وارد ایران شد.
البته قبل از بحران قیمت های اخیر.
خب که چی ؟
به ما چه ؟
دارنده گی و برازنده گی !
بترکه چشم حسود !
اما دیدن عکس پایین هم بی ضرره !
/ 328

  • علیرضا فلاح

رنج بشری

۲۲
بهمن


برای اندوه جاودانه ای که در این عکس نهفته هست ، هیچ شرحی نمی توان زد . / 327

  • علیرضا فلاح
دخترم سما ، مطلبی نوشت در خصوص دهه فجر وبعد از اینکه در مدرسه شان خواند ، از من خواست که در وب خود ، منتشرش کنم .

کشورعزیز ما ایران ، برای سالهای سا ل ، زیر سلطه و نفوذ اجانب بود.
پادشاهان بر این سرزمین اسلامی حکومت می کردند که خود دست نشانده غرب و بخصوص آمریکا بودند.
ثروت این سرزمین به یغما می رفت و اثری از دین و مذهب ما نبود .مردم تحت شکنجه حکومت و حکومت نوکر اجنبی بود.
در این شرایط سخت و نا عادلانه ، مردی از تبار سید الشهدا امام حسین ( ع ) پرچم قیام را به دوش کشید تا دین جد خود را زنده سازد.
مردم رنج کشیده ایران ، به ندای این مرد الهی ، لبیک گفتند و چون سربازانی فداکار در رکاب او از جان خود گذشتند.
امام روح الله خمینی ( ره ) که رهبری این قیام مقدس را به عهده داشت ، سید بزرگ و مجتهدی فرزانه بود که توانست به یاری مردم خداجوی ایران ، بساط کاخ و کاخ نشینان را در هم شکند و در ایامی که امروز در آن به سر می بریم ، ایام الله دهه فجر ، پیروزی را به مردم این سرزمین مقدس هدیه نماید.

این انقلاب ، با خون شهدا و با رشادت زن ومرد و پیر وجوان این مملکت و با رهبری حضرت امام خمینی ( ره ) به پیروزی رسید و اکنون با رهبری نایب برحق آن امام بزرگ ، حضرت آیت الله امام خامنه ای ، بسوی مقصد نهایی خود که اتصال به قیام حضرت صاحب الزمان ( عج ) است ، به پیش می رود . / 326

  • علیرضا فلاح


بار اولی که به سرزمین وحی مشرف شدم ، در بقیع ، کنار مزار حضرت ام البنین ( ع ) مادر قمر بنی هاشم ( ع ) ، دوربینم را برای گرفتن عکس بیرون آوردم که با نهیب شرطه خشمگین و درشت اندام عرب مواجه شدم .
آنجا ، من می خواستم به هر شکلی شده ، قبر آن بانوی بزرگ را زیارت کنم و آن شرطه می خواست اگر چنین کردم ، سرم را با باطومی که در دست داشت ، بشکا فد.
هر دو مسلمان بودیم و پیرو یک پیامبر و در کنار مسجد و مزار پیامبر مشترکمان ، آماده درگیری با هم . و آن سوتر ، دشمنان مشترک ما ، به این آتش کینه و در گیری دامن می زدند.
بار دوم که مشرف شدم ، در همان بقیع ، بین من و یک مبلغ وهابی که عرب افغان بود و فارسی را خوب می دانست ، بحث در گرفت.
این مبلغین کارشان این بود که زایرین را از توجه به مزار 4 امام غریب مدفون در بقیع باز دارند و اعتقادات مذهب شیعه را به نقد کشانده و به شرک نزدیک سازند.
به دعوت آن مبلغ برای ادامه بحث در روزهای دیگر جواب منفی دادم . در همان اولین بحث ، عده زیادی پشت سر من جمع شده بودند و شرطه ها نیز به سرعت خود را به این جمع شیعه و ایرانی رسانده بودند تا ...
نگران عواقب این کار بودم بخصوص وقتی که مبلغ وهابی در انتهای بحث با عصبانیت به حضرت علی ( ع ) توهین کرده بود و من به خود اجازه توهین در بحث را نمی دادم - چرا که دلیل ضعف و پذیرش شکست بود -  و البته از باطوم  شرطه های وهابی هم می ترسیدم !
بار سوم - خرداد ماه امسال - حکایت دیگری بود.
به افغانستان و عراق و لیبی و مصر و دردناکتر ازهمه ، به سوریه فکر می کردم.
در تمامی این کشورها ، با صدای انفجار و متعاقب آن ، خونی که به زمین ریخته می شد و مرگی رقم می خورد ، صدای الله اکبر به گوش می رسید. از هر دو طرف . این می زد و می کشت و می گفت ، الله اکبر و آن می زد ومی کشت و فریاد می زد ، الله اکبر.
ومن حیران مانده بودم که این چه مصیبتی ست که دامن گیر ما مسلمانان شده که  ازسال 1945 و بعد از جنگ دوم جهانی به بعد ، همه جا آرامش است و فقط در بلاد اسلامی ، جنگ و خون ریزی ، آنهم برادر با برادر و مگر نه اینکه " مومنین برادران همدیگر هستند " !؟ 
هم وطن با هم وطن و گاهی همسایه با همسایه و قطعا در سوریه ، برادر واقعی با برادر ...
در صحبت با عده ای از این سورویها ، رنج و درد را در کلام و نگاه اندوه بارشان احساس می کردم . معتقد بودند که دلایل این جنگ ، ریشه در عوامل خارجی دارد و این دشمن است که مارا به جان همدیگر انداخته است .
و من مبهوت از اینکه معتقد به یک خدا و مومن به یک پیامبریم و ایمان به یک سرای ابدی داریم و آنگاه ، سالهاست که هر دو طرف به نام خدا و برای رضای همان خدای واحد همدیگر را سر می بریم و به امید رفتن به بهشت ، این خون ریزی را مقدس می دانیم.
فراموش کردیم که دشمن ما کس دیگریست که در کشاکش این برادرکشی ، هستی ما را به غارت می برد و ناموس ما را حراج می کند و سلاح های خوفناک خود را برای برادرکشی به قیمت جان ما ، به ما می فروشد وخود را از ورشکستگی نجات می دهد و ما برای اتمام این خون ریزی ، بجای دامن پر مهر پیامبر عشق و مهربانی خود ، به دامن قاتلین خود پناه می بریم و آنها را میانجی خود برای آشتی موقت قرار می دهیم و فردا که خورشید دمید ، باز خونی دیگر بر زمین ریخته می شود و با یک انفجار مر گبار ، صدای الله اکبر به گوش می رسد وبه جای دست مهربان خدا ، دست قاتل ما بر سر ماست ! / 325

  • علیرضا فلاح


ایران ، نیازی به بمب هسته ای ندارد.
تا ذولفقار و ذلفقارها هستند ، تا یادشان هست ، این مملکت بیمه هست و نیازی به سلاح های کشتار جمعی ندارد.
کافیست که قدربدانیم . البته مردم قدر می دانند چون پرورش دهنده گان این شهدا ، همین مردم بودند و هستند. اما ای کاش دولتمردان ، قدر بدانند و برای چند صباح پشت میز نشینی ، این هدیه الهی را به تاراج ندهند.
بپذیریم این لنگهای حمامی که به اسم پست و مقام به کمر بسته می شود ، فقط برای ستر عورات در گرمابه ی دنیا است.
 
***
این تصویر، در خرداد ماه سال 1380 ، با دوربین «اسماعیل داوری» در معراج الشهدای تهران برداشته شده است.
خانواده ی شهید «ذوالفقار گوناگونی» برای تحویل گرفتن پیکر فرزتد خود آمده اند و درب تابوتِ شهید برایشان گشوده شد.
شهید «گوناگونی» به سال 1362 در جزیره ی مجنون به شهادت رسید و پیکرش ، 18 سال بعد ، در جریان عملیات تفحص ، کشف گردیده و به ایران بازگردانده شد. / 324

  • علیرضا فلاح
شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود.
در همین حال مدتی گذشت تا آنکه استاد خود را بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را نظاره می کند!
استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟
شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم؛ و برخورداری از لطف خداوند.
استاد گفت : سوالی می پرسم، پاسخ ده؟
شاگرد گفت : با کمال میل؛ استاد.
استاد گفت : اگر مرغی را پروش دهی، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟
شاگرد گفت : خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم.
استاد گفت : اگر آن مرغ برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود منصرف خواهی شد؟
شاگرد گفت : خوب راستش نه... نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود تصور کنم.
استاد گفت : حال اگر این مرغ، برایت تخم طلا دهد، چه؟ آیا باز هم او را خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟
شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخم ها برایم مهمتر و با ارزش تر، خواهند بود.
 
استاد گفت :
پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش .همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم، گوشت، پوست و استخوانت گردی .
تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری.
خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!
او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد و می پذیرد نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را.....!!! / 323

  • علیرضا فلاح
 آقای نقویان هم  این روزها ، حرف های فروخفته 7 سالش را می ریزد بیرون و ظاهرا دنبال درد سر می گردد. ( اینجا )
نظرم را در خصوص مطالبش عنوان کردم . ( اینجا )
 
*در هیچ جای دنیا ، سراغ نداریم که رئیس جمهور کشورشان را دکتر یا مهندس خطاب کنند اما در اینجا فرت و فرت از افراد بت میسازند.
* این مدرک دکترایی که این ها مدام تکرار میکنند ، در قیاس با دکترایی که در اروپا و امریکا به افراد داده میشود ، هیچ است.
* اگر میخواستند با این وضع تحصیلی در انجا مدرک بگیرند ، لیسانس هم برایشان زیاد بود.
*این که مدام الفاظ و القاب به افراد ببندیم خودش یک نوع بت پرستی و بت سازی است. / 322

  • علیرضا فلاح
هرچه سعی کردم بی خیال این بخش از صحبت های زیباکلام در یک مصاحبه شوم ، نشد که نشد .
صادق زیباکلام آدم خاصی هست .خیلی راحت حرف هایش را می زند . نظراتش را با مثال های فوتبالی وعجیب و غریب ، رسانه ای می کند و بدون دردسر هم تدریس می کند!
تکلیفش را هم خیلی راحت ، روشن می کند ،
مثل این جملات :

 کافی است به من بگویند با هیچ سایت و منبع دیگری گفت‌وگو نکن، یا دیگر برای فلان روزنامه یا هفته‌نامه چیزی ننویس؛ کافی است بگویند که اگر تشکل یا نهادی در دانشگاه از تو دعوت کرد، در آن شرکت نکن و من "سمعا و طاعتا" اجرا می‌کنم . چرا من را ببرند اوین که اینها را بگویند و اینها را از من بخواهند؟ با یک تلفن 50 ریالی هم می‌توانند این دستورات را بدهند و من قطعا اطاعت می‌کنم . چرا با بازداشت من هزینه تبلیغاتی به راه بیفتد؟ البته من خودم هم یکسری مسائل و خط قرمزها را رعایت می‌کنم . نذر نکرده‌ام که سر از اوین در بیاورم! / 321

  • علیرضا فلاح
پیرمرد تنهائی در مزرعه اش زندگی می کرد.
 او می خواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند. اما کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند، در زندان بود.
 پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
 پسر عزیزم؛ من حال خوشی ندارم. چون امسال با این وضعیت نخواهم توانست سیب زمینی بکارم. ولی در صورتی هم من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد. من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی.
زمان زیادی نگذشت تا اینکه پیرمرد تلگرافی را با این مضمون دریافت کرد :
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام!
4 صبح فردا، 12 نفر از مأموران Fbi و افسران پلیس محلی در حال شخم زدن زمین بودند  بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند!
 پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت :
 چه اتفاقی افتاده و می خواهی چه کنی؟
پسرش پاسخ داد :
 پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا میتوانستم برایت انجام بدهم! / 320

  • علیرضا فلاح

این شعر و تصنیف زیبای آن راهمه ی ما حداقل یک بار خواندیم و شنیدیم . ولی داستان عشق و خیانتی که باعث سروده شدن این شعر شد را شاید نه... 


وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم
اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم
کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم
مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم
چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم
چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم
چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم
بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم
ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم
نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل
ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم
جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم
به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون
گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم
وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟

 
 مهرداد اوستا ، سراینده این شعری زیبا ست .
مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می‌گذارند. دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد.
دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می‌شوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می‌کنند عقیده ی او را در ادامه ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند. ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی شود . تا اینکه یک روز  مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده ، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار می‌بیند…
مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی ساکت و کم حرف می‌شود.
بله نامزد اوستا فرح دیبا بود ..
در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب وجدان می‌شود. و در نامه ای از مهرداد اوستا می‌خواهد که او را ببخشد. اوستا نیز در پاسخ نامه ی او تنها این شعر را می‌سراید.. / 319

  • علیرضا فلاح
حین وب گردی ، عکس زیبایی از یک تازه داماد اُردنی نظرم را به خود جلب کرد که در حال اقامه نماز ، توی پیاده رو بود.

حیفم آمد که اینجا ، باز نشرش نکنم . / 318

  • علیرضا فلاح
حجت الاسلام ناصر نقویان درسخنرانی مراسم سوگواری دهه آخر صفر در بیت شهید آیت الله صدوقی  با اشاره به واکنش هایی که به اظهارات اخیر وی در باره عملکرد دولت صورت گرفته است گفت:

به نظر می آید پاره ای انتقادها و فریاد ها هم اگر در جای خود و موقعیت مناسب خودش کشیده نشود، آرام آرام خدای نکرده زاویه ای در این مسیر اصلی ایجاد می شود.  الان بعد از 1400 سال لعن و نفرین می فرستیم بر کسانیکه بعد از پیامبر در مسیر درست و صراط مستقیم زاویه ایجاد کردند. اگر آن روز انسانهای با بصیرت و از جان گذشته ای می بودند و فریاد و نهیب می زدند امروز اسلام 72 فرقه نمی شد.

اساس انتقاد هم برای همین است که ما اصل این نظام، اصله این درخت شیرین و پر برکت را قبول داریم و برای آن جان فشانی کردیم و می کنیم. اما وقتی می بینیم عده ای دارند به خودکامگی دچار می شوند و به خاطر سکوت بعضی از کسانیکه سخنشان و تشرشان می تواندجلوی آدم های خود رای و خود کامه ای که خیالات و اوهام آنها را گرفته در جای خود بنشاند و دوباره برگردند به مسیری که این ملت برای آن هدف و آن مسیرایستاده و خواهد ایستاد.

اگر این تشرها نباشد آنچنان که نبی اکرم فرمود که اگر بدعت ها در جامعه ظاهر شود کج روی ها و زیاده روی ها نمایان شود، آن وقت کسانی که بار علم و دانش بر دوش آنها نهاده شده نه طلبه کوچک و حقیر و بی سر و پایی مثل من، آنها اگر سکوت کنند سکوتشان بسیار خسارت بار خواهد بود تا جایی که گاهی سخن ها و طعنه های تند در حق عالمانی که باید فریادی بکشند  و نمی کشند تا مرز لعن و نفرین مطالبی امده.

به نظر می آید با همان نگاه مشفقانه و نظر مهربانانه و دوستانه گاهی باید درشتی کرد و تشری زد و فریادی کشید و گوش های سنگینی که پنبه های عجیب و غریب بر آنها فرو رفته و فقط بعضی صداهای فیلتر شده را  می شنوند و از شنیدن صداهای دیگر یا اساسا کری گرفته اند یا خود را به کری زده اند. بلکه در این زلزله گفتار بعضی از صاحبان سخن و دل های سوخته اینها به خود بیایند و به مسیر اصلی برگردند.

در بعضی از این سخنرانی هایی که احساس می کنم وظیفه این طلبه حقیر هست اصلا به یک شخص و شخصیت خاصی نظر ندارم، حس می کنم ما یک اصولی داریم اصول روشن و مبرهن که آن امام مسیح دم ما، انها را برای ملت روشن کرد و در انها خدشه ای نیست. اگرچه بعضی از مسائل نیاز به اجتهاد پویا و نگاه بالنده شخصیت معظمی مثل رهبر انقلاب که سکان دار این کشتی هستند دارد و رهبری همچون ستون این خیمه و همچون یک محوری که همه این اقطاب دور او قرار دارند و باید هم به قداست و استحکام و عظمت رهبری فکر کرد و اندیشید و در او کمترین خدشه ای وارد نکرد. که اگر به ستون کمترین خدشه ای وارد شد داستان همان حکایتی است که سعدی گفت. یکی بر شاخ بن می برید ...

این معنایش این نیست اگر حضور با اقتدار رهبری در جامعه هست همه وظیفه سکوت دارند. من به عنوان طلبه دو کلاس ابتدایی درس خوانده این را نمی فهمم. هرگز این را نمی فهمم که همه ساکت باشند.  خود اقا بارها فرموده اند سخن بگوئید و انتقاد کنید.

 آن جایی که کجی و کج روی دارد مشاهده می شود که خدای ناکرده گاهی ادم احساس دیکتاتوری و خود رایی می کند، با دلیل و منطق و حجت باید استناد کرد و با آن مقابله کرد.

 بنده در یک دانشگاه چند روز قبل از اینکه یزد خدمت شما شرف یاب شوم یک سخنرانی کردم. کمی سرو صدا ایجاد شد .دو روز بعد معاون دانشجویی ان دانشگاه را تحت فشار عزل کردند.متن ان سخنرانی هم که منتشر شده را ببینید. آخر این انصاف است؟این خود خواهی نیست؟ شما می توانید توبیخ کنید. بر فرض بنده سخنرانی تند و بر خلاف میل شما کردم.

امیرالمومنین می فرماید مالک !حلقه ای اول شما (مثلا یک رئیس جمهور حلقه اول رییس دفتر و معاون اولش؛ وزرا حلقه دوم و حلقه سوم معاونان آنها هستند ) باید از منتقدین تو باشند؛ حقه بازی نکنیم! بریم سازمان ملل با اللهم کن لولیک شروع کنیم، اما این پدر ولی را اینجا زیر پا لگد مال کنیم! این حقه بازی ها دیگردوره اش تمام شده اینها را دیگر ملت می فهمند. علی (ع) می گوید تو اگر راست می گوئی حاکمی هستی که می خواهی سخن ما را زنده کنی اولین حلقه تو باید منتقدان تو باشد.

ان کس که بگوید این راه تو کج است، اشتباه است، این مسیر خطاست، نه اینکه تا یک کسی گفت خطاست او را برکنار کنی! این راه غیر "علی" است. این راه اشتباه است. این سخن علی نیست، بنده هیچ تعلق خاطری به هیچ جناحی نداشته و ندارم. نه چپ، نه راست، نه سنتی، نه مدرنش، نه اصولگرا، نه اصلاح طلب، یک طلبه کوچک حقیر بی سر و پا که احساس می کنم وظیفه ای در راه دفاع از این انقلاب دارم. / 317

  • علیرضا فلاح
این روزها آقای نقویان با سخنرانی های آتشین خود ، حسابی سروصدا براه انداخته است .
تند ترین سخنرانی ایشان که در پست قبلی وب نوشت خود ، آنرا تیتر کردم " گاوها هم اصل  ثبات در مدیریت  را می‌دانند " بازتاب گسترده ای در فضای رسانه ای کشور داشت و منجر به چند شکایت از نامبرده به جرم توهین به رییس جمهور شد.
آقای نقویان کوتاه نیامد و چند سخنرانی آتشین دیگر نیز ایراد کرد که آن سخنان هم به شدت حاشیه ساز شد .
شجاعت آقای نقویان در بیان حقایق و ابراز عقیده واقعه ای خود قابل تحسین است اما...
آقای نقویان ، سلام .
تا حالا کجا بودید ؟ این 7 سال چه می کردید ؟ آیا الان احساس تکلیف کردید که به وظیفه خود عمل کنید یا 7 سال تمام چشمان خود را به روی حقایق بستید و...
نمی خواهم بگویم که شما و خیلی از دوستان شما از حامیان دو آتشه احمدی نژاد بودید و کوچکترین انتقاد به حقی را تاب نمی آوردید ، اما اجازه دارم که بگویم همین که دو استاندار همشهری شما عزل شدند ، بار تکلیف را بر شانه های خود احساس کردید و به یاد اصل " ثبات در مدیریت " افتادید ؟
در روزهای پایانی عمر این دولت ، انتقاد شما و بیان مثلا حقایق چه سودی دارد ؟
آقای نقویان ، خدا حافظ ! / 316

  • علیرضا فلاح
حجت الاسلام نقویان در سخنرانی اخیر خود در دانشگاه تربیت مدرس ، با انتقاد از برخی نابسامانی ها ، سخنان جالبی به زبان آورد که در فضای مجازی بازتاب گسترده ای داشت.
سایت " انتخاب " با تیتر " سخنران بیت رهبری: رشوه گیری میلیاردی در وزارت نفت، احمدی نژاد از خانم مرکل یادبگیرد " سعی نمود یک حاشیه امنیت برای مطلب خود ایجاد کند و سایت " صریح نیوز " که ازمدافعان جدی و متعصب دولت و شخص مشایی هست ، با تیتر عجیب " باز هم هتک حرمت رئیس جمهور / نقویان : گاو ها هم می فهمند اما رئیس جمهور ...  " این سخنان را انعکاس داد .

گزیده مطلب آقای نقویان را اینجا باز نشر می دهم و در پست بعدی ، نظرم را در این خصوص می نویسم .

***
حجت الاسلام نقویان گفت:
 یکی از دوستان بنده برای اینکه پروژه‌ای را در وزارت نفت انجام دهد، مجبور شد به یکی از معاونین یا مدیران کل آن وزارتخانه، مبلغ یک میلیارد و دویست میلیون تومان رشوه بدهد و من وقتی کپی چک مربوط به آن رشوه را به آقای پورمحمدی، رئیس سازمان بازرسی کل کشور  نشان داده و ایشان را در جریان آن موضوع قرار دادم، ایشان در جواب گفتند: ای بابا! اینجور چیزها که در مملکت بسیار است.

***
جوانی که به دلیل ضعف مالی نمی‌تواند ازدواج کند برطبق سیره حکومتی امیر المؤمنین علیه‌السلام حکومت موظف است تا او را به تزویج درآورد، آن وقت شما آن جوان بیچاره را که از بیکاری و فقر برای بقای خودش به زورگیری رو آورده را می‌گیرید و می‌چرخانید و مجازاتش  می‌کنید امّا چشمتان را بر این خلاف‌های سنگین که عامل اصلی شکل‌گیری جرائم خرد در جامعه است می‌بندید.

***
 اگرچه ما در سی و چند سالی که از انقلابمان می‌گذرد بر روی مبانی اعتقادی شیعه در کتابها، رسانه‌ها، جلسات، روضه‌ها و ..... بسیار کار کرده‌ایم ولی در عمل نتوانسته‌ایم آن حق‌مداری را محقق کرده و به اجرا در آوریم و در این شاخص‌های انسانی نظیر ریشه‌کنی دروغ و وعده‌های بی‌اساس مردم و حاکمان در جامعه، برابری در مقابل قانون، توانایی مظلوم در گرفتن حق خود از ظالم، و ..... «ترقّی معکوس» داشته‌ایم.

***
عزل و نصب کارگزاران باید با دلیل و از روی حکمت باشد و نه از روی هوا و هوس، همانطور که امیرالمؤمنین علیعلیه‌السلام دلیل عزل‌هایش را در سخنانش فرموده است. آقای احمدی‌نژاد هم اگر مرد است، دلایل عزل و نصب‌هایش را بیان کند. چرا باید استاندار فلان استان به‌خاطر شرکت در سخنرانی انتقادآمیز من، معزول شود؟! چرا ما ظرف 6 سال، 4 وزیر آموزش و پرورش عوض کرده‌ایم!؟! در حالیکه در دامداری‌های کشورهای غربی، دوشندگان شیر گاوها را عوض نمی‌کنند تا مبادا گاوی که به بوی بدن آن شیردوش عادت کرده است، شیرش کم نشود. گاوها هم اصل «ثبات در مدیریت» را که یک اصل اولیه و بدیهی است می‌دانند امّا این آقایان آن را نمی‌دانند.

***
چرا صدر اعظم آلمان شوهرش را از سوار شدن در هواپیمای دولتی منع می‌کند ولی این آدم که شعار ساده‌زیستی می‌داد با 120 نفر از دوستان و بستگانش به سفر نیویورک می‌رود.
آیا ایشان فکر می‌کند که با این مصاحبه‌های بدون خبرنگاری!! که با یک خبرنگار نابلد و با سؤالات از پیش مشخص‌شده انجام می‌دهد، می‌تواند مردم ما را گول بزند؟ اگر مرد است با ده نفر کارشناس خبره در موضوعات مختلف اقتصادی، سیاسی و .... مناظره برگزار کند. به قول معروف:
 «خود گویی و خود خندی، عجب مرد هنرمندی!». / 315

  • علیرضا فلاح
گمانه زنی‌های انتخاباتی درباره نامزدی اسفندیار رحیم مشایی همچنان در فضای رسانه‌ای کشور ادامه دارد.
هفته نامه چلچراغ، عکس روی جلد یکی از شماره های خود را به کاریکاتوری در این باره اختصاص داده است.

 شعارهای انتخاباتی مشایی
1 - نفت را علاوه بر سفره ، توی وان حمامتان می ریزم.
2 - مشگل جوانان مملکت همچنان موی و ... نیست !
3 - افشا کردن اسم مفسدها
4 - سفرهای استانی + سفرهای روستایی

در ضمن عنوان مطلب را بر وزن آهنگ معروف دوشیزه گوگوش بخوانید ! / 314

  • علیرضا فلاح

هنگامی که ابوالفضل (ع) ، تنهایی برادر ، کشته شدن یاران و اهل بیتش که هستی خود را به خداوند ارزانی داشتند ، دید ، نزد او شتافت و از او رخصت خواست تا سر نوشت درخشان خود را دنبال کند.

اما به او اجازه نداد و با صدای حزین فرمود " تو پرچمدار  من هستی! "
امام با بودن ابوالفضل (ع) ، احساس توانمندی  می کرد . زیرا عباس  به عنوان نیروی بازدارنده و حمایتگر در کنار او عمل می کرد و ترفند دشمنان را خنثی می نمود .
ابوالفضل (ع) با اصرار گفت :
 از دست این منافقین سینه ام تنگ شده است ، می خواهم انتقام خون برادرانم را از آنان بگیرم .
امام از بردارش خواست برای اطفالی که تشنگی ، آنان را از پا در آورده است آب تهیه کند . آن دلاور بزرگوار نیز به طرف آن مسخ شدنگان که دلهایشان  تهی از مهربانی  و عطوفت بود رفت ، آنان را پند داد، از عذاب  و انتقام الهی برحذر داشت و سپس سخن خود را متوجه  عمربن سعد کرد و گفت :
 ای پسر سعد ! این حسین فرزند دختر پیامبر(ص) است که اصحاب  و اهل بیتش  را کشته اید و اینکه خانواده و کودکانش تشنه اند ، آنانرا آب دهید که تشنگی ، جگرشان را آتش زده است و این حسین  است که باز می گوید " مرا واگذارید تا به سوی روم یا هند بروم و حجاز و عراق را برای شما بگذارم "
سکوتی هولناک  نیروهای پسرسعد را فرا گرفت . بیشترشان سر فرو افکندند و آرزو کردند که به زمین فرو روند .
پس شمربن ذی الجوشن پلید و ناپاک ، چنین پاسخ داد :
ای پسر ابوتراب ! اگر سطح زمین همه آب بود و اختیار ما قرار داشت ، قطره ای به شما نمی دادیم  تا آنکه تن به بیعت با یزید بدهید .
پست فطرتی ، این ناجوانمرد را تا بدین درجه از ناپاکی تنزل داده بود .
ابوالفضل  به سوی برادر بازگشت ، طغیان و سرکشتی آنان را بازگو کرد ، صدای دردناک کودکان را شنید که آوای العطش  سرداده بودند ، لبهای خشکیده و رنگهای پریده آنان را دید و مشاهده کرد که از شدت  تشنگی  در آستانه مرگ هستند . هراسان شد . دریای درد ، در اعماق وجود حضرت موج می زد دردی کوبنده خطوط چهره اش را در هم کشید و با شجاعت  به فریاد رسی آنان برخاست.
 مشک را برداشت ، بر اسب نشست ، به طرف شریعه فرات تاخت ، با نگهبانان در آویخت ، آنان را پراکند ساخت ، حلقه محاصره  را در هم شکست  و آنجا را در اختیار گرفت .
جگرش از شدت تشنگی می سوخت . مشتی آب برگرفت تا بنوشد ، لیکن  به یاد تشنگی برادرش و بانوان و کودکان  حرم افتاد ، آب را ریخت ، عطش  خود را فرونشاند و گفت :

 یا نفس من بعدالحسین هونی – فبعده لاکنت ان تکونی

هیات ما هذا فعال دینی – و لا فعال صادق الیقینی

ای نفس ! پس از حسین ، پست شو و پس از آن مباد که باقی باشی ، این حسین است که جام مرگ می نوشد  ولی تو آب خنک می نوشی ، به خدا این کار خلاف دین من است .
قمر بنی هاشم ، سرافراز ،پس از پر کردن مشک آب ، راه خیمه ها را در پیش گرفت و این عزیزترین هدیه را که از جان گرامیتر  می داشت با خود حمل می کرد ، در بازگشت ، با دشمنان خدا و انسانهای بی مقدار ، درآویخت ، او را از همه طرف محاصره کردند و مانع از رساندن آب به تشنگان خاندان نبوت شدند . حضرت با خواندن رجز ، آنان را تار و مار کرد و بسیاری را کشت :

لارهب الموت  اذشا الموت زقا   -   حتی اورای فی المصالیتلقا
نفسی  لنفس  المصطفی  الطهروقا    انی انا العباس  اغدو بالسقا
و لا اخاف اشر یوم الملتقی

از مرگ هنگامی  که روی آورد بیمی ندارم ، آنکه میان دلاوران به خاک افتم ، جانم پناه نواده مصطفی باد!  منم عباس  که برای تشنگان آب می آورم و روز نبرد از هیچ شری هراس ندارم .
با این رجز ، دلیری بی مانند  خود را آشکار ساخت. بی باکی خود را از  مرگ نشان داد و گفت که با چهره  خندان  برای دفاع  از حق  و جانبازی در راه برادر به استقبال مرگ خواهد شتافت .
سرافراز بود از اینکه مشکی پر آب برای تشنگان  اهل بیت می برد .
سپاهیان از برابر او هراسان می گریختند ، عباس  آنان را به یاد قهرمانیهای  پدرش ، فاتح خیبر و درهم کوبنده  پایه های شرک ، می اندخت ؛
ناگاه نوفل ازرق  که در جایی کمین کرده بود و از کمینگاه در آمد و با کمک زیدبن ورقا دست راست حضرت  را جدا کردند . دستی که همواره  بر سر محرومان  و ستمدیدگان  بود و از حقوق  آنان دفاع می کرد.
حضرت فوری مشک را دوش چپ خود افکند و شمشیر به دست چپ خود گرفت ؛
قهرمان کربلا این ضربه را به هیچ گرفت و به رجز خوانی پرداخت ؛
 
والله ان قطعتم یمینی – انی احامی  ابدا عن دینی
نجل النبی الطاهر الامین – مع جمله السادات  و الاطهار
قد قطعوا ببعیهم یساری – فاصلهم یا رب حر النار

   
ای نفس ! از کفار نترس مژده بر تو باد خدای جبار و از بودن با پیامبر برگزیده الهی و جمله سادات و پاکان . دشمنان ستمکرانه دست چپم را هم قطع کردند پروردگار من ، آنها را در آتش  سوزان جای ده.
 حضرت به گفته برخی منابع ، مشک را به دندان گرفت و بدون  توجه  به خونریزی  و درد بسیار ، برای رساندن آب به تشنگان اهل بیت اسب را تازاند .
حقیقاً  این بالاترین مرحله شرف ، وفاداری  و محبت است که انسانی از خود نشان می دهد. در حالی که می رفت تیری  به مشک اصابت کرد و آب آن را ریخت .
سردار کربلا ایستاد. اندوه او را فرا گرفت ، ریخته شدن آب برایش سنگین تر از جدا شدن دستانش بود .
ناگهان  حکیم بن طفیل به حضرت حمله و رشد و با عمود آهنین  بر سرایشان کوفت . فرق ایشان شکافت و در این هنگام از اسب  به زمین افتاد و گفت:
 یا اخی، یا حسین علیک منی السلام
ای برادرم ای حسین ،  خدا حافظ ، ای برادر، برادرت را دریاب .
باد صدای عباس را به امام رساند ، قلبش شرحه شرحه شد .
 دلش از هم گسیخت ، به طرف  علقمه شتافت ، با دشمنان در آویخت ، بر سر پیکر برادر ایستاد ، خود  را بر روی او انداخت با اشکش  او را شتشو داد و با قلبی آکنده از درد و اندو گفت :
آه ! اینک کمرم شکست . راهها  برمن بسته شد و دشمن شاد شدم .
امام با اندمی  در هم شکسته ، نیرویی فروریخته و آزوهایی بر باد رفته به بردارش  خیره شد و آرزو کرد قبل از او به شهادت  رسیده باشد .
 سید جعفر حلی  حالت امام را در آن لحظات ، چنین  وصف کرده است :
حسین به طرف شهادتگاه عباس رفت در حالی  که چشمانش از خیمه ها تا آنجا را کاوش می کرد جمال برادر را نهان یافت ، گویی ماه شب  چهارده  که زیر نیزه ها شکسته نهان باشد ، بر پیکر  او فتاد و اشکش  زمین را  گلگون کرد .
 خواست او را ببوسد ، لیکن جایی در بدن او در امان  از زخم سلاح نیافت  تا ببوسد. فریادی کشید که در صحرا پیچید و سنگهای سخت  را از اندوهش به درد آورد :
برادرم ! بهشت برتو مبارک باد ، هرگز گمان نداشتم راضی  شوی که در تنعم باشی و من مصیبت تو را ببینم .
بردارم ! دیگر چه کسی دختران  محمد را حمایت خواهد کرد، که ترحم می خواهند لیکن کسی به آنان رحم  نمی کند .
این پرچم  توست ، دیگر چه کسی علمدارم باشد ؟

 برادرم ! مرگ فرزندانم را برمن سبک کردی.

زخم  را تنها  زخم  دردناکتر ، تسکین می دهد .

نویسندگان مقتل ها نقل می کنند ، امام هنگامی  که از کنار پیکر برادر برخاست ، نمی توانست  قدم بردارد و شکست برایشان عارض شده بود لیکن حضرت صبور بود ، با چشمانی اشکبار به طرف خیمه ها رفت .

 دخترش سکینه پیش آمد و عنان اسب پدر را گرفت  و گفت:
 عمویم ابوالفضل  کجاست ؟
امام غرق گریه شد و با کلماتی بریده بریده خبر شهادت او را داد . سکینه مویه اش بلند شد . هنگامی که زینب کبری (ع) از شهادت بردارش که همه گونه خدمتی به خواهر کرده بود ، مطلع شد ، دست برقلب آتش گرفته خود نهاد  و فریاد زد :
 آه برادرم ! آه عباسم ! چقدر فقدانت بر ما سنگین است. وای از این فاجعه . وای از این سوگ بزرگ .
زمین از شدت گریه  و مویه لرزیدن گرفت و بانوان حرم که یقین  به فقدان برادر یافته بودند ، سیلی به گونه ها نواختند .
 سوگوار  اندوهگین ، پدر شهیدان نیز در غم و سوگ آنان شریک شد و گفت :
یا ابالفضل !  چقدر فقدانت بر ما سنگین است !
امام  پس از فقدان  برادر که در نیکی  و وفاداری مانندی نداشت ، احساس تنهایی و بی کسی کرد . فاجعه مرگ برادر ، سخت ترین فاجعه ای بود که امام را غمگین کرد و او را از پا انداخت .

بدرود ، ای قمر بنی هاشم .

بدورد ، ای سپیده در شب .

بدورد ، ای سمبل  وفاداری و جانبازی .

سلام برتو ، روزی که زاده شدی ، روزی که شهید شدی و روزی که زنده  برانگیخته می

شوی .  / 313

  • علیرضا فلاح
بین کاغذ ها و نوشته هایم به کاغذی رسیدم که دست خط و نوشته دخترم سما بود .
توی 9 سالگی . برای محرم هم نوشته بود .
ساده و کودکانه ، حتی با اغلاط املایی ، تصویر ذهنی خود را از عاشورا ، روی کاغذ پیاده کرده بود.

فرشته زیبا

محرم آی
محرم دل ها
غرق غم هاست
روز آشورا
عزاداری های ماست
می کنیم گریه و گریه
امام حسین شهید شد
علی اسغر شش ماه
گلوش دریای خون شد
رقیه سه سال
گوش واره هاش
کنده شد
وای همه ی خیمه ها
خاکستر
یا دود شد
امام حسین تنها شد
رفت پیش علی اسغر
رفت به جنگ دشمن
تیر زدن به گلویش
به سرباز شش ماه
به هوا
هوا شدش
پر از خون
شد فرشته ای زیبا / 312

  • علیرضا فلاح

مطلب زیبایی از آقای محمد حسین پوردر شبکه افسران دیدم که به زیبایی عاشورا بود و سینه سوز،

آیا می دانید معنی تلظی چیست؟
زمانی که ماهی از آب دور می شود
اندک زمانی که می گذرد
دهانش را باز و بسته میکند
دیگر نایی برای جان دادن ندارد
نیرویش کم شده
آن زمان هم اگر به ماهی بیچاره آب دهی باز هم می میرد.
/ 311

  • علیرضا فلاح
رفتم برای مراسم شب اول محرم ، خرید کنم .
توی فروشگاه بزرگ ، همه جور آدم بود . بخصوص اینکه فروشگاه در منطقه خاصی واقع شده بود که بیشتر مسافرینی که می آمدند واسه ویلاهایشان ، آنجا خرید می کردند .
چند تا دختر و پسر و یک فروشنده جوان بومی منطقه که این سالها ، بواسطه همزیستی مسالمت آمیز با این مسافرین ، دقیقا شکل آنها شده بود و حتی چند گام جلوتر ...
خریدهایم را کنار صندوق چیدم برای حساب .
سروصدا وخنده ها و شوخی های جوان های داخل فروشگاه اجازه نمی داد که جوان فروشنده به من برسد !
صبر کردم . آنقدر که طرف مجبور شد آمد روبرویم . ماشین حساب را به سرعت راه انداخت .
نگاهی به بسته های نمک میان خریدهایم کرد و یهو پرسید :
اینهمه نمک رو واسه چی می خوای ؟
گفتم :
برای مراسم امشب . شب اوله .
با تعجب نگاهم کرد . پرسید :
شب اول محرمه ؟
جواب دادم :
آره
دیگر انگشتانش با سرعت دکمه های ماشین حساب را نمی زد . مکث کرد . این پا و آن پا کرد و بعدش رفت یک بسته بزرگ نمک برداشت و پشت سرش چند باکس آب معدنی ، آمد روبرویم و صاف نگاه کرد توی چشمام .
خیلی دنبال کلمه نگشت که تبدیل به جمله ای ریا کارانه شود . با صداقتی محض گفت :
این نمک و آب را ببر برای امام حسین ( ع ).
شدت ضربه این جمله به قلبم آنقدر بود که صدای شکستنش را بشنوم .
طاقت نیاوردم .
خودش هم گریه کرد.
توی فروشگاه بودند . اما انگار کسی نبود . / 310

  • علیرضا فلاح


حوا گفت :
صدایی می آید . صدای ناله کودکی را می شنوم آدم ! اینجا جز من و تو کسی نیست ، این چه نوای حزن آلودی است که می شنوم ؟
آدم گفت : این ناله طفلی 3 ساله است.
حوا پرسید : چه می خواهد !؟
آدم گفت : پدر ! پدرش را سر بریرند و این طفل در  خرا به ، بهانه پدر را می گیرد .
بغض بیخ گلوی حوا گیر کرد . سپس ناله ای دیگر شنید . به دقت  گوش سپرد . ناله زنی به گوش می رسید که به سینه می زد و مویه می کرد
حوا متحیر انه ؛ پرسید: آدم ! این صدای کیست !؟
آدم گفت : این صدا ، مویه زنی ست که فرزندش را سر بریرند !
 بغض حوا  در گلو شکست . 
گفت: آدم ! این چه مصیبتی است که هم طفل  می گرید و هم مادر ، و این مرد کیست !؟
آدم گفت : نامش حسین است .
حوا دلش لرزید و به تلخی گریه کرد .
آدم گفت : من نیز بار اول که نام حسین را شنیدم ، بی اختیار گریه کردم و خداوند سخن حسین را با من گفت .
 بیا با تو بگویم .
حوا نشست و آدم گفت و حوا گریه کرد . /
309

پ.ن :
مطلب " آدم گفت و حوا گریه کرد "  بازتاب خوبی در سایت ها و وبلاگ ها و شبکه های اجتماعی داشت. خدا را شکر.
در این میان ، می ماند رفتار غیر حرفه ای و خلاف اخلاق رسانه ای سایت محترم  شمال نیوز  که این مطلب را در میان کامنت های خواننده گانش پای یک خبر ، منتشر کرده است !
جالب اینجاست که این مطلب هیچ سنخیتی با خبر مندرج در آن سایت ندارد . آقای رمدانی ، مدیرمحترم  سایت شمال نیوز را از نزدیک می شناسم و از نگاه ارزشی و مذهبی این بزرگوار آگاهم و به استناد همین آگاهی ، متعجبم !

بازتاب : عمارنامه / شمال نیوز / شبکه گسترده / ویستا / سایت رنج / افسران جنگ نرم / ندا آنلاین / شبکه سنگریها / عاشقان ثارالله
  • علیرضا فلاح

توی یکی از خیابان های آمل ، این پوستر که چسبیده به تیر چراغ برق بود ، نظرم را به خود جلب کرد.
بلافاصله ازش عکس گرفتم و بعد لحظاتی چند به فکر فرو رفتم و جملات مندرج در پوستر را توی ذهنم مرور کردم ...
اساتید سینما و تلوزیون !!!
به عکس ها ی این اساتید ، خیره شدم .
ماندم که بگویم ، بنده گان خدا ، اوسیوند و رضایی و فلاح و ولد بیگی ، یا بیچاره اساتید سینما و تلوزیون !!!
ییچاره تر جوانان بی کار و صدالبته مشتاق هنر و سینمای این شهر !
یاد خودم توی سال 1371 افتادم که جذب یکی از این آموزشگاه ها شدم و مسیر زندگیم عوض شد .
البته ، خدایی آن زمان ،" صداقت " بیشتر بود .
توی آن اطلاعیه در آن زمان ، فقط اسم آقای " اسماعیل پر قوه  " به عنوان مدرس نوشته شده بود . خیلی ساده و بی ادعا و فقط به عنوان مدرس .
اگر چه ایشان هیچ ادعایی نداشت و ندارد ، اما اگر نه همه ، لااقل نیمی از مردم آمل جناب ایشان را به هنرمندی می شناسند.
/ 308

  • علیرضا فلاح

  خدا ، هر دوی شما را برای ما نگه دارد که حجت دین او در زمین هستید . / 307

  • علیرضا فلاح
در شهریورماه امسال ، دو خبر زیر ، تیتر اول بسیاری از سایت ها و روزنامه های کشور بود.

پور محمدی (وزیر اسبق کشور و رئیس سازمان بازرسی کل کشور):

 پرونده تخلفات رحیمی (معاون اول رئیس جمهور) در سازمان بازرسی تشکیل شده است!

 رحیمی (معاون اول رئیس جمهور):

 پورمحمدی ۲۱ میلیارد تومان پول به صورت غیرقانونی از وزارت کشور خارج کرد. و هنوز پس نداده است!

گزینه های زیر ، محتمل است،

۱- موشک جواب موشک

۲- خوش به حال ما مردم که مسئولین ما این قدر صریح، صمیمی و ضد فسادند!

۳- و البته چشممان آب نمی‌خورد که این ادعاها منجر به کشف حقیقت و تنبیه متخلف شود!  / 306

  • علیرضا فلاح
خیلی دوست ندارم به کامنت هایی که برایم می گذارند و نظرات در خصوص مطالبم ، جواب بدهم.
به هر حال حق طبیعی خواننده گان است که نظرات خود را بگویند ، آنگونه که این حق را برای خودم قایل هستم!
اگر چه گاهی کامنت های ناجوری هم دریافت می کنم که بیشتر فحش هست تا اظهار نظر!
بخصوص مطالبی که از من در سایت های کشوری مثل سایت الف منتشر شد ، با ده ها توهین و ناسزا به عنوان " نظر خواننده گان " مواجه شدم و اخیرا هم توی بعضی از سایت های استانی بابت آخرین مطلبم ( اینجا ) ، مورد تفقد جانانه قرار گرفتم و البته ضارب که در گذشته کارمند من بوده ، شناسایی شد و در مقابل این پرسش من ، که پسر جان ، من جز خدمت ، چه بدی در حق تو کردم؟ که با سکوت دردمندانه و شرمسارانه او مواجه شدم !
اما اخیرا یک خواننده محترم ، ذیل مطلب ، " عکس معروف احمدی نژاد " ( اینجا ) کامنتی برایم گذاشت محترمانه ، که ضمن تشکر ازین عزیز ، هر چه سعی کردم ، نتوانستم از اشاره به آن صرف نظر کنم !
دوست عزیزم نوشتند:

ببخشیدا ، ولی فکر کنم شما اساسی با آقای احمدی نژاد مشکل دارید .
آخه مگه این آقای احمدی نژاد چه بدی درحق شما کرده ؟ جای شما رو که تنگ نکرده!
واقعا شما اولین کسی هستید که می بینم انقدر با ایشون مشکل دارید و ازشون بد میگید. آخه من هیچ کس رو ندیدم که انقدر با آقای احمدی نژاد مشکل داشته باشه . هرچی باشه ایشون رئیس جمهور کشور ماست. اگه ما درباره ی ایشون اینطور حرف بزنیم بقیه چه فکری میکنن ؟ مطمئن باشید که دشمنان ما از همین حرف های ما سوء استفاده میکنن.  پیشنهاد میکنم قبل از اینکه در دنیای مجازی به قول خودتون با ایشون شوخی کنید یه کمی هم فکر کنید .

احتمالا اشاره ایشان ، غیر از مطلب " عکس معروف احمدی نژاد " ، به مطلب " شوخی یک رعیت زاده با احمدی نژاد" ( اینجا )  هم بوده.
ضمن احترام به نظر ایشان ، باید خدمتشان عرض کنم ، دوست عزیز ، بنده در جایگاهی نیستم که بزرگی مثل  رئیس جمهور جای مرا تنگ نمایند. جمله " واقعا شما اولین کسی هستید که می بینم انقدر با ایشون مشکل دارید و ازشون بد میگید " بیشتر شبیه غلو در مورد این حقیر است تا واقعیت . و جمله "  آخه من هیچ کس رو ندیدم که انقدر با آقای احمدی نژاد مشکل داشته باشه " به سختی مرا متحیر ساخته و بهت زده ...
دوست عزیز ، مرا نترسانید ! یهو باورم می شود خبری هست !!!
باور بفرمایید این رعیت زاده ، چنین نیست که شما می پندارید . من یک شهروند عادی هستم که بیشتر برای دل خود می نویسم و لاغیر...
من در دفاع ازرئیس جمهورمحترم هم مطلب نوشتم . ( اینجا )
پست قبلی وبلاگ من هم در ستایش رفتار خداپسندانه و مردم محروم پسندانه ایشان بوده .( اینجا )
کار و سخن خوب ، تقدیر دارد و سخن و حرکت ناصواب ، انتقاد.
فکر کنم کافی باشد . باقی بقایتان. / 305

  • علیرضا فلاح
هفته گذشته برخی رسانه‌های وابسته به دولت در پی برگزاری جشن تولد برای رئیس جمهور بودند. این رسانه‌ها ، پیامک‌هایی را نیز در سطح گسترده برای مردم ارسال کردند که البته با واکنش‌هایی مواجه شد.

حالا اخیرا برخی رسانه‌ها خبر دادند که دکتر احمدی نژاد با برگزارکنندگان جشن تولد خود به شدت برخورد کرده و گفته است:
" حتی اگر یک ریال هم از بیت المال صرف این مراسم شده باید برگردانده شود. جلوی این بی عقلی ها باید گرفته شود. این گونه کارها نباید در نظام اسلامی باب شود."

احسن به رئیس جمهورانقلابی و مردم دار.

مردم این کارها را از شما می خواهند آقای احمدی نژاد ! / 304

  • علیرضا فلاح
امروز کسی جانشین پیامبر مهربانی می شود که نه مردم آن روز ، بلکه مردم همه ادوار تاریخ به عدالت و مهرورزی او نیاز دارند و خدا می داند که جز ذات احدی اش ، عادل تر و مهربانتر از اونیامده است و نمی آید.
نمونه برخورد آن انسان کامل با یک انسان دیگر که دست بر قضا ، قاتل او ، واکنون در بند اوست ،
 حضرت به فرزندانش فرمود:
 حسن جان! حسین جان! من نگرانم که وقتى ابن‏ ملجم را با یک ضربت بکشید، مردم عصبانى شمشیر، خنجر، چاقو و چوب بردارند و بر سر جنازه بریزند، لبش را ببرند؛ دماغش را ببرند؛ زبانش را ببرند؛ گوشش را ببرند؛ چشمش را در بیاورند. حسن جان! حسین جان! من از جدتان پیغمبر، خودم شنیدم که تکه و پاره کردن بدن میت، هر چند سگ هار باشد، در دین جایز نیست. تا ابن‏ ملجم مرد، او را دفن کنید. / 303

  • علیرضا فلاح
اسفند سال 1389 توی وبلاگم  مطلبی نوشتم با عنوان بهارنو ( اینجا ) در خصوص یک عکس که توی فضای مجازی ، بازتاب گسترده ای داشت .
دوسه روز قبل توی وب گردی و گشت و گذار توی اینترنت به مطلب عجیبی برخوردم و با دیدن عکس ضمیمه آن ، حیرتم مضاعف شد .
عنوان مطلب این بود:

عکسی که باعث خودکشی عکاسش شد.

لبخند زدن در هنگام عکس گرفتن یکی از مشترک ترین عکس العمل های انسان ها در سرتاسر دنیاست، اما عکس های خبری و هنری گاه اشک را در چشمان آدمی می زایند. به این عکس خوب نگاه کنید:

کوین کارتر عکاس ۳۳ ساله استرالیایی برای عکسبرداری و تهیه خبر از شورش در سودان قحطی زده راهی آن کشور شد. هر ساعت ۲۰ نفر از گرسنگی می مُردند. کارتر، خسته از مشاهده جماعتی که از بی غذایی تلف می شدند به بوته زاری پناه برد. در آنجا دخترک نحیفی را دید که تلاش می کرد خود را به یکی از مراکز توزیع غذا برساند. در حالی که سعی داشت از او عکس بگیرد، لاشخوری در نزدیکی او به زمین نشست. کارتر ضمن اینکه نمی خواست پرنده فرار کند کادر بندی را شروع کرد. به گفته خودش ۲۰ دقیقه انتظار کشید شاید کرکس بالهایش را باز کند. اما این اتفاق روی نداد. کارتر پس از اینکه از صحنه عکس گرفت پرنده را فراری داد. عکاس پس از این واقعه دچار آشفتگی عصبی و روحی شدیدی شد. روزنامه نیویورک تایمز عکس کارتر را خرید و آن را در شماره ۳۶ مارس ۱۹۹۳ چاپ کرد. او به خاطر این عکس برنده جایزه پولیتزر( معتبرترین جایزه عکاسی دنیا) شد، اما چنان دچار تنش های روانی شده بود که سه ماه بعد دست به خودکشی زد.. / 303

  • علیرضا فلاح


گفت برخیز که از یار سفیر آمده است‏
به چراغانى صحراى غدیر آمده است

موج یک حادثه در جان غدیر است امروز
و على چهره تابان غدیر است امروز

بیعت شیشه ‏اى و آهن پیمان شکنى‏
داد از بیعت آبستن پیمان شکنى !

پس از آن بیعت پر شور على تنها ماند
و وصایاى نبى در دل صحرا جا ماند

موج آن حادثه در جان غدیر است هنوز
و على چهره تابان غدیر است هنوز

  ناصر شعار ابوذرى  / 302

  • علیرضا فلاح
 آقای دکتر حسن عباسی، یواش یواش دارد به اظهار نظر کردن های عجیب شهره می شود.
ایشان ، اخیرا گفتند:

 ایران قدرت تولید نزم افزار برای جهان دارد و می تواند در سال 2050 با تولید نرم افزار جهان را اداره کند. سیستم عامل مارکسیست و لیبرالیست در حال نابودی است و ما در 25 سال آینده می توانیم سیستم عامل ارائه بدهیم و ابر قدرت جهان شویم و برای  آینده نظام  جهان ایدئولوژی اسلامی ارائه دهیم و مدیریتی که ایران ارائه می دهد در 25 سال آینده جهان از آن تبعیت می کند.

در اینکه چنین چیزی امکان دارد یا ندارد ، قبول یا ردش در حیطه دانش و فهم من نیست . اما یک نکته برایم خیلی عجیب است و آن اینکه ، ایشان و آقای احمدی نژاد و خیلی از هم فکران این گروه ، خیلی روی مدیریت جهان تمرکز کرده اند و مانور می دهند.
آیا این عزیزان برای یک لحظه وفقط به اندازه یک ذره احساس نمی کنند که ما در بخش مهمی از مدیریت مملکت خود هم مانده ایم تا جایی که خیلی از مدیران و وزرای همین دولت و عده ای از دلسوزان نظام پیشنهاد مدیریت مملکت به صورت شورایی را داده اند!
حالا گیرم که این نیست و آن هم می شود انشا الله ، ولی حالا توی این شرایط چه اصراری هست که از این حرفها بزنیم و اصرار بر مدیریت جهان داشته باشیم و ...
به خدا نامردا برای ما جوک درست می کنند! / 301

  • علیرضا فلاح
گفتگویی از سعید حدادیان ، شاعر و ذاکر اهل بیت ، در فضای مجازی منتشر شده که حاوی نکات جالبی است. از جمله اینکه :

به زودی درباره انحراف برخی آقایان به صورت مستدل صحبت خواهم کرد.

یا درباره نقل قولی هم که از وی در روز عرفه رسانه ای شده است، اظهار داشت:

من آن جمله را با لحن و نگاهی صمیمانه خطاب به رئیس جمهور بیان کردم.

حدادیان در مراسم روز «عرفه» خطاب به احمدی‌نژاد گفته بود:

«شما که اینقدر اصرار داری زندان اوین بروی، صبر کن دادگاه ما تمام شود با هم برویم.» / 300

  • علیرضا فلاح

غم تاتاری

۰۹
آبان


تو می رسی و غمی پنهان همیشه پشت سرت جاری

همیشه طرح قدم هایت شبیه روز عزاداری

تو می نشینی و بین ما نشسته پیکر مغمومی

غریب وخسته و خاک آلود؛ به فکر چاره ناچاری

شبیه جنگل انبوهی که گر گرفته از اندوهِ -

هجوم لشکر چنگیزی... گواهت این غم تاتاری

بیا و گریه نکن در خود که شانه های زمین خیسند

مرا تحمل باران نیست؛ تو را شهامت خودداری / 299

  • علیرضا فلاح

«آلوارو مونرو» ماتادور معروف اسپانیایى ، پس از آنکه فهمید این حیوان قصد جنگ و حمله به او را ندارد، افتاد و گریست . / 298

  • علیرضا فلاح

گاهی یک عکس بیش از هر مقاله و سخنرانی و خطابه‌ای می‌تواند تاثیرگذار باشد، ابتدا نگاهی به این آمار بیندازید:
- روزانه 50 میلیون کیلو زباله خانگی توسط شهروندان ایرانی تولید می‌شود.
- تنها 5 درصد از زباله‌های کشور که غیر زباله‌های صنعتی و کشاورزی است، بازیافت می‌شود.
- هر ایرانی روزانه 700 گرم زباله تولید می‌کند.
- هم اکنون روزانه در ایران به اندازه هزار ساختمان 5 طبقه به مساحت 500 متر زباله انباشت می‌شود.
- …..
با همه پیشرفت‌های مادی و افزایش اطلاعات و آگاهی عمومی هنوز بسیاری از مردم زباله هایشان را از شیشه ماشین به بیرون پرت می‌کنند، هنوز به جای قرار دادن زباله در سطل‌های مخصوص که چند متر آنطرف‌تر است ترجیح می‌دهیم آنها را پای اولین تیر چراغ برقی که می‌بینیم رها کنیم، هنوز در اعیاد مذهبی خیابان‌ها را با انبوهی از لیوان‌های یکبار مصرفی که شربت آن را نوشیده‌ایم آلوده می‌کنیم، هنوز کانال‌های آب را با سطل زباله اشتباه می‌گیریم …
اگر برای محیط زیست ارزش قائل نمی‌شویم، اگر دل مان برای زیبایی شهرمان نمی‌سوزد، اگر شهرمان را خانه مان نمی‌دانیم، اگر احساس تعهدی به محیطی که در آن زندگی می‌کنیم نداریم، دستکم به احترام رفتگری که سجاده را در خیابان پهن می‌کند زباله‌ها را در کوچه و خیابان رها نکنیم، کمک کنیم او برای برداشتن بطری خالی نوشابه "ما"، پوست میوه‌ای که "ما" خوده ایم، جلد پفک و چیپسی که "ما" آن را خالی کرده ایم، دستمال کاغذی که "ما" آن را مصرف کرده‌ایم کمرش مدام خم نشود…. 

سالها قبل دو فیلم مستند  به نام  "دستهای خسته شهر " و  "یک شغل " در خصوص این عزیزان ساختم که در تلوزیون مرکز مازندران و بعضی از شبکه های سراسری ، هم پخش شدند . / 297

  • علیرضا فلاح
 مطلبی که می خوانید به قلم آقای حسن احمدی فرد که در سایت الف به تاریخ شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۱  منتشر شد و من اینجا ، باز نشر می دهم :  

نام «محمود احمدی نژاد» بیشتر از آن که نام یک شخص در جایگاه عالی ریاست جمهوری باشد، نام یک فرصت تاریخی است که ۷ سال قبل، پیش روی مردم و نظام مقدس اسلامی قرار گرفت؛ فرصتی بی نظیر از همدلی و وحدت، و رشد و توسعه.

دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد، نقطه پایانی بر یک دوره طولانی کشمش های بی حاصل مردان سیاسی و اضطراب و دلنگرانی مردم بود. او که با رأی قاطع بیست و چند میلیونی مردم به ساختمان ریاست جمهوری راه پیدا کرد، توانست با زنده کردن شعارهای گرد و غبار گرفته انقلاب اسلامی، موجی از آرمان خواهی و شور و شعف انقلابی را به جامعه تزریق کند. پرکاری، ساده زیستی، دوری از وابستگی های سیاسی، توجه به عمران و آبادی و همه و همه مردم را امیدوار کرده بود که بعد از سالهای پر تنش اصلاحات، روی آرامش را در کشور ببیند و ببینند که چرخ های اقتصاد و توسعه، بی هیچ حاشیه ای، بار دیگر در حال چرخیدن است.

سالهای اصلاحات، سالهای تشتت در عرصه حاکمیت نیز بود. در عمده آن سالها مجلس با دولت، دولت با حاکمیت و حاکمیت با مدیرانش اختلاف عقیده داشت و اگر چهار سال مجلس ششم با دولت های هفتم و هشتم همراهی کرد، باز این دولت و مجلس بودند که سر ناسازگاری با حاکمیت داشتند. ۸ سال ژست اپوزوسیون گرفتن از سوی بخش بزرگی از حاکمیت، مردم را دلزده و رنجور کرده بود. احمدی نژاد بر این بستر خستگی و فترت، توانست با شعارهای نوستالوژیک انقلابی، توجه توده مردم را به خود جلب کند و حتی از چهره های کهنه کاری مثل «هاشمی رفسنجانی» هم پیش بیفتد. مردم از سیاسی کاری خسته بودند. «توسعه سیاسی» جز جنگ و کشمکش، ارمغانی برای کشور نیاورده بود. فضای عمومی جامعه کسی را می طلبید که بی خیال دعواهای سیاسی، به عمران و آبادی بپردازد و احمدی نژاد گفت که همان آدم است.

در این میان مدال پر افتخار حمایت های بی دریغ عالی ترین سطوح حاکمیت هم بر سینه احمدی نژاد نشست تا آن فرصت تاریخی بی نظیر را کامل کرده باشد. فرصتی برای آن که ایران انقلابی با همان شعارهای دوست داشتنی، دوباره به ریل تحرک و توسعه، و قدرت و اقتدار بازگردد.

حالا ۷ سال از آن شروع توفانی گذشته است و ما- همه آنهایی که چشم امید به این فرصت تاریخی داشتند- ناچاریم با حسرت و خون دل به این سالها نگاه کنیم. «خود رأیی» های [...] احمدی نژاد در کنار «قانون گریزی» های مفرط، «مصلح کل پنداری» های بی دلیل و «حاشیه سازی» های آزارنده، این فرصت تاریخی را روز به روز هدر داد تا همه دلسوزان، خار در چشم و استخوان در گلو، شاهد از دست رفتن سرمایه ای باشند که با خون دل خوری های فراوان یک ملت، گرد آمده بود. آیا مردم مستحق این تاوان بودند؟

بخش عمده این فرصت البته در انتخابات ۸۸ از دست رفت. آنجایی که ۳ کاندیدا اگر عزم شان را جزم کرده بودند تا ۴ سال دولت نهم را نقد کنند، رئیس دولت نهم تصمیم گرفته بود چوب به حراج به همه تاریخ انقلاب اسلامی و همه مردان انقلاب اسلامی و همه سرمایه های انقلاب اسلامی بزند. مگر نتیجه مناظره ها غیر از این شد؟ آنهایی که در آن استودیوی شیک رو به روی هم نشستند و در مقابل چشم های خونبار مردم، حتی به زن و فرزند یکدیگر هم رحم نکردند، همه شان آدم های این نظام بودند، بخشی از حافظه تاریخی نظام بودند و البته سرمایه نظام بودند.

امروز گرد و غبارها نشسته است و هیجان ها فروکش کرده است و بهتر از هر زمان دیگری می شود، سهم هرکدام از آن ۴ نفر را در اتفاقات تأسف بار پس از آن تعیین کرد.

دولت احمدی نژاد به مدد همان مولف هایی که عرض شد [...] می توانست نام خود را به عنوان دولتی که پروژه های کلان نظام را اجرایی کرده، در تاریخ ماندگار کند. طرح «هدفمندی یارانه ها» بزرگترین فعالیتی بود که دولت احمدی نژاد آن را کلید زد اما باز هم نشد آن چه که باید می شد. داد و فریاد های مجلس را که یادتان هست، وقتی ملتمسانه از دولت می خواست تا شیب هدفمندی را کُند نماید، اما دولت آن دلسوزی ها را نخواست که ببیند. جار و جنجال همه منتقدان برای وادار کردن دولت به پیروی بی چون و چرا از قانون هدفمندی هم باز از سوی دولت شنیده نشد. نخستین پس لرزه های آن بی انضباطی ها و تک روی ها را بلافاصله بعد از آغاز طرح دیدیم، پس لرزه هایی که آوار مصیبت را بر سر همان مردمی ریخت که قرار بود با طرح هدفمندی، زندگی و معیشت شان بهتر بشود.

امروز اقتصاد ایران را ببینید؟ آیا همین اتفاقات افسارگسیخته که یکی پس از دیگری از گرد راه می رسد و شتر هراسان اقتصاد را به سویی رم می دهد، ماه ها پیش توسط انبوه دلسوزان پیش بینی نشده بود؟ چرا دولت به آن خیرخواهی ها بی توجه بود و هست؟ خدا نکند ذره ای از این زمزمه ها که این روزها از گوشه و کنار به گوش می رسد و می گوید که بخشی از این اتفاقات عمدی و حساب شده است، درست باشد که در آن صورت واویلا.

آن چه امروز در آخرین ماه های عمر دولت دهم باقی مانده خاطرات تلخی است که شیرینی یک اتفاق خوشایند را از ما مردم دریغ کرد، اتفاقی که حق مان بود و خودمان شکل داده بودیمش. ۱۰ ماه زمانی چندانی برای جبران ۷ سال نیست اما به هر حال به قول اهالی سینما این فیلم هنوز هم می تواندhappy end باشد تا شاید کمی از تلخی تراژیک آن کاسته شود. / 296

  • علیرضا فلاح
دارم یک مستند از زندگی این جوان ، آقا نور علی ، می سازم .
زندگیش را با این سه چرخه پیش می برد ... / 295

  • علیرضا فلاح
امروز روز عرفه بود و فردا روز عید قربان است و چند روز دیگر ، روز عاشورا.
عرفه ، قربان وعاشورا ، سه کلمه ساده نیستند. تمامی یک مکتب مترقی و مذهب کامل هستند. شیعه.
نمی دانم چرا هر عید قربان ، بیش از همه به یاد کربلا و عاشورا می افتم !
دو سال قبل ، توی همین وب نوشت ، مطلبی نوشتم به نام "عید قربان ، سربریدن دل" و در آنجا نیز به کربلا و عاشورا ، اشاره داشتم.
فکر می کنم آن مطلب به اندازه کافی گویای حس درونی و دیدگاه من در این خصوص باشد. / 294

  • علیرضا فلاح
زائران محب اهل بیت (ع) در حرم امن الهی امروز حضورشان در خانه‌ی خدا را به‌مناسبت فرا رسیدن «یوم الترویه» و سالروز عزیمت اباعبدالله (ع) از مکه به سمت کربلا، با ذکر «حسین (ع)» عطرآگین کردند.
 بنا بر روایات تاریخی، در سال 61 هجری قمری و نیم قرن پس از غروب خورشید نبوت، امام سوم شیعیان که برای احیای دین جدش رسول‌الله (ص) بپاخاسته بود، در روز هشتم ذی‌الحجه مکه را به مقصد عراق ترک کرد.
روایت است که ایشان پس از انجام اعمال عمره، قبل از حضور مسلمانان در صحرای عرفات، با کعبه وداع گفتند، در مسیر خود در مدینه‌النبی (ص) با مزار پیامبر اکرم (ص) و نیز مادر ارجمند و برادر بزرگوارش وداع کردند و سرزمین حجاز را به دعوت کوفیان ترک کردند.
روز هشتم ذی‌الحجه همچنین به روز «ترویه» معروف است. دلیل نام‌گذاری این روز را به این دلیل دانسته‌اند که در منی و عرفات آب وجود ندارد و حاجیانی که قصد وقوف در منی و عرفات را دارند، باید از مکه‌ی معظمه برای خود آب تهیه کنند و همراه ببرند و چنین حالتی را «ترویه» می‌نامند.
این روز، پس از روز «دحوالارض» (25 ذی‌القعده، روز نظر کردن خداوند بر زمین و جریان یافتن حیات) از روزهای مهم ذی‌الحجه است و پیروان مکتب ولایت، عزیمت سید و سالار شهیدان را در چنین روزی، با رخدادهای سرزمین نینوا و عاشورا بی‌ارتباط نمی‌دانند.
از این رو، روز «ترویه» همواره برای حاجیان ایرانی و دیگر شیعیان جهان در کنار بیت‌الله الحرام، از جایگاه خاصی برخوردار بوده است. / 293

  • علیرضا فلاح

سنگتراش

۲۳
مهر

روزی، سنگتراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می کرد، از نزدیکی خانه بازرگـانی رد می شد.

در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت: این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو کرد که مانند بازرگان باشد.

در یک لحظه، او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد. تا مدت ها فکر می کرد که از همه قدرتمند تر است، تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه مردم به حاکم احترام می گذارند حتی بازرگانان. مرد با خودش فکر کرد: کاش من هم یک حاکم بودم، آن وقت از همه قوی تر می شدم!

در همان لحظه، او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد. در حالی که روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم می کردند. احساس کرد که نور خورشید او را می آزارد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر قدرتمند است.

او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند.
پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت. پس با خود اندیشید که نیروی ابر از خورشید بیشتر است، و تبدیل به ابری بزرگ شد.

کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد. این بارآرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد. ولی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت. با خود گفت که قوی ترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد.

همان طور که با غرور ایستاده بود، ناگهان صدایی شنید و احساس کرد که دارد خرد می شود. نگاهی به پایین انداخت و سنگتراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است. / 292

  • علیرضا فلاح
اگر چه بنا ندارم با جستجو در میان سخنان آقای احمدی نژاد ، بعضی از جملات ایشان را در مقابل فرمایشات گهربار مقام معظم رهبری قرار دهم و خدای نکرده نتیجه خاصی بگیرم ، اما متاسفانه بعضی از اظهارنظرهای این آقا به شکل حیرت انگیزی در تعارض با فرمایشات رهبر عزیز می باشد که یا از عمد مطلق است یا بی اطلاعی محض از نظر گاه حضرت آقا و توگویی انگار ایشان اصلا پیام و یا سخنان آن بزرگوار را نشنیده اند! که خود این امر نیز جای تعجب و صد البته تاسف دارد ! 

آقای احمدی نژاد در گفت و گو با باربارا اسلاوین خبرنگار پایگاه خبری آمریکایی ال مانیتور، در مقابل پرسش ،

نگاه شما به فیلم ضداسلامی اخیر چیست؟

می گوید:

من اعتقاد ندارم که دولت آمریکا پشت این کردار زشت و توهین آمیز بوده است اما واکنش‌ها در بسیاری از کشورهای اسلامی و البته ایران، انعکاس دهنده مخالفت ملت‌ها با سیاست اشغالگری و سلطه جویی آمریکا بود.

کافی بود که احمدی نژاد فقط یکبار و فقط یکبار پیام حضرت آقا را در خصوص این حرکت زشت ، رو خوانی می کردند.

مقام معظم رهبری در بخشی از این پیام ، فرمودند :

متهم اول در این جنایت، صهیونیسم و دولت امریکا است.
پشت صحنه‌ی این حرکت شرارت‌بار، سیاست‌های خصمانه‌ی صهیونیسم و امریکا و دیگر سران استکبار جهانی است.
سیاستمداران امریکا اگر در ادعای دخالت نداشتن خود صادقند، باید عاملان این جنایت شنیع و پشتیبانان مالی آن را که دل ملت‌های مسلمان را به درد آورده‌اند، به مجازات متناسب با این جرم بزرگ برسانند.

***

تاسف در اینجاست که احمدی نژاد نه تنها دولت آمریکا را مقصر نمی داند ، بلکه اعتراضات و حرکات خودجوش مردم مسلمان کشورهای اسلامی در مقابل این حرکت شنیع را مخالفت ملت‌ها با سیاست اشغالگری و سلطه جویی آمریکا می داند!

مخالفت ملت‌ها با سیاست اشغالگری و سلطه جویی آمریکا ، سر جای خود ، اما آقای احمدی نژاد ، حرفتان را پس بگیرید. متهم ردیف اول در این ماجرا دولت آمریکاست و بس .

شما که روزی فقط خودتان را تنها مبارزوعلمدار مخالفت با استکبار و آمریکا و اسراییل می دانستید وسخنان آنچنانی در حذف دولت جعلی اسراییل از روی نقشه جغرافیا  به زبان می آوردید و در همان حال ، دوست و ریس دفتر و در واقع همه کاره دولت شما ، دم از دوستی با مردم اسراییل میزد ،امروز می توانید به تاسی از ایشان حرف های گذشته خود را پس بگیرید ودر مقابل جمله همین خبرنگارکه به شما گفته بود:
برخی مطالب شما در باره هولوکاست ، بحث برانگیز شد،
بگویید:

می‌پذیرم که در برخی موارد نباید سخنانی بیان می‌شد.

اما حق ندارید حرکت انقلابی مردم مسلمان ایران و دیگر کشورهای اسلامی را در دفاع از ساحت پیامبر بزرگ اسلام را به چیز دیگری ربط دهید و متهم ردیف اول را تبرئه نمایید .

بماند که اگر در این جواب شما هم تعمق شود ، مفاهیم بدی از آن استنباط می شود! - 291

بازتاب : مازندنومه / شمال نیوز / نداآنلاین

  • علیرضا فلاح

خاطرت سبز

۰۶
مهر
سال 1364 علی ما شهید شد .
سال 1366 من رفتم جبهه . سنم برای جنگ بد نبود ولی بد آوردم و از آنجا رانده شدم . جراحتم آن زمان خیلی سنگین نبود ولی بعدها خودش را نشان داد . هر کی که رفت شلمچه جنگید این نشانی را به نوعی دارد !
علاقه به کار فرهنگی ، از همان زمان و حتی قبل از رفتن به جنگ با من بود. گاهی توی خط مقدم ، با لباس شخصی می گشتم و با بچه ها مصاحبه می کردم و با دوربین عکاسی 110 ازشان عکس می گرفتم .
وقتی مجروح شدم و برگشتم ، تا مدتها نگران یادداشتها و عکس هایی بودم که آنجا در شلمچه جا گذاشته بودم که بعدها برایم آوردند و آن یادداشتها زمینه نگارش اولین کتاب من ، سرزمین فرشته ها شد .
برای خود رسالتی تعریف شده داشتم و دارم . بعد از جنگ ، اسلحه ، تبدیل به قلم و سالها بعد ، تبدیل به دوربین شد .
امروز ، هردو سلاح زمان جنگ فعلی هست و خدا کند که قدر آنرا بدانیم .
سرزمین فرشته ها بخاطر نگاه خاصی که به مقوله جنگ داشت ، در آستانه چاپ ، متوقف شد ولی کتاب دوم من با عنوان خاطرات سبز ، سال 1370 چاپ شد .
یادش به خیر !
با پول حق تالیف آن ، که اولین حق تالیف هم بود ، مادر را به مشهد بردم و بعد از آن ، کارنوشتن و سپس فیلم ساختن را با جدیت پی گرفتم .
ای کاش هیچوقت ساری نمی رفتم و یا مسولیت در صدا و سیما را قبول نمی کردم ! بدجوری عقب افتادم و از اهدافم فاصله گرفتم .
خدا کند درشرایط فعلی، آن دوران طلایی و شیرین نوشتن و فیلم ساختن برای من تکرار شود تا این بار به جد، قدر بدانم . - 290


 


  دریافت رایگان کتاب                                 

  • علیرضا فلاح

ساخت مستند

۲۹
شهریور

دارم مستندی از زندگی این پیرمرد می سازم ، در منطقه قلعه سر ، دورترین نقطه کیاسر ساری
شاید این وبلاگ ، مدتی به روز نشود. - 289

  • علیرضا فلاح

مدتی قبل مطلبی در خصوص عکس العمل بعضی از کشورها ، بخصوص عربستان سعودی ، در قبال توهین هدفمند به ساحت مقدس پیامبر گرامی اسلام ، مطلبی نوشتم .( اینجا) بعدها در مراجعه به سایت های خبری ، مطالب تاسف بارتری دیدم :


خیرات شاطر، معاون رهبری اخوان المسلمین مصر در نامه ای به روزنامه نیویورک :
دولت آمریکا مسئول ساخت فیلمی که در آن به پیامبر اسلام اهانت شده، نیست.

به گزارش شفقنا(پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)، به نقل از  العالم، سایت شبکه "العربیه" عربستان، در گزارشی تحت عنوان "خبر غافلگیر کننده " نوشت :
فیلم توهین آمیز اصلا وجود ندارد.

فاطر نیوز:
سران سعودی با گذشت 5 روز از توهین به پیامبر اکرم، در برابر این اقدام سکوت کرده اند. گروهک القاعده که رهبری آن را ایمن الظواهری برعهده دارد نیز هنوز درباره اهانت به پیامبر رحمت(ص) موضع گیری نکرده است

خبرگزاری فارس نوشت:
در حالی که این روزها و با انتشار فیلمی موهن علیه پیامبر اعظم(ص) جهان اسلام در خشم علیه جریان‌های صهیونیستی ـ آمریکایی قرار دارد، یک پایگاه خبری سلفی وابسته به شیخ نشین‌های منطقه برای تحریف افکار عمومی در مقاله‌ای به فیلم «محمد(ص)» مجید مجیدی حمله کرد.
بنابر این گزارش پایگاه خبری وطن در گزارشی مفصل که آن را در راس اخبار خود منعکس کرده است با تجمیع همه اخبار درباره ساخت فیلم مجید مجیدی آن را فیلمی تحریف شده قلمداد کرده است.

در این میان ، واکنش به تظاهرات کم نظیر حزب الله و مردم لبنان وشجاعت بی نظیر سید حسن نصرالله ، جالب بود :

 پایگاه خبری شبکه العالم :
ولید طباطبایی نماینده پارلمان کویت راهپیمایی سید حسن نصرالله دبیرکل حزب‌الله لبنان در تظاهرات گسترده مردم لبنان در بیروت که به درخواست او برای اعتراض به فیلم موهن "بی گناهی مسلمانان" برپا شد، راهپیمایی "اشک تمساح" توصیف کرد.
وی مدعی شد راهپیمایی اشک تمساح که حزب الله برگزار کرد باعث نخواهد شد خودداری آن از دفاع از حیثیت رسول اکرم (ص) و مشارکت آن را در قتل ملت سوریه فراموش کنیم و باید یادآور شد که شرکت کنندگان در این راهپیمایی تصاویر بشار اسد را در دست داشتند.
وی در صفحه تویتر خود افزود "حسن نصرالله بعد از اینکه مطمئن شد اسرائیل از نقش او در محافظت از مرزهای آن با همکاری نظام بشار خرسند است، برای اولین بار از چند سال پیش در میان مردم ظاهر شد".
این ادعای نماینده وهابی مجلس کویت در حالی صورت می‌گیرد که سیدحسن نصرالله علاوه بر آنکه قهرمان مبارزه با صهیونیست‌ها و کرامت مردم لبنان است، در طول سال‌های گذشته بارها در میان مردم حاضر شده است.
از زمان انتشار فیلم موهن ضد اسلامی، جریان سلفی – وهابی منطقه نه تنها در برابر آن واکنشی از خود نشان نداد، بلکه از مردم خواست تا در برابر آن دست به اعتراض هم نزنند .
 وهابی‌ها از موقعیت و محبوبیت دبیرکل حزب‌الله به شدت عصبانی بوده و از اینکه خود به اندازه وی جرات و جسارت نداشته و ندارند، تنها به تخریب روی می‌آورند.

ولید طبطبایی در حالی از دلسوزی برای مردم بحرین سخن می‌گوید که چندی پیش اعلام شد او دیگر دوستان وهابی‌اش برای شورشیان سوریه سلاح خریداری کرده‌اند تا تعداد بیشتری از مردم این کشور کشته شوند / 288

  • علیرضا فلاح
سفیر آمریکا در لیبی

فاتحانه کنار جنازه معمر قذافی ، حاکم لیبی

و اکنون کشته شده در لیبی به فاصله زمانی  کمتر از یکسال

حتی اگر این عکس جعلی باشد که خیلی ها می گویند جعلی هست و عکس یک خبر نگار است کنار جنازه معمرقذافی ، باز چیزی از بازی روزگار نمی کاهد. - 287

  • علیرضا فلاح

سفر مشهد مقدس بودم که این خبر دردناک را شنیدم.
وقتی برگشتم ، اولین کارم این بود که با رصد اخبار، ببینم عکس العمل دولت عربستان سعودی چیست؟برایم خیلی مهم بود .
به هر حال در خیلی از کشورهای اسلامی حرکاتی صورت گرفت و مردم مسلمان بعضی از کشورها مثل مردم لیبی ، مصر، یمن و ... واکنش خاص تری نشان دادند که در لیبی این واکنش منجر به قتل سفیر آمریکا در این کشور شد .
حالا اینکه ادعا شود در لیبی ، این حرکت ، کار طرفداران قذافی بوده یا مثلا ادعا شود که حمله به سفارت خانه های آمریکا ، کار القاعده هست ، خیلی این ادعا ها مهم نیست ، اگر چه بی بی سی فارسی تصاویر حمله مردم یمن به سفارت آمریکا را پخش کرد که در این تصاویر ما جوانان و مردم عادی ، ولی خشمگین را می دیدیم و نه اعضای القاعده را ...
مهم این است که حرکت مناسب صورت گرفت و هشدار تلخی بود و هست به دولت آمریکا که اگر بخواهد در مقابل دیوانه بازی کشیش تری جونز یهودی ! و تکرار می کنم ، کشیش یهودی ، سکوت بکند ، نه تنها جان سربازانش در بلاد اسلامی ، بلکه جان دیپلمات های ارشد آن نیز در خطر خواهد بود .
قتل سفیر آمریکا در لیبی ، حرکت کوچکی نیست و برای دولت آمریکا در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ، ضربه وحشتناکی به حساب می آید.
عکس العمل محمد مرسی رییس جمهور مصر هم جالب بود . این ریس جمهور اسلام گرا !! و البته سلفی و در باطن وهابی که دست کمی از دولتمردان عربستان ندارد ، حرکت فیلمساز را محکوم کرده ، اما حرکت اعتراضی مردم کشور خودش را نیز تقبیح نمود و به اربابان آمریکایی خود قول حفظ امنیت سفارتخانه ها را نیز داد !
دولت مدعی قطر هیج حرکتی نکرد، حتی محکوم کردن ساده و دیپلماتیک ، و تاسف بار ، سکوت ذلیلانه دولت عربستان و مردم به ظاهر مسلمان آنجا بود .
ای وای . از روی حضرت رسول (ص) خجات نکشیدند ؟ هر روز آن مردم شکم پرست متعفن وهابی از کنار بارگاه آن حضرت گذشتند و مثل سگ خفه شدند و دریغ از یک ...
وای وای
کجا کار القاعده بود قتل سفیر آمریکا ؟
کجا کار القاعده بود حمله به سفارت خانه ها ؟
القاعده ، این شاخه نظامی وهابیت و دست پرورده آمریکا فقط می تواند چهره غلط از اسلام نشان دهد که در واقع چهره پلید و متعفن وهابیت را دارد نشان می دهد.
آنها فقط می توانند مردم بی دفاع افغانستان و عراق و سوریه را به قتل برسانند. به شیعیان حمله نمایند و با عملیات انتحاری ، زن ها و کودکان آنها را به قصد قربت الهی بکشند !

***
چهره نازنین پیامبر ما آنقدر موجه و زیباست که هرگز با این حرکات پلید یک مشت صهیونیست  و سکوت ذلیلانه یک مشت وهابی مسلمان نما ، حکام خود فروخته و آلت دست شده ، ذره ای خدشه به آن وارد نمی شود .
زهی خیال باطل.
سنگ در برکه می‌اندازد و می‌پندارد   با همین سنگ زدن ماه بهم می‌ریزد. - 286

  • علیرضا فلاح

حتما شما هم این عکس و شبیه این عکس را در خیلی جاها و سایت ها و وبلاگ ها دیده اید!
من نمی دانم مفهوم این عکس چیست و یا نیت کسی که برای اثبات یک چیزهایی ، دست به دامن این عکس می شود ، یعنی چه !؟
اگر منظور سفید شدن موی سر و محاسن این بزرگوار هست ، که خب ، چیز عجیبی نیست .
به قول مدیر کل سابق ما ، آقای شجاعی ، برادر من !
این برادر را با کسره حرف ب ، خیلی قشنگ ادا می کرد ،
برادر من ، خب یک 6 تا 7 سالی گذشت . از عکس اولی تا عکس آخری ، چند سالی سپری شد . طبیعی هست این سفید شدن . اگر به دوستان بر نخورد ، نشان کهولت سن و بقول قدیمی ها نشان عاقل شدن است .
مگر موی کس دیگری توی این نظام سفید نشد و فقط ایشان ، مویشان سفید شد ؟
برادر من !
خود من بواسطه 4 سال مدیریت ، یک عالمه محاسن و مو، سفید کردم و تازه عاقل هم شدم !
همکار ما ، آقای علی سلحشور ، مدیر مالی ، برید ببینید ، کل مو و محاسنش سفید شده ، تازه هنوز عاقل نشده !
بیایید ببینید . آدرسش همین کوچه پشت خونه ماست . ارزون هم هست !
 ببخشید ، یعنی دیدنش خرج نداره ! - 285

  • علیرضا فلاح
نصفه شب است و ، بلاخره یک بار در گذشته عرض کردم( اینجا )، همیشه که آقای ریس جمهور حق ندارند با رعایای خود و وکلای آنها شوخی کنند ، یک موقع هایی ، این رعیت زاده هم دوست دارد یک شوخی هایی با جناب ایشان داشته باشد و آنهم فقط و فقط در فضای مجازی !
البت ، برای اینکه حاشیه امنیت داشته باشم ، ناجوانمردانه منبع این شوخی را پیشاپیش لو می دهم تا ...
سایت بولتن نیوز، با این لینک :
http://www.bultannews.com/fa/print/97032

***
 آقای محمود احمدی نژاد به مناسبت مرگ مادررییس جمهور سیرالئون ، برای ایشان پیام تسلیت فرستاد ، کی ؟ درست زمان زلزله آذربایجان که نامبرده برای زیارت ، ببخشید برای شرکت در اجلاس مکه با خانواده و فک وفامیل به همراه یک عالمه وزیر و ایضا خانواده آنها و فک و فامیل آنها با پول و حقوق استاد دانشگاهی و نه چیز دیگری ، مثلا زبانم لال ، بیت المال و ... به عربستان رفته بودند.
و این ، پاسخ رییس جمهور سیرالئون به نامه تسلیت احمدی نژاد ، به نقل از سایت فوق الذکر...

***
ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران، جناب آقای محمود احمدی نژاد؛

پیام تسلیت شما به اینجانب رسید. از اینکه در دیار غربت و در کنار خانه خدا به یاد ما و ننجون مرحومه‌مان بودید بی‌نهایت سپاسگذاریم. سعی و تلاش حضرتعالی در پیدا کردن نام والده اینجانب باعث تسلی خاطر بازماندگان شد. ان شاء الله سعیکم مشکور.

ضمناً اینجانب لازم می‌دانم وقوع زلزله ویرانگر در استان آذربایجان شرقی را به شما یادآور شده و به دولت و ملت ایران تسلیت بگویم و از خداوند منان برای باز ماندگان حادثه صبر مسئلت نمایم.

از طرف صاحب عزا: ارنست بای کروما - دامادها - نوه‌ها - قبیله کومبا بومبای سفلی - قبیله کومبا بومبای علیا و سایر بستگان سببی و نسبی. - 284

  • علیرضا فلاح
 

 این عکس را توی گوگل پلاس دیدم و نمی دانم چرا اینقدر از آن خوشم آمد که اول بدون هیچ مطلب یا اشاره ای توی وبلاگم گذاشتم و ...
حالا هم این حاشیه بقول علما !
غیر از زیبایی عکس به لحاظ ترکیب بندی و هارمونی خاص و آرامش بخشی که درآن ، با وجود رنج عمیق و پنهان در تصویر ، وجود دارد ، مفاهیم قابل استنباط از این عکس نیز زیاد است و نه تنها من ، هرکسی هم آن را ببیند ، اندکی تامل خواهد کرد ...
اتحاد رنج کشیده ها و ایجاد یک دایره و محیط مخصوص به خود ، دنیای خاص و تاکید می کنم مخصوص به خود ، اولین و به زعم من زیبا ترین مفهومی هست که می شود در این عکس دید .
شاید بشود اشاره ای هم به اجلاس سران کشورهای عدم تعهد ، آنهم فقط به خاطر تلاقی زمانی رویت این عکس و زمان برگذاری آن در تهران ، کرد ...
نمی دانم . شاید این اشاره آخری طنز تلخ قضیه را زیاد کند و برداشت نادرستی از آن تلقی شود آنهم بابت شوخی هایی که این رعیت زاده با ولی نعمت خود ، جناب احمدی نژاد در فضای مجازی می کنم !
البته در فضای واقعه ای ، این غلط ها به این رعیت زاده نیامده ...
حالا اگر دوستان نکته خاصی دیدند یا مطلب قابل ذکری هست ، بنده را از نظرات خوبشان محروم نفرمایند . - 283

  • علیرضا فلاح
مطلب جالبی که توی سایت الف دیدم ، اینجا باز نشر می دهم با ذکر این نکته که انشاالله سایت الف این یادداشت  را  به دلایلی از روی صفحه برندارد چون گهگاهی از این کارها می کند :

***
اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. بینندگان الف می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.

تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۱

بصیرت در لغت به معنای عقیده قلبی، شناخت، یقین، زیرکی و عبرت آمده است. (لسان العرب، ابن منظور، ج۲، ص۴۱۸ ذیل واژه بصر) دراصطلاح، بصیرت عبارت از قوه ای است در قلب شخص که به نور قدسی منور بوده و به وسیله آن حقایق امور و اشیاء را درک می کند، همانگونه که شخص به وسیله چشم، صورت ها و ظواهر چیزها را می بیند.(موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون)برخی از محققان درباره بصیرت گفته اند که بصیرت، شناخت و معرفت و نیز اعتقاد حاصل شده در قلب نسبت به امور دینی و حقایق اموراست. (ترتیب العین، ج۱، ص۱۶۶)

همانطور که از تعاریف برمی آید و این بنده میتوانم بفهمم بصیرت در حقیقت به تنهایی حاصل نمیشود,یعنی در اصل بصیرت نتیجه دیدن اتفاقات پیرامون و کنار هم چیدن پازل های مورد نیاز در موضوع مورد بحث و در نهایت رسیدن به یک نتیجه مشخص است که این نتیجه حتما نمیتواند نتیجه صد در صد درست باشد حتی اگر با مطالعات دقیق به ثمر رسیده باشد که آن هم به دلیل جایزالخطا بودن موجود بشری است.

در سالهای دور به نامهای گوناگون و در سالهای اخیر با نامهایی که همواره یک معنی را تداعی میکند,بصیرت در زندگی سیاسی ما که درست یا غلط با دین ما تلفیق شده(درست یا غلط بودنش در حوزه تخصص بنده نیست) وارد شده است و به ترتیبی نادرست مانند تمام مسایل فکری و فلسفی که میتواند مورد تعرض فکری برای مسایل دنیوی قرار گیرد,قرار گرفته است.

عقیده شخصی بنده این است که تمامی جنگ های دنیا و تمامی قتل ها و غارت های دنیا و تمامی زیباییهای ایجاد شده به توسط بشر دارای پشتوانه ای فکری توسط انسانهای دارای بصیرت انجام گرفته اما کلمه بصیرت توسط آنها مورد بازیچه سیاسی قرار گرفته,حال اگر نتیجه درستی داشته که خوش به حال انسانیت و اگر بر عکس که باعث ایجاد بددلی در دنیای فکری انسانها شده.در این میان بیشترین ضرر را انسانهای پیشرو به جان خریده اند چون انسان پیشرو در حقیقت به علتی که معمولا با خبر نبودن از تمام ماجراهای پشت پرده است وارد یک بازی برد-باخت میشود.یعنی در حقیقت ممکن است در ماجرای به وجود آمده برنده باشد ولی در تاریخ ممکن است بازنده ای بس بزرگ باشدو برعکس.نمونه اش را در تاریخ زیاد داریم:از شعبان جعفری بگیر تا طیب و حربن ریاحی و ...

حال در این برهه باز هم از تاریخ عبرت نمیگیریم.بنده سوالاتی دارم که به حق به علت داشتن حقوق شهروندی باید به آنها جواب داده شود.در این متن والله و بالله قصد جبهه گیری در مقابل شخص خاصی را نداشته و ندارم و در انتخابات گذشته هم به محسن رضایی رای دادم,به دلایل شخصی.

سوالات بنده به چند دسته تقسیم میشوند و در نهایت شما را با افکارتان رها خواهم کرد.

۱.چگونه است که میرحسین موسوی در مناظره اش با محمود احمدی نژاد بارها به این قضیه اشاره میکند که دولت شما به سمت فساد اقتصادی کشیده شده است,حتی این اتفاق در مناظرات ایشان با محسن رضایی و کروبی نیز تکرار میشود...و بعد از ۳ سال میبینیم که این اتفاقات که اشاره شده بود درست بود ولی عده کثیری از اصلاح طلبان و اصولگرایان به بی بصیرتی متهم میشوند در حالی که تاریخ نشان داد حرف آنها درست بوده؟؟

۲.چگونه میشود که عده ای به نام دانشجو به سفارت انگلستان حمله ور میشوند و روزنامه کیهان و طرفداران این حرکت مخالفان آن را به بی بصیرتی متهم میکنند در حالی که مقام معظم رهبری نیز اخیرا این حرکت را افراطی دانستند؟

۳.چگونه میشود که آقایان اصولگرای افراطی در مجلس ابتدا به سالم بودن اعضای دولت و دزدگیر بودن آقای رییس جمهور افتخار میکنند و این را به با بصیرت بودن خود ربط میدهند اما وقتی داستانهای اختلاس بزرگ رو میشود,همان آقایان سردمدار دزدگیری و مچ گیری میشوند؟این اگر وقاحت نباشد حتما نیاز به مقدار بسیار زیادی بی حافظگی دارد.

۴.چگونه است که با بصیرتان کفن پوش در دوره رییس جمهور قبلی همواره به کوچکترین اقدام رییس جمهوری اعتراض کرده و به خیابانها میریختند اما بعد از آن ۱۱ روز معروف هیچکس صدایش در نیامد؟

۵.انصافا اگر قرار باشد بصیرت علوی به کار ببریم و خدای خود را قاضی کنیم آیا گرداندن کشور با نفت ۷ دلاری را میشود با وضعیت الان مقایسه کرد...آقایان یادشان میاید که سال ۷۹ که دولت دچار تورم مسکن در یک دوره موقت شد چه فریاد ها سر دادند...آیا هیچ وقت به این نکته فکر کرده ایم که چگونه در آن دنیا میخواهیم جواب آل پیغمبر خدا را بدهیم وقتی از ما میپرسد با این همه سرمایه نفتی و گازی و ذخایر عظیم چرا در مملکت اسلامی باید فقر بیداد کند وقتی که همه ما میدانیم که مولای متقیان میفرمایند:((فقر که از دری وارد شود,ایمان از آن خانه خارج میشود))این حرف را من نزدم که به تشویش اذهان عمومی متهم شوم یا خرده سیاست دانی که بگویید بی بصیرت بوده و شرایط را درک نمیکرده,نه,امام اول شیعیان با همین وضوح در مورد خطر فقر و ایجاد طبعات آن صحبت میکند.

۶.آقایان,لطفا آقای مرتضوی را که متهم به قتل است به خاطر از بین نرفتن بصیرت برکنار کنید.

۷.آقایان,لطفا اسامی بزرگترین مفسدان ایران زمین را صریح نام ببرید تا ملت بفهمند کسانی که با آبروی ایران اسلامی با آبروی رهبری انقلاب و با ابروی تاریخ ایران بازی کردند چه کسانی هستند...مگر میشود امثال یک پسر ۱۹ ساله با ابروی یک ایران بازی کند و شما دنبال مصلحت بگردید...شاید دوستان با بصیرت مصلحت را در حفظ ابروی یک انسان در برابر بی عرضه نشان دادن یک حکومت به این عریضی و طویلی میبینند.

و در نهایت خواهشمندم فکر نکنید چون شما میخواهید با بصیرت خود ملت را به عمق یک چاه ببرید هرکسی که با شما و دوستانتان نیست بی بصیرت است...آری اگر این چیزی که شما میکنید سرچشمه ای بصیر دارد بنده شخصا دوست دارم در جهل مرکب با کمترین بصیرت از دنیای فانی شما بروم. - 282

والسلام .علیرضا پناهی

لینک مطلب در سایت الف

http://alef.ir/prthqknzm23n-qd.tft2.html

  • علیرضا فلاح
محمدعلی اسفنانی، سخنگوی کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس٬  با اشاره به اینکه هم اکنون زندان ها از زندانیان و مجرمان اشباع شده است٬ گفت:
متأسفانه به علت تعدد عنوانین مجرمانه در قانون٬ بیشتر افراد مجرم با هر نوع عنوان مجرمانه به زندان می روند.

***
نمی شود این خبر را درست تحلیل کرد . یعنی من برای نوشتن ، گیر کردم !
اینکه آیا این خبری خوب است ؟ اعمال قانون در این کشور آنقدر خوب است که همه مجرمان بلافاصله دستگیر و زندانی می شوند و جامعه جای آدم های خلاف کار نیست !
یا نه ، این خبری بد و بسیار دردناک است که در مملکت اسلامی آنقدرمجرم هست که زندانها پر شده و دیگر جا ندارد !؟
نمی دانم ...

***

حالا به این گزارش خبری نگاهی بیندازید :

6 مرد به دختر ۱۵ ساله تجاوز کردند

شش مرد که متهم هستند بعد از ربودن دختری ۱۵ساله بارها به وی تعرض کرده و او را مورد شکنجه قرار داده اند، در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه می شوند.

دختر ۱۵ساله واقعه را اینطور بازگو کرد :

صبح  در راه رفتن به مدرسه بودم که یک خودرو نزدیکم توقف کرد و زنی سرش را از شیشه ماشین بیرون آورد و آدرسی را پرسید. برای راهنمایی کردن آن زن جلو رفتم که ناگهان مردی که سوار همان خودرو بود به طرفم حمله و با تهدید چاقو وادارم کرد سوار خودرو شوم.
دو مرد و یک زن که مرا ربوده بودند به باغی رفتند و من را داخل یک اتاق کوچک حبس کردند و شماره پدرم را گرفتند تا از آنها باج بگیرند. در چند روزی که در آن اتاق زندانی بودم دو مرد چند بار به من تعرض کردند، در حالی که امیدی به آزادی نداشتم یک روز فرصت مناسبی به دست آوردم و توانستم از آن باغ فرار کنم. من نمی دانستم کجا هستم و چطور می توانم خودم را به خانه مان برسانم. برای همین از سه مرد که در آن اطراف بودم کمک خواستم. یکی از آنها وقتی حرف هایم را شنید، تصور کرد من دختر فراری هستم برای همین پیشنهاد رابطه داد ولی به او توضیح دادم درباره من اشتباه فکر می کند او هم به ظاهر قانع شد و من همراه سه مرد سوار خودرو شدم تا مرا به ایستگاه پلیس برسانند و بتوانم از ماموران کمک بگیرم اما در میان راه آنها مرا به ساختمانی نیمه کاره بردند و در آنجا همراه مردی دیگر که نگهبان ساختمان بود به من تعرض کردند.
من یک شب در آن ساختمان نیمه کاره زندانی بودم تا اینکه نگهبان ساختمان صبح روز بعد مرا در خیابان رها کرد و به سختی توانستم خودم را به خانه برسانم و ماجرا را برای خانواده ام تعریف کنم .

ماموران بعد از شنیدن اظهارات این دختر با توجه به نشانی هایی که او از آدم ربایان ارایه داد، وارد عمل شدند و توانستند بعد از چند روز تحقیق هر شش مرد را که در دو مرحله این دختر را ربوده بودند، دستگیر کنند.

***
هنگام ساخت سریال نفس خاک توی گرگان ، چند سکانسی را توی زندان کار کردیم . فاجعه بود.
توی بند و سلولی که قاتل محکوم به اعدام حضور داشت ، بنده خدایی که بواسطه ضمانت چک هم زندانی بود و آدم آبرومندی هم بود ، حضور داشت ...
کنار هم قرار دادن این دو خبر و مشاهده آنجه که خود من دیدم نشان می دهد که توی زندانهای ما که به قول این آقا پر شده از مجرمان، همه جور آدم کنار هم چپانده شده اند.
مثلا قاتل محکوم به اعدام و این 6 نفرکه به یک دختر بجه تجاوز کردند بگیر تا معتاد آلوده به ایدز و آدم آبرو خواهی که بواسطه ضمانت چک ، پایش به زندان باز شده و مردی که همسرش به هردلیلی مهریه خود را به اجرا گذاشته و جوان دانشجویی که به اتهام سیاسی زندانی شده است ، بگیر تا یک دزد حرفه ای و یک آفتابه دزد که در حال تجربه است و در اولین کارش بد بیاری آورد و دستگیر و زندانی شد و ... همه جور آدم ...

چه شود !؟ - 281

  • علیرضا فلاح
بدون شرح ... - 280

  • علیرضا فلاح
پیشاپیش عید سعید فطر را به عموم مسلمانان و هم وطنان عزیزم تبریک عرض می کنم .
ماه ذی قیمتی بود و انتظار معجزه ای که داشتم ، نا بجا نبود .

برای من که معجزه شد . انشاالله برای همه چنین بوده باشد . - 279


  • علیرضا فلاح
مدتی قبل مطلبی توی وبلاگ خود نوشتم با عنوان : " پرسه در حوالی حال و گذشته".
اشاره کردم به تحول تکنولوژی و منسوخ شدن فناوری هایی که نسل ما با آن خاطره داشت.
مدتی بعد روزنامه جام جم ، مطلب  فناوری‌هایی که گوشه‌نشین شده‌اند را چاپ کرد !
چون مطلب جالبی هست آنرا باز نشر می دهم و در ضمن خواننده گان محترم را ارجاع می دهم به مطلب خودم "
پرسه در حوالی حال و گذشته" و حس و حالی که در آن هست !

***
ابزارهای هوشمند امروزه به جزء حیاتی و جدانشدنی در زندگی مردم تبدیل شده ‌است؛ به طوری که تصور زندگی کردن و انجام یا مدیریت کارها بدون آنها به‌هیچ‌وجه ممکن نیست.

این فناوری‌های‌ دلنشین توانسته‌اند فناوری‌های پیشتر از خود را که زمانی در عصرشان فرمانروایی می‌کردند، از رده خارج کرده یا از پای درآورند. تجربه زندگی بدون ابزارها و بخصوص گوشی‌های هوشمند سخت یا نشدنی است. وابستگی به این وسایل هوشمند تا حدی پیش رفته که مردم با هشدار تمام شدن باتری حسابی کلافه و نگران می‌شوند. حال که مردم نمی‌توانند از گوشی‌های دوست‌داشتنی خود جدا شوند، گوشی‌ها خودشان را مسئول می‌دانند و وظیفه‌ دارند جایگزین چیزهایی شوند که روزی جزو لوازم ضروری صاحبانشان بود.

قطعا خیلی چیزها از دوران کودکی به‌ جای می‌ماند، اما در زندگی ما دیگر نقشی ندارد و در گنجه یا گوشه زیرزمین و انباری خاک می‌خورد. وسایلی که روزی مایحتاج زندگی بود، به علت وجود گوشی‌های هوشمند و تحول ارتباطات به موجودات بی‌مصرفی تبدیل شده است که تنها خاطره‌ها را برای ما زنده می‌کند.

دائر‌ه‌المعارف

تصور گنجانده شدن دنیایی از دانش در چند جین کتاب به نام دائره‌المعارف یا دانشنامه، در دوران کودکی برایمان غیرقابل باور بود. اما اکنون به یمن وجود گوشی‌های هوشمند و برنامه‌های کاربردی آنها، دانش همه دنیا براحتی در کف دستان مردم جای می‌گیرد. این در حالی‌است که یک مجموعه کامل از دائره‌المعارف می‌تواند کل قفسه کتاب‌ها را به خود اختصاص دهد. ضمن آن‌که این کتاب‌ها ارزان نیست و جلدبه‌جلد براساس اشتراک فروخته می‌شود. بسیاری از خانواده‌ها که با حسن نیت شروع به خریداری و ایجاد مجموعه‌ای از دائره‌المعارف می‌کنند، ناگهان پس از خریدن چند جلد از آنها به دلیل هزینه‌های گزاف و قیمت بالای آن پشیمان می‌شوند.

نوار کاست

کسانی که بعد از دهه 90 میلادی به دنیا آمده‌اند، به احتمال زیاد حتی یک نوار کاست هم ندیده‌اند و نمی‌دانند چه شکلی است یا چطور می‌توان از آن استفاده کرد. قدیم‌ها برای گوش دادن به موسیقی از نوارهای کاست استفاده می‌کردند. روی هر نوار فقط امکان ضبط 60 تا 90 دقیقه موسیقی وجود داشت. اما مهم‌ترین تصمیمی که قبل از هر سفر باید گرفته می‌شد این بود که کدام کاست را با خودمان ببریم؟ چند تا باید ببریم؟ و بعد از آن هم باید مطمئن شویم که غصه نوار کاست‌هایی که گم کرده یا جا گذاشته‌ایم را نمی‌خوریم.

کارت پستال

خیلی به قطعیت نمی‌توان گفت، اما به احتمال زیاد کاربرد کارت‌پستال‌ها دیگر تغییر پیدا کرده است و مثل قدیم‌ها نیست. قدیم‌ها مردم برای تبریک مراسم خاص، تعطیلات و اعیاد برای دوستان و فامیل خود کارت پستال خریده و ارسال می‌کردند. گاهی حتی قبل از این‌که کارت پستال‌ها به دست مخاطب برسد خودشان زودتر او را ملاقات می‌کرده و به او تبریک می‌گفتند. اما اکنون براحتی می‌توانند تصاویر و تبریکات خود را در اینترنت با دیگران به اشتراک ‌گذارند یا برای دوستان ایمیل ‌کنند؛ روشی ساده، ارزان و سریع! این روزها مردم برای تبریکات فقط برای خودشان کارت پستال می‌خرند!

نامه‌های کاغذی

نامه‌های دلتنگی برای خیلی‌ها خاطره‌ است. بسیاری از مردم در دوران قدیم، احتمالا با دوستان خود در شهرها یا کشورهای دور مکاتبه می‌کردند و از دریافت نامه و خبر از حال آنها لذت می‌بردند. تنها شکل فیزیکی نامه‌نوشتن و قلم به دست گرفتن نیست که این روزها فراموش شده است. مفهوم دوستی با شخصی در جایی دور با توانایی ارتباط همزمان با میلیون‌ها نفر در سراسر دنیا به دلیل ظهور گوشی‌های هوشمند تغییر کرده است. این روزها تنها با یک پیامک یا ایمیل می‌توان از حال دورترین دوستان نیز باخبر شد یا حتی به جای سفر به شهرشان با آنها ارتباط تصویری برقرار کرد.

اطلس و نقشه

این روزها استفاده از نقشه‌ها یا نرم‌افزارهای مسیریاب امری کاملا بدیهی است. آقایان اغلب اکراه دارند که هنگام گم شدن از غریبه‌ها برای راهنمایی کمک بگیرند. اما حالا اوضاع کمی فرق کرده است. تنها چیزی که باید نگران آن باشند، تمام شدن باتری تلفن هوشمندشان است. مهم‌تر از همه این‌که دیگر نیاز نیست نقشه را بعد از استفاده لوله کنند.

ماشین حساب

ماشین حساب روزگاری یکی از ملزومات کوله‌پشتی‌های مدرسه همه دانش‌آموزان بود، اما برای بیشتر بچه‌های امروز ماشین حساب تنها یک قابلیت پیش پا افتاده است که آن را می‌توان در هر تلفن‌همراهی، حتی ساده‌ترین نوع آن پیدا کرد. متاسفانه هنر وارد کردن تعدادی رقم و ایجاد یک کلمه خنده‌دار با سر و ته کردن صفحه‌ نمایش ماشین حساب برای همیشه فراموش شده است. البته در مدارس ایران که همراه داشتن تلفن همراه مجاز نیست، بازی با ماشین حساب و ساختن کلمات در میان دانش‌آموزان هنوز هم رواج دارد.

باجه تلفن همگانی

این هم یک خاطره به یادماندنی دیگر، البته هنوز باجه‌های تلفن همگانی وجود دارد و در سطح شهر خودنمایی می‌کند، اما دیگر از آن صف طویل همیشگی و انتظار برای رسیدن نوبت خبری نیست، یا حتی سرگردانی برای پیدا کردن یک سکه ناقابل.

با این که تلفن‌های هوشمند نتوانسته است بر باجه‌های تلفن همگانی به طور کامل غلبه کند و هنوز هم آنها در خیابان‌ها پیدا می‌شود، اما خیلی‌ها هستند که با وجود تلفن ثابت در منزل باز هم از تلفن همراه برای تماس‌هایشان استفاده می‌کنند.

رایانه

شاید رایانه‌ها هم به همین زودی‌ها منقرض ‌شوند. کمی باور کردنش سخت است، اما می‌توان انتظارش را داشت. چرا که به عنوان مثال احتمالا خیلی‌ها حاضر نیستند یک گوشی Lumia 800 را با یک کامپیوتر کومودور 64 عوض کنند، تنها به این دلیل که آن یک کامپیوتر است و این یک تلفن همراه. ضمن آنکه بی‌شک از لحاظ قابلیت با هم قابل مقایسه هم نیستند و گوشی‌های هوشمند امروزی بسیار پیشرفته‌تر از کامپیوترهای قدیمی است.

دوربین فیلم‌دار
شکی نیست که هنوز برای دوربین‌های ثابت و تجهیزات پیشرفته و حرفه‌ای آنها جایی در بازار وجود دارد، اما موبایل‌های دوربین‌دار در این زمینه انقلابی به پا کرده است. یک نمونه آن Nokia808 PureView با حسگر 41 مگاپیکسل است!

امروزه همه می‌توانند تصویری را ثبت کنند، در همان لحظه آن را در اینترنت آپلود کنند و در کسری از ثانیه آن را به سراسر جهان نشان دهند. آن قدیم‌ها دوربین‌های پولاروید تصاویر را فورا ثبت می‌کرد، اما امروز تلفن‌های هوشمند بخوبی از پس این کار برمی‌آیند.

دفتر تلفن

توانایی ذخیره صدها شماره تلفن در گوشی‌های هوشمند بسیار فراگیر شده است. این روزها بندرت مردم شماره مخاطبان را به حافظه می‌سپارند و گاهی شماره خودشان را نیز به یاد نمی‌آورند. اما کمتر کسی می‌داند که حفظ کردن شماره تلفن‌ها به حفظ حافظه در دوران کهولت سن کمک می‌کند. - 278

  • علیرضا فلاح
دو آتش نشان وارد جنگلی می شوند تا آتش کوچکی را خاموش کنند . آخر کار وقتی از جنگل بیرون می آیند و میروند کنار رودخانه ، صورت یکی شان کثیف و خاکستر است و صورت آن یکی به شکل معصومانه ای تمیز .              
سوال : کدامشان صورتش را می شوید ؟
اشتباه کردید ، آن که صورتش کثیف است به آن یکی نگاه می کند و فکر میکند صورت خودش هم همان طور است .

اما آن که صورتش تمیز است می بیند که سرتاپای رفیقش غبار گرفته است و به خودش  می گوید : حتما من هم کثیفم ، باید خودم را تمیز کنم .

حالا فکر کنیم چندین بار اتفاق افتاده که دیگران از رفتار بد ما و یا ما از رفتار بد دیگران به شستشو و پالایش روح خودمان پرداخته باشیم !

 وقتی فرد مقابل ما مهربان و خوب و دوست داشتنی نیست ، یه کمی باید به خودمون شک کنیم . - 277


  • علیرضا فلاح
آقای احمدی نژاد فی نفسه آدم بدی نیست .
حرف های قشنگی می زند . نظریه های خوبی دارد که در کسوت یک استاد دانشگاه ، برای کلاس درس خوب است .
اما این عزیز نباید فراموش کند که ایشان یک مقام اجرایی هستند نه نظریه پرداز.
نظریه پردازی را به اهلش واگذار کنند یا وقتی مدت ریاست جمهوری ایشان تمام شد ، بگذارند برای کتاب خاطرات خود یا مباحث کلاسی خود .
اگر البته به رسم همه مقامات ایرانی وسوسه نشوند که بار دیگر بیایند ...
به این جملات دقت کنید :
 
 خانم‌‌ها و آقایان
خداوند را سپاس که فرصت حضور در این اجلاس را در شهر زیبای ریودوژانیرو عنایت فرمود.
از خانم رئیس جمهور و دولت و ملت بزرگ برزیل برای سازماندهی خوب اجلاس تشکر می نمایم.
همکاران گرامی!
امروز جمع شده ایم تا با همفکری و استفاده از تجربیات، راهی به آینده بهتر و زیباتر برای ملتهایمان و برای مدیریت بهتر جهان ترسیم نمائیم.

خود این بزرگوار اذعان دارند که ما در کشور صدها و بلکه هزاران مشگل داریم که به سادگی حل نمی شود .
حالا چه اصراری هست که بی خیال مملکت خود شویم و به مدیریت جهان بپردازیم ؟

آقای ریس ! تورو خدا بی خیال ... - 276

  • علیرضا فلاح
مردی به شیطان رسید و او را گفت :
 از تو خواهشی دارم وآن، اینکه من  عمو زاده ای دارم  که سخت توانگر است و در حق من نیکی های بسیار کرده است و من از مال او بهره های فراوان برده ام ، ولی  می خواهم که نعمتش  زوال گیرد ، اگرچه من خود نیز به فقر شوم !
شیطان خطاب  به یاران خویش  گفت :

 هرکس بخواهد  که بدتر و تیره بخت تر از مرا ببیند ، در وی بنگرد . - 275

  • علیرضا فلاح
یک روز، وقتی که کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه ی بزرگی را در تابلوی اعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود :
"دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در این اداره بود، درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت 10 در سالن اجتماعات برگزار می شود، دعوت می کنیم."
 ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکاران شان ناراحت می شدند. اما پس از مدتی، کنجکاو بودند بدانند کسی که مانع پیشرفت آنها در اداره می شده که بوده است.
این کنجکاوی تقریبا تمام کارمندان را تا ساعت 10 به سالن کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد می شد، هیجان هم بالا می رفت. همه پیش خود فکر می کردند :
"این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مُرد!"
 کارمندان در صف و به نوبت، یکی یکی به تابوت نزدیک می شدند و وقتی به درون آن نگاه می کردند، ناگهان خشک شان می زد و زبان شان بند می آمد.
آینه ای درون تابوت قرار داشت که هرکسی به درون آن نگاه می کرد، تصویر خود را می دید. نوشته ای نیز بدین مضمون در کنار آینه بود :
"تنها یک نفر وجود دارد که می تواند مانع رشد شما شود و او هم کسی نیست جز خود شما. شما تنها کسی هستید که می توانید زندگی تان را متحوّل کنید. شما تنها کسی هستید که می توانید بر روی شادی ها، تصوّرات و موفقیّت های تان اثر گذار باشید. شما تنها کسی هستید که می توانید به خودتان کمک کنید.
زندگی شما وقتی که رئیس تان، دوستان تان، والدین تان، شریک زندگی تان یا محل کارتان تغییر می کند، دستخوش تغییر نمی شود. زندگی شما تنها فقط وقتی تغییر می کند که شما تغییر کنید. باورهای محدوده کننده ی خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسی هستید که مسئول زندگی خودتان می باشید.
مهم ترین رابطه ای که در زندگی می توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است.
خودتان را امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیرممکن ها و چیزهای از دست داده، نهراسید. خودتان و واقعیت های زندگی خودتان را بسازید."
 دنیا مثل آینه است. انعکاس افکاری را که فرد قویاً به آنها اعتقاد دارد، به او باز می گرداند. تفاوت ها در روش نگاه کردن به زندگی است.
"برای اصلاح زندگی، باید از درون خود آغاز کنید."


  • علیرضا فلاح
ماه رمضان است و ماه خود سازی .
سعی کردم روی خبرها و مطالبی کار کنم که جنبه آموزشی وکاربردی داشته باشد ، حداقل برای خودم ، اگر فقط یک نفر هم استفاده بکند ، کافیست ...
از امام حسین علیه السلام این سخن مشهوراست که:
اگردین ندارید ، لااقل آزاد مرد باشید .
گاهی عده ای ، مرد هم نیستند چه برسد به آزادمردی که خودش درجه و اعتباری دارد !
به اینها باید گفت :
اگر مرد نیستید ، آدم باشید !

***
 مصداق این آدم نبودن وحرکت تاسف‌بار، انتشار عکسی مونتاژشده از لیلا حاتمی در اینترنت است که او را در کنار عادل فردوسی پور موقع تماشای رقابت تنیس المپیک لندن 2012 نشان می‌دهد.
 لیلا حاتمی ، زمان انتشار این عکس در ایران است ...

عکس اصلی که قبل از این در خبرگزاری فارس منتشر شده بود، فردوسی پور را در حال تماشای رقابت نیمه نهایی تنیس المپیک نشان می‌دهد. تصویر جعلی و مونتاژ شده که معکوس همین تصویر است ، عکسی دور بر شده از لیلا حاتمی را کنار فردوسی‌پورنشان می دهد.
 نکته جالب این است که مونتاژ کننده عکس حتی به حالت صورت تماشاگران توجه نکرده و عکسی خندان از لیلا حاتمی را کنار تصویر جدی و دقیق بقیه کار کرده است.

***
نه کاری به عادل فردوسی پور دارم و نه خانم لیلا حاتمی را می شناسم ...
این یکی بازیگری تواناست و فرزند هنرمند و سینما گری بزرگ و آن یکی ، مجری موفق و برنامه ساز قابل تلوزیون .
شناخت من همین است مثل همه مردم .
نفس عمل بسیار زشت است .
حالا این عکس که خیلی ...
ای بسا عکس هایی کار شده از آدم ها ، فیلم هایی از خلوت آدم ها گرفته شده و وقیحانه دستکاری شده ، مکالمات تلفنی ضبط شده و بصورت گلچین ادیت شده ونشان خلق الله دادند ، با آبروی مردم بازی کردند و عده ای بخت برگشته از نان خوردن افتادند و...
زمان می گذرد و حقیقت آشکار می شود. انسان فراموش کار بگذرد ، خدا نمی گذرد . چرا که بردن آبروی یک مومن ، کم از قتل او نیست و این قصاص وحشتناکی دارد .
کاش کننده گان این کارها آدم بودند !

بخدا ، حیوان با حیوان چنین نمی کند ...


  • علیرضا فلاح


اعتراف می کنم که هلوکاست واقعیت دارد . انکار آن چیزی از واقعیت نمی کاهد . آنهایی که نمی بینند ، قطعا کورند ...

ماه رمضان است و شب شهادت مولا علی علیه السلام . هم خبر تلخ است و هم تصویر دلخراش.

سر خانم کلینتون سلامت .

 به نقل از پایگاه خبری "عراق القانون"، فعالان حقوق بشر عراق اعلام کردند که گروه‌های مسلح در سوریه اقدام به اعدام یک کودک شیعه عراقی کردند.

بر اساس این گزارش، خانواده این کودک در منطقه "سیدة زینب" در ریف دمشق ساکن بودند که تروریست‌های مسلح به منزل این خانواده حمله و پس از کشتار تمام اعضای آن، این کودک را اعدام کردند.

از سوی دیگر شیخ "محمد العریفی" شیخ وهابی سعودی از گروه‌های مسلح ضد نظام "بشار اسد" خواست که مانع انتشار تصاویر حملات خود علیه نیروهای ارتش و شهروندان سوریه و مخالفان خود شوند.

وی در صفحه خود در شبکه اجتماعی "توییتر" از تروریست‌های سوریه خواست که به حملات تروریستی و کشتار و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم سوریه ادامه دهند اما مانع انتشار تصاویر جنایات خود شوند.

  • علیرضا فلاح


دیالوگ جالبی دارد ، ابن ملجم مرادی ، در سریال امام علی (ع ) ، در چنین سحری که قرار است برود و فرق نازنین آقا را بشکافد ، در تردید و دودلی وحشتناکی ، رو به خدا می کند :

- خدایا ! چنین شبی در تقدیر من نبود !

بله . نبود .
بعید است که در تقدیر کسی چنین شقاوتی باشد !
این خود آدم است که تقدیر خود را رقم می زند .
اختیار برای انسان ، ودیعه الهی است و چگونگی استفاده از آن به خود انسان بر می گردد .
و آنگاه چنین شب شومی برای این شقی ترین انسان روی زمین رقم می خورد ...
می توانست افسار بر نفس خود بزند و در شب قدر ، تقدیر دیگری را برای خود رقم بزند .
نمی توانست !؟

اقتدا کنیم به مولا علی (ع ) واز آن یگانه و انسان کامل بخواهیم که دستمان را بگیرد ...

  • علیرضا فلاح

یک پسربچه ۶ ساله کامبوجی بدون مار پیتون ۶ متری خود به رختخواب نمی‌رود.

 این مار پیتون که "لاکی" نام دارد، بهترین دوست "سامبات یون"، پسر ۶ ساله کامبوجی است.

وقتی "لاکی" برای اولین بار در روستای محل زندگی "سام بات" پیدا شد ، فقط ۵۰ سانتی‌متر بود  و"سام بات" هم فقط ۳ ماه

والدین "سام بات" ۳ بار سعی کردند ، "لاکی" را به جنگل بازگردانند ، اما "لاکی" دوباره بازگشت.

***

کار این بچه در مقابل کارهایی که ما می کنیم خیلی عجیب نیست و گاهی خطرات کار ما بیش ازحرکت این طفل نابالغ و جاهل به موضوع است.

این بچه چه می داند که این مار ، روزی که خوی حیوانی اش بجنبد ، با یک حرکت او را می بلعد !؟ اما ماکه می دانیم ! نمی دانیم !؟

گاهی کس یا کسانی را به عنوان دوست ، یار ، شریک زندگی ، عشق ، سیاست ، قدرت ، ثروت ، و یا ...با خود همراه می سازیم که از این موجود 6 متری هم خطرناک تر است و ما هم عاقل به این موضوع هستیم ...

این بچه اگر نمی داند ، حرجی بر او نیست ، اما ما چه !؟

و دنیا سرآمد اینهاست که در آغوش آن خسبیده ایم و روزی به خود می آییم که ما را بلعیده است.

  • علیرضا فلاح
استفان کاوی (از سرشناسترین چهره های علم موفقیت)  می گوید :

«صبح یک روز تعطیل در نیویورک، سوار اتوبوس شدم. تقریبا یک سوم اتوبوس پر شده بود. بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و در مجموع فضائی سرشار از آرامش و سکوتی دلپذیر برقرار بود. تا اینکه مرد میانسالی با بچه هایش سوار اتوبوس شدند و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر کرد. بچه هایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب می کردند. یکی از بچه ها با صدای بلند گریه می کرد و یکی دیگر روزنامه را از دست این و آن می کشید و خلاصه اعصاب همه مان توی اتوبوس خرد شده بود. اما پدر بچه ها که دقیقا در صندلی جلوئی من نشسته بود، اصلا به روی خودش نمی آورد و غرق در افکار خودش بود.

بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض باز کردم که :
 «آقای محترم! بچه هایتان واقعا دارند همه را آزار می دهند. شما نمی خواهید جلویشان را بگیرید؟»

مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد می افتدریال کمی خودش را روی صندلی جابجا کرد و گفت : «حق با شماست. واقعا متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی برمی گردیم که همسرم، مادر همین بچه ها، نیم ساعت پیش در آنجا مرده است. من واقعا گیجم و نمی دانم که باید به این بچه ها چه بگویم. نمی دانم که خودم باید چه کار کنم و ...» و بغضش ترکید و اشکش سرازیر شد.

استفان کاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره می پرسد :
«صادقانه بگوئید؛ آیا اکنون این وضعیت را بطور متفاوتی نمی بینید؟ چرا اینطور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد که نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟»

و خودش ادامه می دهد که :
«راستش من خودم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم :
«واقعا مرا ببخشید. نمی دانستم. آیا کمکی از دست من ساخته است؟ و ...»

اگرچه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم که این مرد چطور می تواند تا این اندازه بی ملاحظه باشد، اما ناگهان با تغییر نگرشم؛ همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب می خواستم که هر کمکی از دستم ساخته است، انجام بدهم.

حقیقت این است که به محض تغییر برداشت، همه چیز ناگهان عوض می شود. کلید یا راه حل هر مسئله ای این است که به شیشه های عینکی که به چشم داریم، بنگریم. شاید هر از گاه لازم باشد که رنگ آنها را عوض کنیم و در واقع برداشت یا نقش خودمان را تغییر بدهیم تا بتوانیم هر وضعیتی را از دیدگاه تازه ای ببینیم و تفسیر کنیم.

آنچه اهمیت دارد، خود واقعه نیست بلکه تغییر و تفسیر ما از آن است.
  • علیرضا فلاح
از علامه جعفری می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی ؟!

ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میکنند و اظهار میکنند که هر چه دارند از کراماتی ست که بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده :

«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم . یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی ، که نجف آبادی بود ، معدن ذوق بود . او که ، می آمد من به الکفایه ، قطعا به وجود می آمد جلسه دست او قرار می گرفت .

آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد (10 الی 21 مرداد ) که ما خرما پزان می گوییم نجف با 25 و یا 35 درجه خیلی گرم می شد . آنسال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه های بوجود آمده بود که ، عربهای بومی را اذیت می کرد ما ایرانیها هم که ، اصلا خواب و استراحت نداشتیم . آنسال آنقدر گرما زیاد بود که ، اصلا قابل تحمل نبود نکته سوم اینکه حجره من رو به شرق بود . تقریبا هم مخروبه بود . من فروردین را در آنجا بطور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم . اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود . گرما واقعا کشنده بود ، وقتی می خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که وردست نان را از داخل تنور بر می دارم ، در اقل وقت و سریع !

با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع ، در بغداد و بصره و نجف ، گرما ، تلفات هم گرفته بود ، ما بعد از شب نشستیم ، شربت هم درست شد ، آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که ، کتابی هم نوشته بنام « شناسنامه خر » آمد. مدیر مدرسه مان ، مرحوم آقا سید اسماعیل اصفهانی هم آنجا بود ، به آقا شیخ علی گفت : آقا شب نمی گذره ، حرفی داری بگو ، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد . عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود « اجمل بنات عصرها » « زیباترین دختر روزگار » گفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید – از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگی کنید . با کمال خوشرویی و بدون غصه ، یا اینکه جمال علی (ع) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید . سوال خیلی حساب شده بود . طرف دختر حلال بود و زیارت علی (ع) هم مستحبی .

گفت آقایان واقعیت را بگویید . جا نماز آب نکشید ، عجله نکنید ، درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟

معلوم شد نظر آقا چیست؟ شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت : آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (ع) معروف است که فرموده اند « یا حارث حمدانی من یمت یرنی » (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی (ع) را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، خوب ذوق بودند. واقعا سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت : آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت : بلی گفت : والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار )

نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم : من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت : این آقا خود علی (ع) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل ( مدیر ) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است».

  • علیرضا فلاح

267 - پیامکها 13

۱۳
مرداد
عادت این قبیله این است،

دور آتشی که میسوزی، می رقصند...

دستت را بده تا از آتش بگذریم

آنها که سوختند همه تنها بودند....!

  • علیرضا فلاح


مسلمانان در برمه یک اقلیت قومی هستند و نه تنها از سوی بودایی ها قربانی خشونت های قومی شده اند، بلکه مورد تعرض نیروهای امنیتی هم قرار گرفته اند

سران حکومت نظامی میانمار به جای پاسخگویی به این وحشی‌گری، مسلمانان ساکن در این کشور را مهاجران غیر قانونی خوانده که دو راه بیشتر پیش روی آنها نیست؛ یا اینکه از کشور خارج شوند یا اینکه به اردوگاه‌های پناهندگان بروند.

خشونتها به دنبال حمله به یک اتوبوس حامل مسلمانان در استان راخین کلید خورد و ‍پس از آن از ابتدای فوریه گروه های افراطی بودایی، با حمایت و همراهی پلیس و ارتش دست به کشتار گسترده و آتش زدن دهکده ها و مساجد و فراری دادن مسلمانان زدند.

دولت میانمار در اقدامی هماهنگ از ورود گروه های امدادی و رسانه های بین المللی به این منطقه جلوگیری کرد و در سکوت مجامع بین المللی نسل کشی گسترده آغاز شد.

هم اکنون بسیاری از گروه های تندرو بودایی مانند گروه ماگ به شکلی وحشیانه مشغول رقم زدن یک هولوکاست واقعی و پاکسازی قومی در میانمار هستند.

بسیاری از مظلومان اقلیم اراکان، ناچارا برای اینکه از این نسل کشی بگریزند با کشتی به بنگلادش پناهنده شدند اما همین اقدام کوچک دولت بنگلادش نیز مورد انتقاد گروه های حقوق بشری قرار گرفت. مدتی بعد به بهانه رسیدن پناهندگان به مرز ۳۰۰ هزار نفر مرز بنگلادش نیز بسته شد و پناهجویان یا به کشورشان بازگردانده شده و یا از ترس بازگشت با تجمع در پشت مرز بنگلادش با برخورد دوباره و هجوم وحشیانه پلیس و نیروهای امنیتی میانمار مواجه شدند.

در میان مخالفان دولت کنونی میانمار خانم آنگ سان سوچی نیز وجود دارد که وی نیز به شدت مورد حمایت آمریکاست و برنده میانماری جایزه صلح نوبل است. جالب اینکه سوچی علی رغم تمام مخالفت هایش با دولت در این مورد مانند بسیاری دیگر از برندگان جایزه نوبل نه به کشتار انسان ها هیچ وقت اعتراضی کرده و نه هیچ گاه به نسل کشی ها و هولوکاست واقعی حتی در میان هموطنانش واکنشی نشان داده است.

مدتی پیش نشریه انگلیسى ساندى تایمز در گزارشى از وضعیت اسفبار این منطقه به زنانی اشاره کرده بود که در جلو چشم دیگران و بخصوص مردهایشان مورد تجاوز قرار می گیرند.

سازمان ملل علی رغم اینکه مسلمانان روهینگیا را به عنوان یکی از اقلیتهایی که متحمل بیشترین مشکلات و رنجها در تمام جهان هستند معرفی کرده است ولی تاکنون نه اقدام جدی برای جلوگیری از این وضعیت کرده و نه رفتاری انجام داده که بتواند توجه رسانه های استکباری و امپریالیسم رسانه را برای متوجه کردن افکار عمومی به این نسل کشی گسترده انجام دهد.

نکته حائز اهمیت اینکه علاوه بر پیشینه بسیار بلند اسلام در این منطقه و تشکیل حکومت خودمختار اسلامی تا سال ۱۹۳۶ یعنی سال اشغال میانمار توسط انگلستان خبیث، ‌زبان فارسی زبان رسمی ایالت آراکان بوده است.



برای مشاهده عکس های مرتبط ، کلیک کنید    (عکس های دیگر)
  • علیرضا فلاح

هنگامی که فرانسوا میتران در سال ۱۹۸۱ میلادی زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت، ازمصر تقاضاکرد تا جسد مومیایی شده فرعون را برای برخی آزمایشها و تحقیقات از مصر به فرانسه منتقل کند.

جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستانشناس به همراه بهترین جراحان و کالبد شکافان فرانسه، آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند.

رئیس این گروه تحقیق و ترمیم جسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه به نام پروفسور موریس بوکای بود، او بر خلاف سایرین که قصد ترمیم جسد داشتند، در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود.

تحقیقات پروفسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب نتایج نهایی ظاهر شد بقایای نمکی که پس از ساعت ها تحقیق بر حسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کرده اند. اما مسئله غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالمتر از سایر اجساد، باقی مانده در حالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است.

حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد وقتی دید نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون است و از خود سئوال می کرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال ۱۸۹۸ میلادی و تقریبا در حدود ۲۰۰ سال قبل کشف شده است،در حالی که قرآن مسلمانان قبل از ۱۴۰۰ سال پیدا شده است؟!

لذا بعد از اتمام کار به کشورهای اسلامی سفر کرد و به تحقیق پرداخت تا بالاخرة آیه ۹۲ سوره یونس را برایش خواندند.به این صورت بود که به دین مبین اسلام مشرف شد

 منبع: (نشریه فرهنگی مادبه- دانشگاه علوم و فنون قرآن کریم)

  • علیرضا فلاح
پس از حمله عراق به خاک کویت، پرداخت غرامت جنگی به کویت از سال 1994 آغاز شد و این کشور تاکنون 33 میلیارد و 300 میلیون دلار غرامت جنگی دریافت کرده است که حدود 19 میلیون دلار از آن باقی مانده است. پرداخت نکردن خسارت به ایران درحالی است که در سال 1991 خاویر پرز دکوئیار، دبیر کل وقت سازمام ملل متحد در گزارش رسمی عراق را آغازگر جنگ معرفی کرده و به طور ضمنی از خواسته ایران برای دریافت غرامت پشتیبانی کرد.
با این وجود  نماینده گستاخ مجلس عراق می گوید : از ایران غرامت بگیرید!

عالیه نصیف، از نمایندگان فهرست عراق آزاد از دولت خواست تا از ایران از تاریخ ارائه درخواست عراق به سازمان ملل برای توقف جنگ در سال 1982، غرامت دریافت کند.

وی در گفت‌وگویی مدعی شد: عراق در آن زمان درخواست توقف جنگ را مطرح کرد اما ایران جنگ را تا سال 1988 ادامه داد.
 نصیف با بیان این که درخواست ایران از عراق در پرداخت غرامت 36 میلیارد دلاری مخالف قوانین بین‌المللی و امری کاملا مردود است، ادعا کرد که این ایران است که باید به دلیل ادامه جنگ تا شش سال بعد غرامت پرداخت کند و این ایران است که باید بر اصل حسن هم‌جواری با عراق تکیه داشته باشد.
دردناک اینجاست ، زمانی که ما در شهرهای ساحلی مازندران بواسطه مهمانان شریفی که قدم رنجه می فرمایند و به استان ما می آیند و جلوی چشمان ذوق زده مدیران ارشد استانی ، زباله تحویل ما می دهند، و اینکه زیرساخت ها برای حضور اینهمه مهمان گرامی !! مهیا نیست و ما در روز شاهد خاموشی های جند ساعته برق توی این گرما هستیم ، در خبرها می خوانیم:
 
هدیه وزارت نیرو به عراق ، ساخت نیروگاه به صورت رایگان!

همزمان با معوق ماندن بدهی‌های چند هزار میلیارد تومانی برقی وزارت نیرو به سازندگان و پیمانکاران ایرانی، وزارت نیرو ساخت یک نیروگاه برق سیکل ترکیبی را به صورت رایگان در عراق آغاز کرد.
در حال حاضر حجم بدهی‌های وزارت نیرو به پیمانکاران و سازندگان بخش خصوصی از مرز پنج هزار میلیارد تومان گذشته است.
  • علیرضا فلاح

ماه رمضان آمد.

نخواستم مطلبی خاص بزنم یا سرسری از کنارش بگذرم .
چون بشدت درگیر کارم ، گذاشتم سر فرصت . اما از خیلی وقت در انتظار این ماه بودم ، مثل انتظاری که برای سفر به مکه داشتم .

این ماه معجزه رخ می دهد و من در انتظار معجزه هستم .

  • علیرضا فلاح
چند روزی هست که وبلاگم را به روز نکردم.
اسباب کشی داشتم . برگشتم به روستای زیبای خود در افراتخت.
از سال 1384 که رفتم ساری ، فقط تعطیلات و آخر هفته ها را می آمدم اینجا.
درآینده از افراتخت بیشتر خواهم نوشت.
  • علیرضا فلاح
یک سخنران مشهور، سمینارش را با در دست گرفتن بیست دلار اسکناس شروع کرد.

او پرسید : "چه کسی این بیست دلار را می خواهد؟"
دست ها بالا رفت.

او گفت : "من این بیست دلار را به یکی از شما می دهم. اما اول اجازه دهید کاری انجام دهم."
او اسکناسها را مچاله کرد و پرسید : "چه کسی هنوز این بیست دلاری را می خواهد؟"
باز هم دست ها بالا بودند.

او جواب داد : "خوب. اگر این کار را کنم چه؟"
او پول را روی زمین انداخت و با کفشهایش آنها را لگد کرد. سپس آن را برداشت و گفت : "مچاله و کثیف است؛ حالا چه کسی آنها را می خواهد؟"
بازهم دستها بالا بودند.
سپس گفت :
 "هیچ اهمیتی ندارد که من با این پول چه کردم. شما هنوز هم آن را می خواهید. چون ارزشش کم نشد و هنوز هم بیست دلار می ارزد."

اوقات زیادی ما در زندگی رها می شویم، مچاله می شویم؛ و با نیرنگ عده ای درهم می شکنیم .
گاهی برای اعتقاد و عرقی که داریم از همه چی می گذریم ، اما نه تنها پاسخ شایسته دریافت نمی کنیم ، بلکه به شکل دردمندانه ای رها می شویم و...
و تصورمی شود که بی ارزش شده ایم.
اما هیچ اهمیتی ندارد که چه چیزی اتفاق افتاده یا چه چیزی اتفاق خواهد افتاد.
ما هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم.

       سنگ در برکه می‌اندازد و می‌پندارد      با همین سنگ زدن ماه بهم می‌ریزد

  • علیرضا فلاح
سخنانی زیبا از جنس ادبیات ناب انقلاب اسلامی.
آقای ریس جمهور!
ما به واسطه این ادبیات انقلابی و الهی شیفته شما شدیم وبه شما رای دادیم.
بقول خودتان :
خدا روزی را نیارد که مردمی که ما را انتخاب کرده اند بگویند، حیف، چی می خواستیم و چی شد!

***
گزیده ای ازسخنان رئیس جمهور در دیدار با جمعی از نمایندگان راه یافته به مجلس نهم  

***
من در این جلسه میخواهم باورهایم را بیان کنم. اول اینکه اگر دست به دست هم بدهیم، می توانیم کارهای بسیار بزرگ انجام دهیم، زیرا ایران می تواند بر قله عالم بنشیند. همه امکانات در ایران جمع است. می توان تصمیمات بزرگ و شجاعاته گرفت و با اقتدار اجرا کرد، زیرا ملت ایران ظرفیت آن را دارد. حیف است که ما با این همه امکانات طبیعی، استعدادها و فرهنگ، با آرمان های بلند، در مقایسه ها رتبه ما، رتبه اول و دوم دنیا نباشد.

***
می شود همه جای ایران را آباد کرد و تک تک روستاها و شهرها بهترین محل برای زندگی شود. نه در یک بازهی 50 ساله؛ بلکه در یک بازه چند ساله کوتاه.

***
 مگر قرار نبود ما در سال 1404 از نظر علمی در منطقه اول بشویم؟ اما در حالی که 14 سال به آن زمان باقی مانده، الان در مقام نخست قرار داریم و این معنایش این است که می توانیم در بقیه بخشها نیز بشویم.

***
خدا از آن کسانی که در این کشور گروه بازی و باند بازی را راه انداختند، نگذرد؛ کسانی که قدرت را جای خدا، دین و مکتب نشاندند.
 
***
 اصلا برای چی انقلاب شده؟ برای چی شما وارد انقلاب شده اید؟ آیا انقلاب شده که ما یک حکومتی درست کنیم و با هم دیگر حزب بازی در بیاریم و بجنگیم تا این، آن یکی را خراب کند و بیاید سر قدرت؟ هر کسی هم رسید سر قدرت، جیب خودش و فامیل هایش را پر کند و بعد هم هزار نوع مسائل فرعی درست کنیم تا کسی به این چیزها توجه نکند. آیا برای این انقلاب شد؟ آیا برای این انقلاب شد که بخش عمده ای از مدیران ارشد کشور از جنوب شهر، از روستاها، از جاهای دور بلند شوند و بیایند بروند بالا نشین شهر تهران شوند؟ وقتی این افراد آمدند در مسئولیت، دو زار نداشتند که برای زندگی اشان خرج کنند، ولی بعد بشوند میلیاردر و صاحب کارخانه و تجارت! برای این انقلاب شد که برای گرفتن پست ها بزنند توی سر و کله هم و دین و خدا و پیغمبر و همه مقدسات را خرج کنیم؟

***
 خدا روزی را نیارد که مردمی که ما را انتخاب کرده اند بگویند، حیف، چی می خواستیم و چی شد!

***
 خدا نگذرد از آنهایی که باندبازی را وارد عرصه انقلاب کردند. یادمان رفته که یک روزی به افراد می آمدند و می گفتند بیا مسئولیت بپذیر و افراد نمی پذیرفتند و می گفتند فلانی بهتر از بنده است. می گفتند فعلا باید برویم به جبهه، خدمت بسیجی ها. به بسیاری حقوق می دادند ولی نمی گرفتند، اما حالا ببینیم کجا ایستاده ایم؛ دولت بودجه تصویب می کند و مجلس هم برای خودش و در این وسط ملت هم بی خیال!
 
***
 ملت از همه چیزش گذشته است و به خدا بد است این بودجه مصوب سال 1391 پس فردا منتشر شود؛ والله من باید سرم را از خجالت باید بیارم پائین. فلان نهاد 30 کارمند دارد، 30 میلیارد بودجه اش است و آن یکی 500 کارمند دارد، 500 میلیارد بودجه دارد، بدون اینکه خدماتی به مردم بدهند؛ نه می خواهد جاده ای بسازد و نه مدرسه ای و فقط همین طوری برای خودمان می نویسیم.بی خیال بیت المال؛امان از بین المالی که امیرالمومنین با برادرش اینگونه رفتار کرد. ولی ما همینطوری بی خیال می نویسیم و بعد هم توجیه داریم که تصویب شده است.

***
 بعضی مسائل را که هم شما می دانید و هم ما، نمی توانیم بگوییم که اگر بیان شود دنیا می ریزد بر سر ملت ما و البته تحملش نیز بسیار سخت است. در جمهوری اسلامی که باید مظهر عدالت، خدا و پیغمبر باشد انسان این گوشه و کنار چیزهایی می شوند که باور کردنش سخت است.به همین دلیل من و شما باید مراقب باشیم و اگر جایی بی عدالتی دیدیم، باید بایستیم، حتی اگر مخالف و دشمن ما دارد ادعای عدالت می کند، زیرا ما تعهد دادیم که اینگونه عمل کنیم.

***

احمدی نژاد در پایان با بیان اینکه می خواهم یک شوخی هم با شما بکنم، اظهار داشت:

ای کاش مجلس همین جا می ماند. اینجا همه به هم نزدیک تر صمیمی تر بودند. حالا همه رفتند زیر آن هرم بزرگ! و 200 میلیارد تومان امسال بودجه گذاشته اند برای کار عمرانی مجلس،! خدا بده برکت! 135 میلیارد هم گذاشنه اند برای دفاتر نماینده ها! نفری 450 میلیون تومان!

خدا به داد همه ما برسد!

  • علیرضا فلاح
چه کسی می گوید که گرا نی شده است ؟
دوره ی ارزا نیست !
دل ربودن ارزان
دل شکستن ارزان
دوستی ارزان است
دشمنی ها ارزان
چه شرا فت ارزان
تن عریان ارزان
آ برو قیمت یک تکه نان
ودروغ از همه چیز ارزا نتر
قیمت عشق چقدر کم شده است !
کمتراز آب روان
و چه تخفیف بزرگی خورده
قیمت هر ا نسان ... !

این روزها بیشتر فرصت می کنم که بخوانم و بنویسم واطرافم را دقیق تر ببینم  و به جبران حدود 4 سال کار سخت و شبانه روزی ، استراحتکی ! هم داشته باشم .
گاهی که توی اداره پای صحبت همکاران می نشینم ، چیزهایی می شنوم که برایم تازگی دارد و گاهی شنیدنش سخت است چه برسد به باور کردن !!
خیلی راحت تهمت زده می شود . راحت با آبروی آدم بازی می شود .
نه گوینده و نه شنونده - که گاهی به اجبار ، من نیز یکی از آن شنونده ها هستم - به خودشان اجازه نمی دهند که لحظه ای فکر کنند که که اینجور با آبروی آدم بازی کردن ، کم از قتل نفس و کشتن طرف بیچاره نیست ...
گاهی که نیستم ، بعدا می شنوم که من نیز بواسطه دوران مدیریتم ، مورد تفقد قرار گرفته ام !!
مدتی قبل یکی از دوستان خوبم که سمت استادی بربنده دارند ، داشتند نصیحتم می کردند ، نقل کردند از کس یا کسانی که بقول ایشان در دینداری آنها شک نداشتند و چیزهایی گفتند که جز سکوت ازسرحیرت و تعجب و درمانده گی کاری از من ساخته نبود ......
آخرش زیر لب زمزمه کردم که دوستان دیندار(!) چه ساده دینشان را می فروشند !؟
خدایا !
انگار آخرزمان شده است !
وقتی یاد گفتاری از حضرت رسول(ص) به سلمان درباره  آخرالزمان می افتم که فرمودند:

«سوگند به خدا ای سلمان! در آن وقت زشتی ها زیبا و زیبایی ها زشت می شود. امانت به خیانتکار سپرده می شود و امانتدار خیانت می کند، دروغگو تصدیق می شود و راستگو تکذیب...»

و بقیه احادیث آخرالزمان، همه این مسائل به راحتی برایم توجیه می شود.

  • علیرضا فلاح
حین وب گردی ، این ا طلاعیه را دیدم . برایم جالب بود .

گهگاهی می شنیدم که می شود وا مهای آن چنانی گرفت و توی خبرها هم می آ مد که وام های کلان گرفته می شود و باز پرداخت نمی شود و چه وچه ولی خیلی جدی نمی گرفتم .

شرایط و وضعیت چنان شیر تو شیر هست که نه تنها  به راحتی می شود وام های کلان و بی دغدغه گرفت که حتی شیوه گرفتن اینجوری وام های نیز تبلیغ هم می شود !
همان حکایت مجوز احداث مسکن است . یک کشاورز بدبخت برای بچه اش که عروسی کرده نمی توا ند توی زمینش یک آلونک بزند چون مجوز نمی دهند اما  عرض 24 ساعت مجوز ساخت یک شهرک در دل زمین کشاورزی صادر می شود .
یک بدبخت وام دوزا ده شاهی ازدواج را با هزار مصیب نمی توا ند بگیرد ، آنوقت ...
البته طبیعی هم هست . وقتی 3 هزار میلیارد ، 3 هزار میلیارد اختلاس می شود و بخور بخور در دستگاهای مملکتی ا ینجوری بیداد می کند ، باید هرکسی به فکر این باشد که لاا قل  ذره ای از این پول ، حتی به شکل وام غیر قانونی هم شده ، بهش برسد !
طی 30 سال بعداز انقلاب ، تا آنجایی که من یادم هست ، توی هیچ دوره ای ، به این ا ندازه اوضاع بی ریخت نبود که اینجوری علنی بشود  دزدی و اختلاس را آموزش داد و تبلیغ کرد !

چنانچه عکس ها ، کوچک هستند و گویای مطلب نیست ، فایل  PDF  رادانلود کنید تا عمق فاجعه را دریابید .


                                                                                                         

  • علیرضا فلاح
بدون اظهار نظر و فقط  نقل از پرس تی وی

خاخام حریدی یهود می‌گوید:

 استفاده از اینترنت بدون فیلتر یک اقدام حیوانی است؛ چرا که حیوانیت اصل و ریشه شبکه اینترنت است.

خاخام یشیل میر کاتز در سخنرانی خود خطاب به هزاران یهودی حریدی (یهودیان بنیادگرا) که در اعتراض به خطرات اخلاقی اینترنت در شهر نیویورک تجمع کرده بودند، تهدید اینترنت را با خطراتی که عصر روشنگری در اروپا در اواخر قرن نوزده میلادی برای زندگی یهودیان سنتی در پی داشت، مقایسه کرد.

برآورد می‌شود حدود ۶۵ هزار مرد یهودی حریدی از نیویورک، بالتیمور، لیکوود، فیلادلفیا و دیگر ایالات امریکا در این گردهمایی کهدر ورزشگاه سیتی فیلد نیویورک برگزار شد، شرکت کردند.

کاتز آسیب ناشی از اینترنت را بسیار بیشتر از تهدید سکولاریسم دانست و گفت:
 "یک آزمون سخت برای ما فرستاده شده است که خسارت گسترده‌ای به یهودیان حریدی وارد کرده است."

وی گفت: "ما در چالش‌های پیشین می‌دانستیم که دشمن چه کسی است، اما امروز چالش، لباس مبدل بر تن کرده و با چشمان غیرمسلح قابل رویت نیست."

بر پایه این گزارش، زنان اجازه حضور در این گردهمایی را نداشتند اما سخنرانی‌ خاخام‌های امریکایی، کانادایی و اسرائیلی به طور مستقیم برای زنان در مدارس و سالن‌های همایش در مناطق مربوط به یهودیان ارتدوکس افراطی پخش شد.

در این رویداد که از سوی ایچود هاکهیلوس، اتحادیه کنیسه‌ها و محله‌های حریدی ترتیب داده شده بود، نسبت به استفاده نادرست از اینترنت و نمایش محتویات "ناپاک" در آن هشدار داده شد.

ترتیب دهندگان این گردهمایی همچنین تاکید کردند کاربران اینترنت باید از نرم افزارهای فیلتر کننده برای محدود کردن محتوای نامناسب و غیراخلاقی اینترنت استفاده کنند.

چندین خاخام یهودی پیش‎تر استفاده از اینترنت را ممنوع اعلام کرده و گفته‌بودند آسیب فناوری بیش از نفع آن است.

  • علیرضا فلاح
حوالی ظهر روز پنج شنبه (15 تیر1391)، مردمی که از میدان شلوغ تقسیم در شهر اسلامبول ترکیه می‌گذشتند، مرد لختی را دیدند که بر روی مجسمه آتاتورک نشسته بود وعلی‌رغم حضور پلیس و پرتاب اشیاء به سوی وی، حاضر به پایین آمدن از روی مجسمه جمهوریت نبود.

مردم به سوی او حمله‌ور شدند . البته در این میان دخالت پلیس ترکیه مانع از آن شد که به این مرد آسیبی برسد و پس از دقایقی پلیس موفق شد وی را پایین بیاورد و به اداره پلیس منتقل کند.

براساس گزارش روزنامه حریت ترکیه در اداره پلیس مشخص شد که نام این مرد محمد م. و اهل آذربایجان ایران بوده و تحت تأثیر مواد مخدر دست به این عمل زده است!

بدین ترتیب آتاتورک هم از عریانی بهره‌مند شد!

  • علیرضا فلاح

جوانی گمنام، عاشق دختر پادشاهی شد.

رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت. مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلبش یافت، به او گفت :

"پادشاه اهل معرفت است. اگر احساس کند که تو بنده ای از بندگان خدا هستی، خودش به سراغ تو خواهد."

جوان به امید رسیدن به معشوق، گوشه گیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش مشغول شد؛ به طوری که اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت.

روزی گذر پادشاه بر مکان او افتاد. احوال وی را جویا شد و دانست که جوان، بنده ای با اخلاص از بندگان خداست. در همان جا، از وی خواست که به خواستگاری دخترش بیاید و او را خواستگاری کند.

جوان فرصتی برای فکر کردن طلبید و پادشاه به او مهلت داد.

همین که پادشاه از آن مکان دور شد، جوان وسایل خود را جمع کرد و به مکانی نا معلوم رفت. ندیم پادشاه از رفتار جوان تعجب کرد و به جست و جوی جوان پرداخت تا علت این تصمیم را بداند. بعد از مدتها جستجو او را یافت.

گفت :

"تو در شوق رسیدن به دختر پادشاه آن گونه بی قرار بودی، چرا وقتی پادشاه به سراغ تو آمد و ازدواج با دخترش را از تو خواست، از آن فرار کردی؟"

جوان گفت :

"اگر آن بندگی دروغین که بخاطر رسیدن به معشوق بود، پادشاهی را به در خانه ام آورد، چرا قدم در بندگی راستین نگذارم تا پادشاه جهان را در خانهء خویش ببینم؟"

  • علیرضا فلاح
برای دوست اندیشمندم ، حسین پرتوی

دو پرنده روی شاخه درختی نشسته بودند و به غروب خورشید نگاه میکردند.
یکی از دیگری پرسید : چرا هنگام غروب رنگ آسمان تغییر میکند؟
پرنده دوم گفت : اگر بخواهیم همه چیز را توضیح بدهیم، مجالی برای زندگی نمی ماند. گاهی اوقات باید بدون توضیح از واقعیتی که در اطرافت میبینی، لذت ببری.
پرنده اول با ناراحتی گفت : تو فقط به دنبال لذت زندگی هستی و هیچ وقت نمی خواهی واقعیتها را با منطق بیان کنی.
در همین حال هزار پایی از کنار آنها میگذشت.
پرنده دوم با دیدن هزار پا، از او پرسید : هزار پا، تو چگونه این همه پا را با هماهنگی حرکت میدهی؟
هزارپا جواب داد : تا به امروز راجع به این موضوع فکر نکرده ام.
پرنده دوم گفت : خوب فکر کن چون این پرنده راجع به همه چیز توضیح منطقی میخواهد.
هزار پا نگاهی به پاهایش کرد و خواست توضیحی بدهد : خوب اول این پا را حرکت میدهم، نه، نه. شاید اول این یکی را. باید اول بدنم را بچرخانم، ...
هزار پا مدتی سعی کرد تا توضیح مناسبی برای حرکت دادن پاهایش بیان کند.
ولی هرچه بیشتر سعی میکرد، ناموفقتر بود. پس با ناامیدی سعی کرد به راه خودش ادامه دهد، ولی متوجه شد که نمیتواند.
با ناراحتی گفت : ببین چه بلایی به سرم آوردید. آنقدر سعی کردم چگونگی حرکتم را توضیح دهم که راه رفتن یادم رفت.
پرنده دوم به اولی گفت : میبینی! وقتی سعی میکنی همه چیز را توضیح دهی اینطور میشود.
 پس دوباره به غروب آفتاب خیره شد تا از آن لذت ببرد.
  • علیرضا فلاح
بدون هیچ گونه اظهارنظر، فقط به نقل مطلب از خبرگزاری مهر اکتفا می کنم :

حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی طباطبایی عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز در آخرین شب از مراسم عزاداری دهه آخر صفر حزب موتلفه اسلامی با اشاره به مشکلات اقتصادی در کشور اظهار داشت:   
دولت باید از مردم عذر خواهی کند، عذر خواهی عزت و عظمت است. مردم آنقدر خوب هستند که اگر بفهمند ما اشتباه کردیم کمک و یاری می کنند.
وی در ادامه در خصوص مشکلات در سیاست خارجی بیان داشت:
 مسائل پیچیده ای در سیاست خارجی کشور اتفاق افتاده و هرچند با داشتن قدرت نظامی و تسلیحاتی، ارتش ، سپاه و بسیج و رهبری قوی و مقتدر همچون آیت الله خامنه ای از دشمن بیمی نداریم و دشمن جرات حرکتی علیه ایران را ندارد.
عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز تصریح کرد:
 متاسفانه برخی​ها قطعنامه​های دشمن را کاغذ پاره می​دانند اما این​ها مشکل ساز شده است.

نماینده دور هفتم مجلس اظهار داشت:
 مشکلات ارز و سکه به دولت بر می گردد و کسانی که اخلال می کنند اصل اشکال به دولت بر می گردد و دولت باید از مردم عذر خواهی کند.

حجت الاسلام طباطبایی در پایان خاطر نشان کرد:

ای کاش دولت به مردم بگوید اشتباه کردم ...

  • علیرضا فلاح
گزیده ای از سخنان احمد توکلی در مجلس شورای اسلامی ، زمان استیضاح وزیر اقتصاد.

بسم الله الرحمن الرحیم

می‌گفت پشت میدان مین زمینگیر شده بودیم. چند پاکباخته راه افتادند به سمت میدان تا معبر باز کنند. هنوز چند قدمی نرفته، یکیشان برگشت. فکر کردیم ترسیده، ولی نه، ترسی در کار نبود. می خواست پوتینش را که تازه از تدارکات گرفته بود به همرزمش بدهد.
 گفت: بیت الماله حیفه که در انفجار مین از بین بره. داد و رفت، پابرهنه.

همکاران محترم

قرارمان این نبود. قرار بود مزة عدالت به مردم چشانده شود، دکان مافیا تخته گردد، بساط دزدی و ویژه خواری برچیده شود، پیوند نامبارک قدرت و ثروت بگسلد و بیت‌المال از حیف و میل به دور بماند. اما سوء تدبیر، ضعف مدیریت و سوء استفاده ها کار را به جایی رسانده که اکنون از همکلامی با مردم، سختمان میشود؛ چراکه از چرای نهفته در نگاه پرسشگرشان احساس شرمندگی می‌کنیم و پاسخ درخوری نداریم که تقدیمشان کنیم.

برادران و خوهران من

مردمی که به ما مدعیان اصولگرایی امید بسته بودند توقع نداشتند که در دوران دولت و مجلس طرفدار عدالت، رکورد رانتخواری و سوءاستفاده زده شود. توقع داشتند دولتمردان مسئول پس از این رسوایی بزرگ، مسئولیت بپذیرند و تن به استعفا بدهند و خود را در معرض قضاوت دستگاه قضایی قرار دهند، و اگر استعفا ندادند، رئیس دولت با قاطعیت هرچه تمامتر آنان را برکنار کند و با این کار، ننگ و پلشتی ویژه خواری را از دامن جریان اصولگرایی بزداید. اما دریغ که این آقایان نه تنها مسئولیت نپذیرفتند، بلکه عذرخواهی هم نکردند و در جلسه غیرعلنی مجلس جوری سخن گفتند که گویی جایزه هم باید بگیرند. در پی بی توجهی دولتمردان به این توقعاتِ به حق مردم در استعفای مسئولان ذیربط و یا برکناری آنان، اکنون مردم از ما نمایندگان انتظار دارند با استیضاح وزیران مربوط، چه قاصر، چه مقصر، از حیثیت نظام مقدس جمهوری اسلامی پاسداری کنیم. و با عزل متخلفین و حمایت از دستگاه قضا در برخورد قاطع با مسببان، ، حامیان و عاملان، به بخشی از وظائف خود در قبال داستان تلخ ویژه خواری ۳۰۰۰ میلیارد تومانی عمل کنیم تا در حد ممکن اعتماد عمومی بازسازی شود. فسادهای بزرگ همه جا هست. مهم برخورد ماست. این اقدام مجلس و در پی آن برخورد قاطع قوه قضاییه که طلیعه آن آشکار است، شیرینی میوه درخت ستبر انقلاب اسلامی را باز هم به کام مردم وفادار خواهد ریخت.

خلاصه داستان وحشتناک و در عین حال بسیار غم انگیز سوءاستفاده تاریخی چنین است:

فعالیت گروه امیر منصور آریا در سال ۱۳۸۵ با تاسیس یک شرکت توسعه سرمایه گذاری به دست چند خواهر و برادر و با دوستانشان شروع شد، با سرمایه ۵۰ میلیون تومان. طی سه سال، سرمایه شرکت ۲۰۰ برابر شد و به ۱۰۰ میلیارد تومان رسید. و تا امسال ۶۰ شرکت دیگر تاسیس یا خریداری شد. و در حالی که برخی از پدران و مادران آبرومند این آب و خاک در انتظار دریافت دوسه میلیون تومان وام جهیزیه دخترانشان مدتها معطل میمانند، یا کارآفرینان جوان تحصیلکرده و سرمایه گذاران سالم به بهانه نداشتن وثیقه کافی محروم و دلسرد میشوند، گروه آریا با حمایت های ویژه، رشوه دادن و زدوبند طی پنج شش سال چند هزار میلیارد تومان تسهیلات و اعتبار به شکل غیرقانونی و یا به ظاهر قانونی به چنگ آورد. تلخ تر از داستان دریافت میلیاردها تومان تسهیلات و اعتبار غیرقانونی، حکایت وثیقه هایی است که در قبال تاراج بیت‌المال گرفته شده است: ۷۲ درصد به اصطلاح وثائق گرفته شده چک و سفته است نه ملک و مستغلات. یعنی هیچ. طبق آخرین اطلاعات هنوز این گروه بیش از ۳۶۰۰ میلیارد تومان بابت کلاهبرداری و یا مانده تسهیلات دریافتی به نظام بانکی بدهکار است. مسئولان با خوشحالی به مردم خبر می‌دهند که این گروه حدود ۴۷۰۰ میلیارد تومان دارایی دارد و مردم نگران استیفاء حقوق بانک ها نباشند. ولی نمی‌گویند که خودشان و ماموران تحت امرشان در طول این سال ها چگونه عمل کرده اند که این گروه از سال ۸۵ تا ۹۰ با آورده ۵۰ میلیون تومانی ‌توانست ۴۷۰۰ میلیارد تومان ثروت بیاندوزد. یعنی طی کمتر از شش سال ثروتش ۹۴۰۰۰ برابر شود!!

قطعا مسئولیت به درجاتی متوجه بقیه مقامات و دستگاه های نظارتی نیز هست. مثلا می توان پرسید که چرا ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی که در سالهای گذشته رسما اعلام کرده بر دو موضوع مفاسد بانکی و زمین خواری متمرکز شده بود، به چنین خیانت بزرگی پی نبرده است؟ اما آن چه از مجلس بر می آید، به دنبال گزارش کمیسیون اصل نود که وزیر اقتصاد را از شش جهت مقصر یا قاصر شناخته، استیضاح وزیری است که مسئولیت مستقیم داشته است.

چرا در نظام سیاسی مقامات باید پاسخگو باشند؟

احتمال وجود و بروز خطا، پیشگیری از فساد احتمالی، جلوگیری از تضییع منابع، انتخاب بهترین شیوه در برنامه‌ریزی و سیاستگذاری و احقاق حقوق شهروندان را می‌توان از دلایل ضرورت پاسخگویی در نظام سیاسی برشمرد. پاسخگویی در حکومت علی(ع) از جایگاه و اهمیت بالایی برخوردار بود. اولین نوع این پاسخگویی، پاسخگویی حاکمان به مردم بود. او استانداران خود را موظف می‌کرد که به مردم پاسخگو باشند و حتی گمانهای منفی آنان را از طریق پاسخگویی شفاف از بین ببرند. خود نیز، به طور مستقیم به همه پاسخگو بود و در این راه درشتیهای آنان را نیز تحمل می‌کرد. در حکومت امام، پاسخگویی مدیران به رده‌های بالاتر از خود نیز برقرار بود. علی(ع) والیان و مدیران خود را به شدت حسابرسی می‌کرد و ذره‌ای در این راه فروگذار نبود. والیان و استانداران نیز که از شیوة حکومت امام اطلاع داشتند، خود را موظف به پاسخگویی می‌دیدند و به آن تن می‌دادند.

در نظامهای سیاسی- اجتماعی پیچیدة امروزی حتی در حکومت های سکولار نیز، جوهرة پاسخگویی حفظ شده و مسئولان، خود را بدان ملزم میدانند، گرچه مباحث، ابزارها و شیوه‌های آن دگرگون شده است. بر اساس تعاریف امروزی، پاسخگویی، مسئول ساختن افراد مشخصی است تا تضمین شود که وظایف، به موقع و طبق روشها و معیارهای مورد توافق انجام می‌گیرد.

اصولاً هر جا که حق و تکلیف باشد، مؤاخذه نیز هست و می‌‌‌توان شخص را در مقابل عدم انجام تکلیف شماتت کرد. در همین راستا وزرا و رئیس جمهور چون مسؤولیت سنگینی در امور اجرایی و سیاسی دارند پس باید در نارسایی‌ها و کجروی‌های حوزه تحت امر خویش در مقابل قوه ناظر پاسخگو باشند، تا از چار چوب قانونی خود پا فراتر ننهند.

***

چرا ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی که در سالهای گذشته رسما اعلام کرده بر دو موضوع مفاسد بانکی و زمین خواری متمرکز شده بود، به چنین خیانت بزرگی پی نبرده است؟

***
 در واقع احکام قانونی بسیاری نقض شده است، برخی وظائف بر زمین مانده و بعضی قوانین به طور ناقص اجراء شده است. در نتیجه، شیطانِ چپاولگری با حمایت های ویژه و کمک همدستانش، توانسته پنج شش ساله ثروتش را ۹۴۰۰۰ برابر سازد!!

 بعد از آن همه تاکیدات رهبری چشم همه ما روشن!

  • علیرضا فلاح


این تیتر درشت روزنامه ایران است . زمان نشر هم اردیبهشت 1391

لطفا یکی از گزینه ها را انتخاب کنید.

به کسی که پاسخ صحیح بدهد ، یکی از همین خودروهای ادعایی روزنامه ایران جایزه داده خواهد شد:

1- این روزنامه در ایران چاپ نمی شود.
2- گرداننده گان این روزنامه در ایران نیستند.
3- مخاطبان این روزنامه ایرانی نیستند.
4- توهم امری فراگیر می باشد و مختص یک گروه خاص نیست
.

  • علیرضا فلاح
قبل از سفر به مکه ، و روزی که به نام پدر نامیده شده ، این مسج را کسی برای من فرستاد که خیلی ها را از نان  خوردن انداخت :

چه راحت نوشتیم بابا نان داد ، بی آنکه بدانیم ، بابا برای نان ، همه جوانیش را داد.
 
 اگر اینجوری ، با بریدن نان  دیگران ، برای نان دادن به بچه هایش ، همه جوانیش را داد ، برای همه عمرش متاسفم ، نه فقط برای جوانیش !!
  • علیرضا فلاح
زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند.
پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش را به حساب بهانه گیری های او می گذاشت.

این بگو مگوها همچنان ادامه داشت. تا اینکه روزی پیر مرد فکری به سرش زد و برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل کرده است ضبط صوتی را آماده می کند و شبی همه سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط می کند.

پیرمرد صبح از خواب بیدار می شود و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش می رود و او را صدا می کند، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته است!

از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن،لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او می شود.

  • علیرضا فلاح

خوب است در شب ولادت حضرت ولی عصر(عج) ، اشاره بکنم به خاطره ای که  حجت الاسلام صدیقی امام جمعه موقت تهران نقل کرده اند در مورد امام خامنه ای ، به این نیت که همه ما به امامت ایشان به انتظار نشسته ایم :

بنده علاقه دارم که هر ماه خودم را به امام رضا«ع» عرضه کنم. مدتی است که توفیق دست داده است و می‌روم. گاهی هم که کار دارم، می‌روم حرم و برمی‌گردم فرودگاه. فقط در همین حد. یک بار رفتم، از آستانه پایینِ پا که می‌خواستم وارد صحن شوم، صورتم را گذاشتم روی سنگ آستانه و به امام رضا«ع» عرض کردم: «آقا! من مهمان شما هستم. می‌خواهم بدانم که آیا شما مرا به عنوان مهمان پذیرفته‌اید؟ می‌خواهم به حساب شما اینجا باشم. خودم نمی‌خواهم هزینه کنم. تقاضای دیگرم این است که یا حضرت مهدی«عج» را ببینم یا کسی را ببینم که او حضرت را دیده باشد».

این را عرض کردم و رفتم تو. رفتم مفاتیح را باز کردم، می‌خواستم زیارت جامعه بخوانم. هنوز شروع نکرده بودم. یک آقای سلیمی در مشهد بود که منبر می‌رفت و خیلی هم حدیث حفظ بود. مرحوم طباطبایی که تابستان‌ها به مشهد می‌آمدند، ما آن وقت‌ها که مشهد بودیم جلسات آقای طباطبایی، در روزهای پنج‌شنبه را می‌رفتیم. نوعاً هم ایشان احادیث نابی را آنجا مطرح می‌کرد و آقای طباطبایی توضیح می‌داد. با آقای سلیمی در حد سلام و علیکی که در جلسات آقای طباطبایی همدیگر را می‌دیدیم، ارتباط داشتیم. غیر از آن هم هیچ ارتباطی با هم نداشتیم. هنوز شروع نکرده بودم که ایشان آمد کنار من و گفت: «فلانی! ناهار بیایید خانه ما». من چون از حضرت خواسته بودم، فوری به ذهنم آمد شاید حضرت پذیرفته‌اند. استخاره کردم، ببینم اگر این اجابت حضرت است که ناهار را بمانیم و بعد از ناهار برگردیم. استخاره خوب آمد. فهمیدم که مطلب اول برآورده شد. به ایشان گفتم: «من منزل شما را بلد نیستم». گفت: «ظهر بیا مسجد ملاحیدر، نماز آقای مروارید، من می‌آیم و از آنجا با هم می‌رویم».

رفتم مسجد آقای مروارید، نماز ظهر را خوانده بودند. جوانی آمد و مقابل من نشست، خم شد دستم را بوسید و اشک ریخت. گفت: «من با منبرهای شما خیلی صفا کردم، ولی یک اتفاقی برایم افتاده، می‌خواهم این را برای شما بگویم». گفت: «مرحوم آقای مولوی قندهاری که از دنیا رفت، من مطمئن بودم که در تشییع جنازه ایشان حضرت حضور پیدا می‌کند، لذا به شوق و اشتیاق حضرت رفتم و سایه به سایه از اولین آناتی که مطلع شدم، کنار جنازه بودم، تا اینکه آمدیم توی صحن. به صحن که آمدیم، دائماً حواسم به اطرافم بود که ببینم شخصیت فوق‌العاده‌ای یا کسی را می‌بینم... به نزدیک‌های حرم که رسیدیم، یک حالت سرزنشی نسبت به خودم شروع کردم: مگرتو کی هستی؟ با چه رویی می‌خواهی حضرت را ببینی؟ اصلاً چه توقعی داری؟ شروع کردم به بدی‌های خودم بد و بیراه گفتن. ‌ما کجا؟ آقا کجا؟ در حال سرزنش خودم بودم که صدایی خیلی ملایم و آرام آمد: می‌خواهی آقا را ببینی؟ برگشتم جهت صدا را ببینم، دیدم ماشاءالله حضرت در این جمعیت از همه به قول معروف یک سر و گردن بلندتر بود... و توصیفاتی از حضرت کرد از جمله اینکه گفت «موهای مبارکشان از زیر عمامه تا بناگوششان بود، محاسن پرپشت. دقت کردم و در موهای سر و صورت حضرت یک موی سفید ندیدم». این جوان این را با یک حالت انقلابی به من گفت و رفت. من این جوان را نه قبلش یادم می‌آید دیده باشم، نه بعد از آن. خیلی هم آرزو دارم یک بار دیگر او را ببینم.

بعد آقای سلیمی آمد و ما را برد خانه‌اش و از جریاناتی که با مرحوم آقای علامه طباطبایی داشت، سخن گفت. خدا رحمتش کند، وفات کرد. آقای طباطبایی هم به ایشان یک اذکاری داده بود. معلوم شد که اهل بعضی حرف‌ها بود. آقای سلیمی گفت: «من سی سال همسایه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بودم و اُشْهِدُ بِالله، من آقای خامنه‌ای را از دوره‌های جوانی‌اش تا الان نسبت به نسوان معصوم می‌دانم».

در سفری هم ما به مکه می‌رفتیم. در هواپیما یکی از آقایان روحانیون کنار من نشسته بود، گفت: «در قم یک آقایی است که حالاتی برایش پیش می‌آید که در آن حالات، گذشته و آینده را می‌بیند. ایشان گفته است که در مدینه، کنار حجره حضرت صدیقه طاهره«س»، در محراب تهجد در آن قسمت آخر، نقطه‌ای است که اگر کسی آنجا بنشیند و حداقل صد بار لعن را بگوید، آثاری دارد». لعن هم این بود: «لَعَنَ الله غاصِبِیک وَ ظالِمِیک وَ ضارِبِیک وَ قاتِلِیک یَا فاطمة الزهـــراء (سلام الله علیها)». من این را که آنجا شنیدم، در باطن خودم گفتم در این سفر ما مهمان خانم فاطمه‌ایم و ایشان از اینجا سفره را پهن کرده‌اند. رفتیم مدینه و هر شب که می‌رفتم آنجا این ذکر را بگویم، با اینکه آنجا معمولاً شلوغ است و گاهی آدم می‌ایستد و ناامید می‌شود، ولی هر وقت که رفتیم گویا برایم جا نگه داشته‌اند. در همان نقطه نشستیم و این ذکر را گفتیم.

بعد رفتیم مکه. در مکه جمعی از دوستان بودند، یک آقایی هم آنجا بود. این دوستان که گاهی حرف‌های بی‌ربط می‌زدند، ایشان ‌گفت: «شما می‌دانید کجا هستید؟ شما که اهل علمید. چرا اینجا وقتتان را به این چیزها صرف می‌کنید؟» به من الهام شد آن کسی که گذشته و آینده را می‌بیند، باید این باشد.. رفتم جلو و گفتم: «شما این ذکر را توصیه کردید؟» پرسید: «شما گفتی؟» جواب دادم: «بله». گفت: «شما امسال دوباره به مدینه برمی‌گردی و مهمان خانم زهرایی». همانی که در ذهنم آمده بود که مهمان خانم زهرا«س» هستم، گفت این سفر برمی‌گردی به مدینه و مهمان خانم زهرایی!. خدا گواه است نه خودم برنامه داشتم برای برگشتن به مدینه، نه از بعثه چنین قراری بود. اتفاقاً آقای ری‌شهری بعد از موسم حج برگشت، بنا شد آقای جنتی بیاید به‌جای ایشان در مدینه، به من گفت: فلانی! من دارم می‌روم مدینه، شما هم بیا با هم برویم و من به اسهلِ وجه، منتظر هم بودم ببینم چگونه می‌روم که این‌جوری جور شد.

از ایشان پرسیدم: «آن نقطه که آدم بنشیند و آن ذکر را بگوید، چه خصوصیتی دارد؟» گفت: «حضرت زهرا«س» وقتی به هوش آمد و سراغ امیرالمؤمنین«ع» را گرفت، فضّه عرض کرد: علی را بردند. حضرت زهرا«س» آمد که با همان حالش امیرالمؤمنین«ع» را نجات بدهد. به آن نقطه که رسید از شدت درد، دیگر از حرکت بازماند و آنجا نشست. نفسی گرفت و بعد رفت. من با تعجب گفتم: «ما روضه‌خوانیم و برای حضرت زهرا«س» زیاد مطالعه کرده‌ایم. این را من در هیچ جا ندیده‌ام. شما این را از کجا نقل می‌کنید؟» آرام گفت: «خودم دیدم. خودم دیدم». دیگر در آن سفر با ایشان مأنوس بودیم.

ایشان گفتند که در مدرسه حجتیه که آقا هم در آنجا حجره داشتند، در همان ایام به آقا گفته بودند که شما در آینده رئیس این مملکتید! نکنه دیگر که ایشان گفت اینکه: «آقای خامنه‌ای گوهر پاکی است... به همین دلیل مکرر خدمت حضرت تشرف داشته است، ولی نشناخته». سال بعد ایشان گفت: «طوبی للخامنه‌ای! طوبی له. وجود مبارک امام زمان ـ‌ارواحنا فداه‌ـ در عرفات با اسم ایشان را دعا می‌کرد».

با توجه به قرائن صدقی که ایشان برای بازگشت ما به مدینه پیشگویی قطعی کرد و همین‌جور شد، من یقین دارم آنکه گفت حضرت زهرا«س» را خودم دیدم، گذشته را هم همین‌ جور می‌بیند و در مورد آقا هم یقیناً درست می‌گفت، هم دعای امام زمان«عج» را و هم تشرفات ایشان را خدمت حضرت.

جملاتی که آقا در پایان آن خطبه نمازجمعه‌شان خطاب به حضرت حجت«عج» بیان کردند، یک سِرّ عجیبی دارد که هربار که انسان می‌شنود، آتش می‌زند آدم را .
  • علیرضا فلاح
چه روزها که یک به یک ، غروب شد ، نیامدی

چه بغض ها که در گلو ، رسوب شد ، نیامدی

خلیل آتشین سخن ، تبر به دوش بت شکن

خدایمان دوباره سنگ و چوب شد ، نیامدی

برای ما که دلشکسته ایم و خسته ایم ، نه

ولی برای عده ای ، چه خوب شد ، نیامدی

تمام روزهای هفته را ، در انتظار جمعه ام

دوباره صبح ، ظهر ، غروب شد ، نیامدی

  • علیرضا فلاح

246 - سفربهت

۱۱
تیر

وقتی بار اول به مکه مکرمه مشرف شدم  ، سال 1383 ، شاید خیلی نفهمیدم ...

بار دوم در سال 1385، دیگر شاید نبود ، چیزی نفهمیدم ....

بار سوم ، مدتی قبل ، دیگر مطمئن شدم که چیزی نفهمیدم ...

یک جمله یادم بود ، همیشه ، که هر کس خدا را بشناسد ، عاشق او می شود و هر کس عاشق خدا

بشود ، خداوند نیز عاشقش می شود .

 و خداوند می فرماید ، عاشق هر کس بشوم ، او را می کشم و خود دیه او را می پردازم .

 من خود دیه او خواهم شد . خون بهای او خواهم شد ...

فاصله خیلی زیاد است .

 واژه خیلی زیاد ، کم است .

 باید یک واژه خاص تر بیاید برای این فاصله ، فاصله خیلی خیلی زیاد است .

اگر خود را می شناختیم ....

و من عاجز از شناخت بودم . و فقط مقهور و مبهوت ماندم .

در هر سه سفر، فقط بهت زده و حیران نگاه کردم ، گیج و سرگردان ...

  • علیرضا فلاح

از سفر به سرزمین وحی بازگشتم.

انشاالله و به مرور، یادداشتهای این سفر را در این وب نوشت ، منتشر می کنم ، اما این عکس حکایت خاصی دارد:

خانه خدا زیر سایه چشم شیطان !

چرا آل سعود از شرم نمی میرند ؟

  • علیرضا فلاح
چون عازم سفر هستم و مدتی ایران نیستم و شاید هم به اینترنت دسترسی نداشته باشم ، برای چند روز این وب به روز نخواهد شد.

از خوانندگان عزیز این وب نوشت عذر خواهی می کنم .

 

  • علیرضا فلاح

برای سلامتی پدری که طعم پدر داشتن رو نچشید ، اما واسه خیلی ها پدری کرد

برای سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری برای سیر کردن شکم بچه اش ،
اما بچه اش خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه !

برای سلامتی اون پدری که شادی شو با زن و بچش تقسیم میکنه اما غصه شو با سیگار و دود سیگارش . . .

برای سلامتی پدری که کفِ تموم شهرو جارو میزنه که زن و بچش کف خونه کسی رو جارو نزنن..

همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم ، که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…
ولی پدر ...

یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند

خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست

فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …

بیایید قدردان باشیم ...

پدرم هر وقت میگفت "درست میشود" ... تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ میباخت...!

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده !

وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده !

وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه...

و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری


پدرم تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته هاهم میتوانند مرد باشند !

و

خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گردد .

برای سلامتی هرچی پدره دعا کنیم و یک صلوات ...

 روزت مبارک پدر


  • علیرضا فلاح

درد جان سوز رحلت امام خمینی (ره) ، التیام نمی یافت مگر با طلوع خورشید امامت آقا سید علی ...

خوب است از زبان یکی از سرداران بزرگ سپاه اسلام ، اوصاف آن بزرگوار را بخوانیم :

‌ سردار سرلشکر‎ سید یحیی صفوی ‌دستیار و مشاور عالی فرماندهی معظم کل قوا در گفتگوئی به ‏تشریح نقش مقام معظم رهبری در دفاع مقدس و ابعاد رهبری ایشان پرداخت و با اشاره به شرایط سیاسی ‏پس از رحلت حضرت امام (ره) گفت:

 از نظر سیاسی دشمنان ما می‌گفتند که ردای ولایت‌فقیه فقط برای قامت حضرت امام دوخته شده است و ‏پس از ایشان، دیگر کسی نمی‌تواند این ردا را به تن و انقلاب را رهبری کند. انتظارشان این بود که اوضاع ‏ایران به هم بریزد.
 در داخل کشور، عده‌ای نقشه کشیده بودند که پس از امام، شورای رهبری کشور را اداره ‏کند و بحث شورای رهبری در خبرگانی که پس از رحلت امام تشکیل شد، تا ظهر ادامه داشت. من این را از ‏قول کسی که خودش در خبرگان بود، نقل می‌کنم. بعد از ظهر که رأی‌گیری کردند، شورای رهبری رأی ‏نیاورد، آنگاه مطرح شد که پس چه کسی رهبر باشد؟ از اطراف مجلس گفتند: «آقای خامنه‌ای! آقای ‏خامنه‌ای!» ایشان از جا بلند می‌شوند و در حالی که عبایشان داشت از روی شانه‌هایشان می‌افتاد،  پشت تریبون ‏آمدند و گفتند: «صبر کنید! صبر کنید! خود من موافق نیستم». تلویزیون پارسال یک قسمتی از این جلسه را ‏گذاشت. دیگران گفتند: «شما بفرمایید بنشینید، رأی می‌گیریم» و حضرت آقا با اکثریت قاطع آرا به رهبری ‏انقلاب اسلامی انتخاب شدند.‏

 من اعتقادم را عرض می‌کنم. همان ‌طور که ورود حضرت امام به کشور و پیروزی انقلاب اسلامی را بجز ‏عنایات خداوند متعال و توجهات حضرت بقیة‌الله اعظم «ارواحنا له الفداء» نمی‌دانستم و نمی‌دانم، این انتخاب ‏را هم جزو عنایات خداوند و توجهات حضرت «ع» می‌دانم. این اعتقاد عمیق قلبی من است. ‏به هر حال خداوند متعال به قلب عزیزان خبرگان رهبری انداخت که حضرت آقا را انتخاب کنند و الان که ‏‏23 سال از رهبری ایشان می‌گذرد، واقعاً باید به آن عزیزانی که در خبرگان بودند و در میان آنها، به روح ‏مطهر حضرت آیت‌الله مشکینی و خبرگانی که به رحمت خدا رفتند، سلام ودرود بفرستیم، چون واقعاً یک ‏انتخاب شایسته و الهی و همراه با هوشمندی بود و آرامش زیادی برای تمام مردم ایران به ارمغان آورد. ‏آقا هشت سال رئیس‌جمهور بودند و مردم، ایشان را از نزدیک می‌شناختند و انتخاب ایشان، مایه تسلی و ‏آرامش مردم شد و مسلمانان سایر کشورها هم امیدوار شدند. ‏

صفوی با اشاره به نقش مقام معظم رهبری در تصویب طرح شکست حصر آبادان، گفت: حضرت آقا از اوایل شروع جنگ تا قبل از ریاست جمهوری، در جبهه‌ها حضور مستمر داشتند. در دوران ‏جنگ، در شورای عالی دفاع نیز خدمت ایشان می رسیدیم. اوایل سال 60 بود و من با مسئولیت فرماندهی ‏عملیات سپاه در جنوب،  اولین طرح شکستن حصر آبادان را به شورای عالی دفاع که در دزفول و با حضور ‏بنی‌صدر تشکیل شده بود، بردم. بنی‌صدر با طرح شکستن حصر آبادان مخالفت می‌کرد. حضرت آقا از ما ‏شناخت داشتند و با اصرار ایشان آن طرح تصویب شد و آقا با بنی‌صدر که رئیس‌جمهور و فرمانده کل قوا ‏بود،  برای تصویب این طرح -شکستن حصر آبادان- برخورد بسیار قویی کردند. ‏

وی ادامه داد:‏ در آن جلسه بنی‌صدر پشت سر هم ایراد می‌گرفت، از جمله این‌ که می‌گفت این فقط طرح سپاه است و باید ‏ارتش هم در این عملیات شرکت داشته باشد. آخر سر هم بنا شد با هماهنگی لشکر 77 این عملیات صورت ‏بگیرد. من در آن زمان فرمانده عملیات جنوب بودم و سردار رشید جانشین من، شهید حسن باقری معاون ‏اطلاعاتی و سردار سید محمد حجازی که الان در ستاد کل هستند، مسئول اعزام نیرو بودند و با کمک آنها، ‏ستاد عملیات جنوب را سامان داده بودیم. به هر حال با همکاری لشکر 77 و در 5 مهر سال 60، پس از فرار ‏بنی‌صدر، طرح شکستن حصر آبادان اجرا شد. ‏

مشاور عالی فرماندهی معظم کل قوا یکی از جریان های اوایل جنگ را سازش با آمریکا  عنوان کرد و ‏گفت: در اوایل جنگ در جلسات شورای عالی دفاع دو تا خط وجود داشت. یک خط سیاسی بود که معتقد بود ما ‏باید با امریکایی‌ها سازش و این جنگ را از طریق سازش متوقف کنیم. یک خط هم خط مقاومت و در واقع ‏خط امام بود که نظری خلاف گروه اول داشت. در جلسات شورای عالی دفاع آن زمان، حضرت آقا، شهید ‏رجایی، نخست‌وزیر وقت، شهید چمران این خط را دنبال می‌کردند که بعد از فرار بنی‌صدر، غلبه پیدا کرد. ‏بعد از بنی‌صدر، آقای رجایی رئیس‌جمهور شدند که چند وقتی بیشتر طول نکشید. ‏

صفوی با تشریح فرازهایی از حضور مقام معظم رهبری در جنگ تحمیلی ادامه داد:‏ حضور حضرت آقا در جبهه‌ها برای پاسدارها و بسیجی‌ها امیدآفرین و روحیه‌آفرین و تالی حضور امام در ‏جبهه‌ها بود. همچنین حضور آقا در مقاطع مهم و سرنوشت‌ساز، تعیین‌کننده بود. عراقی‌ها یک بار سوسنگرد ‏را تصرف کردند و فرماندار عراقی هم برای آنجا گذاشتند و بعد سوسنگرد آزاد شد. دفعه دوم که آنجا را ‏محاصره کردند، قرار بود تعداد زیادی پاسدار و بسیجی، با تدبیر حضرت آقا به همراه نیروهای ستاد ‏جنگ‌های نامنظم و یک تیپ از ارتش وارد عملیات ‌شوند، ولی بنی‌صدر نمی‌گذاشت. آقا ارتباطی با ‏حضرت امام و آسید احمد آقا برقرار کردند و امام دستور ورود ارتش را به این عملیات دادند. اگر اصرار آقا ‏و نامه‌ ایشان به فرمانده لشکر 92-سرهنگ قاسمی- نبود و آن تیپ بالاخره وارد عملیات نمی شد، محاصره ‏سوسنگرد شکسته نمی‌شد.‏

صفوی  تدابیر و فرامین مقام معظم رهبری، را از مقاطع سرنوشت ساز جنگ دانست و افزود: تدابیر و فرامین حضرت آقا در دو مقطع شکستن حصر آبادان و شکستن محاصره سوسنگرد، از مقاطع ‏سرنوشت‌ساز جنگ است که حضور ایشان و تصمیم‌گیری و دخالت بموقع و قاطعانه‌شان سرنوشت جنگ را ‏تغییر داد. پاسدارها، بسیجی‌ها و ارتشی‌ها به حضرت آقا ارادت قلبی داشتند، منتها بنی‌صدر نمی‌گذاشت، ‏چون فرمانده کل قوا بود و مسئولیت اجرایی داشت. ‏

آن هم اوایل جنگ که یک نوع روحیه یأس در شورای عالی دفاع حاکم بود و برخی می‌گفتند مهمات ‏نداریم، سلاح نداریم. آقا می‌فرمودند شاه این همه سلاح و مهمات خریداری کرده. بروید و توی انبارها را ‏بگردید. در آن ایام، روحیه‌ها، روحیه ناامیدی بود، اما حضرت آقا در شورای عالی دفاع به همه روحیه ‏می‌دادند. در مسائل سیاسی هم همین‌ طور بودند.‏

وی ادامه داد:‏ بنی‌صدر آدم بداخلاق و مغروری بود و شئونات را رعایت نمی‌کرد، ولی حضرت آقا با صبوری و بردباری ‏و منطق محکم، رفتار او را تحمل می‌کردند. فکر می‌کنم ماه‌های دوم و سوم جنگ بود که کویتی‌ها یک ‏میلیارد دلار به عراق کمک کردند. در شورای عالی دفاع بحث شد که با کویت هم برخورد بشود. آقا ‏فرمودند نباید جنگ را گسترش بدهیم، ضمن این‌ که عراق به کویت هم نظر دارد و روزی به سراغ کویت ‏هم خواهد رفت...‏ هوشمندی و فهم عمیق سیاسی- نظامی ایشان را نسبت به مسائل عراق و کویت و منطقه خلیج فارس ببینید. ‏ایشان در شورای عالی دفاع و در سال 59 چنین نظری را بیان کردند. ‏

وی افزود:‏ این فهم عمیق از مسائل سیاسی منطقه را  نه بنی‌صدر داشت، نه دیگران، ولی حضرت آقا دید جامعی نسبت ‏به مسائل سیاسی و اجتماعی و نظامی و حضوری شجاعانه در جبهه‌ها داشتند. من در خرمشهر حضور ‏نداشتم، اما دوستانی که بودند می‌گویند هر چه به آقا می‌گفتیم شما به خط مقدم نروید، ایشان با ‏کلاشینکوفی که داشتند، به خط مقدم که هر آن تیر و ترکش انسان را تهدید می‌کرد، می‌رفتند و اصلاً از ‏این‌که صدمه ببینند، ترسی نداشتند.‏

صفوی، حضور مقام معظم رهبری در جبهه ها را امری تعیین کننده دانست و افزود: حضور حضرت آقا در خط مقدم خرمشهر، خط مقدم جبهه سوسنگرد و جبهه‌‌های دیگر از جمله دُبّ ‏حردان در نزدیکی اهواز امر بسیار مسلمی است. ایشان نه‌تنها خودشان در جبهه‌ها حضور پیدا می‌کردند، بلکه ‏بعد هم که رئیس‌جمهور شدند، دو فرزند بزرگ ایشان، آسید مصطفی و آسید مجتبی در خط مقدم حضور ‏داشتند. در عملیات بدر، فرزند بزرگ ایشان، آسید مصطفی را در کنار دجله دیدم. گفتم: «اگر شما در اینجا ‏شهید بشوید، می‌گویند پسر رئیس‌جمهور را شهید کردیم». در مهران، عملیات کربلای 1، فرزند دیگر ایشان ‏آسید مجتبی حضور داشتند. اینها مشاهدات شخصی من هستند. در حضور شجاعانه حضرت آقا در خطوط ‏مقدم جبهه های نبرد در جنوب و غرب کشور و حداقل این دو فرزندشان را که خودم دیده‌ام، تردیدی ‏نیست. ‏

صفوی با اشاره به هماهنگی بوجود آمده میان ارتش و سپاه در جنگ تحمیلی ونقش مقام معظم ‏رهبری در ایجاد این هماهنگی، گفت: هماهنگی ارتش و سپاه در ابتدای جنگ، یکی از برکات حضور حضرت آقا بود. ایشان فرماندهان سپاه را ‏مثل فرزندان خود دوست داشتند. فرماندهان ارتش هم رابطه عاطفی خوبی با ایشان برقرار کرده بودند. پیوند ‏دادن ماهیت ارتش با سپاهی که به هر حال هویتی متفاوت با ارتش داشت، کار بسیار مشکلی بود که آقا در ‏آن بیش از همه سهم داشتند.‏ در زمان بنی‌صدر، او نمی‌گذاشت این کار انجام شود. او به دنبال اختلاف بین سپاه و ارتش بود و سپاه را هم ‏تجهیز نمی‌کرد یعنی به ما سلاح و مهمات نمی‌داد. اولین پارتی‌های آر.پی.جی که وارد شد، با دخالت ‏حضرت آقا نصفش را به سپاه و نصف دیگرش را به ارتش دادند. ‏

وی افزود: با حذف بنی‌صدر و پس از شهادت شهید رجایی که آقا رئیس‌جمهور شدند، با دخالت حضرت آقا و البته ‏آمدن فرماندهانی مثل صیاد شیرازی و محوریت آقا و نقش پررنگ حضرت امام، نزدیکی فرماندهان سپاه و ‏ارتش به همدیگر ممکن شد که بسیار مؤثر بود. با شروع رهبری حضرت آقا، در نیروهای مسلح تحول ‏بزرگی ایجاد شد. ‏

دستیار و مشاور عالی فرماندهی معظم کل قوا با اشاره به  طرح ادغام ارتش و سپاه در اواخرعمر حضرت امام ‏‏(ره) و نقش رهبری مقام معظم رهبری  در جلوگیری از این طرح، ‌گفت:‏ اواخر عمر شریف حضرت امام، یک خط سیاسی به دنبال ادغام ارتش و سپاه بود. در رأس این خط ‏سیاسی، آقای هاشمی رفسنجانی بود که بعد از ادغام جهاد کشاورزی و وزارت کشاورزی، نیروهای ‏انتظامی، ژاندارمری و شهربانی و کمیته به دنبال ادغام ارتش و سپاه بودند که خطر بسیار بزرگی بود و همه ‏ما ‌بشدت مخالف بودیم. البته در سپاه بعضی از فرماندهان موافق بودند، ولی من جزو مخالفان بودم و ‏می‌گفتم این، هم به ضرر سپاه است، هم به ضرر ارتش و هم به ضرر انقلاب.

وی افزود: به‌محض این‌که حضرت آقا ‏رهبر شدند، آن موضوع را که کار میدانی آن به عهده آقای عبدالله نوری بود، تعطیل کردند و فرمودند من ‏اعتقاد به این کار ندارم. ارتش و سپاه دو بازوی انقلاب هستند و باید به همین شکل هم باقی بمانند. این یک ‏تصمیم استراتژیک و راهبردی، هم برای سپاه و هم برای ارتش بود و تصمیم دوم تفکیک مأموریت‌ها بود، ‏یعنی تفکیک مأموریت‌های نیروی زمینی ارتش از نیروی زمینی سپاه، نیروی دریایی ارتش از نیروی دریایی ‏سپاه و نیروی هوایی ارتش از نیروی هوایی سپاه. حضرت آقا این کار را به ستاد کل واگذار کردند. تفکیک ‏مأموریت‌های قوای مسلح، جزو تدابیر حضرت آقا و از تصمیمات بسیار کلان نظام است.‏

صفوی در ادامه برخی خطرات و مشکلات ادغام ارتش و سپاه را تشریح کرد و گفت: حالا که 20 سال از این تجربه گذشته و نتیجه ادغام‌ها معلوم شده، مخصوصاً با نتایج بد برخی از این ادغامها، ‏معلوم می‌شود چه خطری از سر کشور گذشته و بر سر جهادسازندگی که آثاری از آن نمانده. جهادی‌ها ‏خیلی به انقلاب و دفاع مقدس خدمت کردند. آنها  بیش از 500 هزار نیرو به جبهه آوردند و بالای سه چهار ‏هزار شهید دادند ، ولی الان همه نیروهای جهاد پراکنده شدند. اساساً جهاد سازندگی را آن هم با آن توان ‏میدانی قوی از بین بردند. ‏

صفوی در خصوص  تسلط و اشراف مقام معظم رهبری، ‌به مسائل سیاسی و نظامی گفت: اطلاعات و تسلط ایشان در این حوزه هم نه در تنها در میان روحانیان و مراجع بلکه در میان رهبران جهان ‏هم بی‌نظیر است. من حضرت آقا را یک رهبر جامع، شجاع، مدیر، مدبّر، عادل و یک فقیه عارف می‌شناسم. در میان رهبران ‏سیاسی 192 کشور، به اعتقاد من، ایشان آگاهترین رهبری هستند که شأن فرماندهی کل قوا را دارند و ‏نیروهای مسلح را چه در بعد هوایی، چه دریایی و چه زمینی می‌شناسند و به استراتژی‌ها و تاکتیک‌های ‏نظامی در سطوح مختلف آگاهی دارند. ما چنین رهبری نداریم که در مسائل مختلف صاحبنظر باشد و این ‏‏‌قدر هم، نه فقط نسبت به ملت ایران که نسبت به ملت‌های اسلامی و بلکه بشریت، محبت و عاطفه انسانی ‏داشته باشند.‏ ایشان در باب سلاح‌های اتمی و سلاح‌های شیمیایی فتاوی درخشانی دارند و اینها را حرام اعلام کرده‌اند. ‏بایستی خدا را سپاس بگوییم که بعد از حضرت امام، با عنایات حضرت مهدی«عج»، خبرگان رهبری چنین ‏فردی را برای ملت ایران انتخاب کردند و این جز عنایات خداوند و عنایات حضرت مهدی«عج» نبود. ‏حضرت امام ده سال رهبری کردند و حضرت آقا بیست و چند سال است که این مسئولیت را به عهده دارند. ‏ملاحظه کنید که در این مدت چه خطراتی از سر کشور ما رد شد.‏

وی افزود: ‏در این 23 سال چنددولت آمدند و رفتند و مسائل زیادی بر کشور ما گذشت. مسئولیت عالی اداره کشور به ‏عهده رهبر معظم انقلاب است که هم فرمانده کل قوا هستند و هم بر سه قوه کشور نظارت عالی دارند. ‏حضرت آقا هم در مدیریت مسائل داخلی کشور و هم در عرصه بین‌المللی با هوشمندی و درایت بسیار عمل ‏کردند. ما مشکلات داخلی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی فراوانی داشتیم ودر منطقه نیز با مشکلات بسیاری ‏روبه‌رو بودیم.‏

صفوی با اشاره به حمله نظامی عراق به کویت و اتخاذ تدابیر توسط  مقام معظم رهبری افزود:‏ در بحث سیاست خارجی در سال 1990 میلادی عراقی‌ها به کویت حمله و در کمتر از 7 ساعت، کل این ‏کشور را اشغال کردند. در سال 1991 امریکایی‌ها و متحدان آنها و برخی از کشورهای دیگر، ارتش عراق را ‏از کویت بیرون کردند، و این حمله را تا داخل خاک عراق ادامه دادند. حضرت آقا هم عراق را در تجاوز ‏به کویت و هم حمله امریکا به عراق را محکوم کردند. مردم عراق قیام کردند و امریکایی‌ها که دیدند ‏اوضاع عراق دارد از دستشان خارج می‌شود و در انتفاضه عراق، بصره و الاماره وتعداد دیگری از شهرهای ‏عراق بدست مردم آزاد شد، آمریکائیها ادامه عملیاتشان را متوقف کردند و صدام با سرکوب شدید همه ‏شهرها را پس گرفت. رهبری داهیانه حضرت آقا در آن برهه خطیر، ایران را از درگیر شدن در جنگی تازه ‏حفظ کرد. در آن دوران شورای عالی امنیت ملی تشکیل می‌شد، ولی در نهایت حضرت آقا تصمیم گرفتند ‏که چه مواضعی اتخاذ شود. ‏

وی ادامه داد: دو جنگ دیگر پیرامون ما، یکی حمله امریکا در سال 2001 به افغانستان و دیگر به عراق در سال 2003 ‏بودند. استراتژی امریکایی‌ها این بود که بعد از افغانستان و عراق به سراغ ایران بیایند. باز روی این نکته تأکید ‏می‌کنم که امریکایی‌ها قصد داشتند پس از عراق و افغانستان به ایران حمله کنند. امریکایی‌ها می‌‌خواستند ‏ظرف حداکثر دو سال، مسائل عراق و افغانستان را حل کنند و به اهداف استراتژیک مورد نظرشان برسند، ‏ولی حدود 10 سال است که در افغانستان گیر کرده‌اند و بیش از 8 سال هم در عراق ماندند و تلفات سنگینی ‏هم دادند. خودشان می‌گویند در عراق حدود 5000 کشته داده‌اند و هزینه اقتصادی و نظامی بسیار بالا که نه‌ ‏تنها تنفر مسلمانان که تنفر مردم جهان و حتی خود مردم امریکا را برانگیخت و علیه بوش و جنگ‌طلبان ‏تظاهرات کردند.

صفوی تاکید کرد: امریکایی‌ها به بهانه تولید سلاح کشتار جمعی به عراق حمله کردند. آقای بوش در ‏استراتژی‌ عملیاتی که اسمش را پیشدستانه گذاشت، گفت: «ما منتظر نمی‌مانیم کسی به ما حمله کند؛ همین‌ ‏قدر که احساس کنیم کسی می‌خواهد به ما حمله کند، به او حمله می‌کنیم» که البته این استراتژی شکست ‏خورد. تشکیل خاورمیانه بزرگی که خانم کاندولیزا رایس وعده‌اش را داده بود، این روزها دیگر بر زبان ‏هیچ‌ یک از امریکایی‌ها نمی‌آید. هم استراتژی جنگ پیشدستانه و هم طرح خاورمیانه بزرگ شکست خورد ‏و به لطف خداوند متعال، هم‌ اکنون خاورمیانه اسلامی شکل گرفته است. این بیداری اسلامی، نشان‌دهنده ‏تشکیل خاورمیانه اسلامی است. ‏

صفوی در بخش دیگری از سخنان خود، ‌مدیریت و مواضع سیاسی مقام معظم رهبری را شگفت ‏آور دانست و به تشریح برخی از این مواضع پرداخت و گفت:‏ در جریان افغانستان و عراق، در آن برهه، رهبر معظم انقلاب واقعاً مواضع عالمانه، حکیمانه و مقتدرانه‌ای ‏اتخاذ فرمودند. امریکایی‌ها قدرت شیطانی و  قدرت بزرگ نظامی وسیاسی هستند و می‌توانند آسیب بزنند، ‏کما این‌ که در بلایی که سر عراق آوردند، فقط سه میلیون از مردم عراق آواره و نزدیک به یک میلیون ‏نفرشان کشته و زخمی شدند. آنها تمام زیرساخت‌های عراق را نابود کرده‌اند. رهبری حضرت آقا در این‌ ‏که ایران در این جنگ افغانستان وعراق مصون ماند و آسیبی ندید، شگفت‌آور است و مدیریت و خردمندی ‏و حکمت بالایی می‌طلبید تا خطر از ایران دفع شود.

وی تصریح کرد: مدیریت و مواضع سیاسی حضرت آقا، در نحوه اداره ‏دولتمردان ما و در جنگ 33 روزه حزب‌الله لبنان و جنگ 22 روزه غزه نیز بی‌نظیر است. به نظر من ‏صهیونیست‌ها آمده بودند که حداقل تا رودخانه لیتانی پیشروی کنند و پشت رودخانه بمانند و حزب‌الله را ‏نابود کنند. در جنگ 33 روزه، مواضع جمهوری اسلامی و مواضع حضرت آقا و آنچه که حزب‌الله لبنان با ‏فداکاری و شهادت‌طلبی به دست آورد، باعث شد تا رژیم غاصب و اشغالگر قدس، برای اولین بار در طول ‏تاریخ ننگین خود، طعم شکست را بچشد، آن هم از گروهی که نظامی رسمی نیستند و لباس شخصی ‏می‌پوشند، گروهی که به نام خدا و به نام امام حسین«ع» و تحت تأثیر انقلاب اسلامی و حمایت ایران، در ‏طی 33 روز، طعم شکست را به صهیونیست‌ها چشاندند و امید را در دل همه مسلمانان، از جمله مسلمانان ‏مصر و همه اعراب منطقه زنده کردند.‏

وی اضافه کرد:‏ همچنین در طول جنگ 22 روزه غزه، حضرت آقا  دو بار موضع گرفتند و بیانیه دادند، درحالی که ‏مصری‌ها و سعودی‌ها سکوت کردند و حتی به صهیونیست‌ها گفتند تمام نیروهای حماس را در غزه از بین ‏ببرید، چون اینها از سوی ایران حمایت می‌شوند. آنها با سکوت خود، از کشتار مردم اهل سنت غزه حمایت ‏کردند. اینها که دیگر شیعه نبودند، ولی تنها ایران و رهبری ایران بود که در طی 22 روز از مردم غزه، از ‏حماس و از جهاد اسلامی دفاع کردند.‏

وی افزود:‏ خداوند متعال رهبری حکیم، شجاع و مدبر را نه‌ تنها برای ایران اسلامی که برای مسلمین جهان عنایت ‏فرموده است. اگر خصوصیات رهبران 57 کشور عضو سازمان کنفرانس اسلامی و 192 کشور مستقلی که در ‏کل جهان داریم،  مطالعه کنیم و ببینیم کشورشان را چگونه اداره می‌کنند، حوزه نفوذ منطقه‌ای و جهانی آنها ‏چقدر است و دیگر مردم جهان را چقدر تحت تأثیر قرار می‌دهند، خواهیم دید که بعد از حضرت امام، ‏خصوصیاتی که رهبر عزیزمان دارند را در هیچ ‌یک از رهبران دنیا نمی‌توان مشاهده کرد و این نیست جز ‏عنایات خداوند متعال. ‏

صفوی خاطرنشان کرد: انصافاً مردم ما هم به آقا عشق می‌ورزند و محبت آقا در دل‌ مردم ما ریشه‌دار و عمیق است. در همین ‏انتخاباتی که برای مجلس شورای اسلامی نهم انجام شد، به اعتقاد من مردم هوشمند ما به عشق رهبری ‏آمدند. هیچ‌ کس تصورش را هم نمی‌کرد بیش از 64% مردم در انتخابات شرکت کنند. البته عربده‌کشی‌های ‏دشمنان هم مردم ما را منسجم‌تر کرد و تحت لوای رهبری و ولایت، انتخابات بسیار باشکوهی برگزار شد. ‏


  • علیرضا فلاح
رئیس جمهوردرسخنانی که جنبه شوخی  با نمایندگان مجلس نهم داشت عنوان کرد:

ای کاش مجلس همین جا می ماند. اینجا همه به هم نزدیک تر صمیمی تر بودند. حالا همه رفتند زیر آن هرم بزرگ! و 200 میلیارد تومان امسال بودجه گذاشته اند برای کار عمرانی مجلس،! خدا بده برکت! 135 میلیارد هم گذاشنه اند برای دفاتر نماینده ها! نفری 450 میلیون تومان! خدا به داد همه ما برسد!

این عبارت اگر صحت داشته باشد که قطعا با علم به اینکه رئیس جمهور به عنوان مسئول اجرای بودجه است درست به نظر می آید . یعنی اینکه در سال آینده هر نماینده حدود نیم میلیارد تومان برای ساخت و تجهیز دفاترشان دریافت می کنند و 200 میلیارد هم برای کار عمرانی مجلس.

 سر جمع یعنی 335 میلیارد تومان !
 نه برای اداره مجلس و نه برای پرداخت حقوق و نه هزینه مسافرت ها !

هزینه استقرار نمایندگان !!!

و نمایندگانی چه گران ...!!

خدایا اینها قرار است جلوی اختلاس های وحشتناک و کلان را بگیرند و از حقوق مردم دفاع کنند ؟

ایام رحلت امام بزرگوار(ره) هست .

آن معمار  کبیر انقلاب در توصیه خود به نمایندگان اولین دوره مجلس شورای اسلامی فرمودند:

«امید آن است که رسیدگى به حال مستضعفین و مستمندان کشور که قسمت اعظم ملت مظلوم را در بر مى‏گیرد در رأس برنامه‏ ها قرار گیرد»
و
«مجلس خانه مردم و امید مستضعفان است»
و
 نمایندگان باید در قول  و عمل طرفدار « اسلام پابرهنگان زمین» ، « اسلام مستضعفین » ، «اسلام رنج دیدگان تاریخ » ، «اسلام سیلی خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیت ها » باشند.

نماینده گان عزیز چه توضیحی برای این تناقض وحشتناک دارند ؟

این از مجلس !!!

این روزها در اخبار دادگاه اختلاس تاریخی و بزرگ و اختلاس بیمه و اختلاس نمی دانم چی و چی که از بس زیاد شده دیگر جایی برای به خاطر سپردن آنها در ذهن خسته مردم نمانده است ، پای نزدیکان ... و دولتی ها به میان آمده است و صحبت وزیر و چه و چه هست .

راستی این وسط ما ، یعنی مردمی که به اینها رای می دهیم ، کجای این معادله هستیم !؟


ایران - هرمزگان - روستای شمسان


  • علیرضا فلاح
عین مطلب آقای سید جواد سید پور از سایت کاشف نیوز:

سخنان روز پنج‌شنبه آقای احمدی‌نژاد در خصوص ریشه‌های گرانی و نیز راهکار ارائه شده برای کاهش قیمت‌ها از جمله عجیب‌ترین سخنانی است که تاکنون از سوی رئیس دولت ارائه شده است.

عجیب از آن جهت که از دیدگاه رئیس‌جمهور همه علل و عوامل داخلی و خارجی طی نقشه‌ای از پیش آماده شده با یکدیگر هماهنگ شده‌اند تا دولت را در مهم‌ترین برنامه اقتصادی‌اش یعنی اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها ناکام بگذارند و در همان حال از دید وی ناکام گذاشتن این توطئه یک راه حل بیشتر ندارد:«مردم دو ماه خرید نکنند تا این توطئه ناکام بماند!»

باید به آقای رئیس‌جمهور یاد آور شد که همین نوع نگاه و نگرش غیرعلمی و غیرکارشناسی به مسائل کشورخودش ریشه بحران‌های اقتصادی مثل گرانی، تورم و از هم گسیختگی قیمت‌ها در بازار است و تا وقتی رئیس دولت و موثرترین مقام اجرایی کشور به مشکلاتی که با راهکار علمی وتمهیدات اجرایی قابل حل است، چنین نگاهی داشته باشد، هیچ توطئه و برنامه‌ای برای به‌هم ریختن بازار نیاز نیست، بلکه پرداختن به امور کشور به ویژه مسائل اقتصادی با همین رویکرد خود می‌تواند به اولین و مهم‌ترین عامل در خارج شدن ریل اقتصاد کشور از مسیر اصلی منجرشود.

در باب اینکه ایشان می‌گوید «عده‌ای خوششان نیامد قانون یارانه‌ها درست اجرا شود و تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا قانون یارانه‌ها ناکام بماند»،ذکر این نکته ضروری است که اتفاقا برعکس این سخنان، شواهد و قرائن بسیاری از همکاری بی‌دریغ دستگاه‌ها و سایرقوا برای پیشبرد اهداف هدفمند‌سازی در دست است.همه نهادها، شخصیتها و رسانه‌های گروهی حمایت کامل خود را از اجرایی شدن قانون یارانه‌ها به‌عمل آوردند و دقیقا به همین دلیل هم بود که دولت گردنه اول قانون یارانه‌ها را به‌خوبی طی کرد و توانست با کمترین چالش از پس پیامدهای روانی اعلام اجرای قانون یارانه‌ها برآید.اما پس از آن دولت راه خود را از مجلس و نهادهای رسمی و کارشناسان اقتصادی جدا کرد و بدون توجه به هشدارهای پی در پی درباره تبعات تورم‌زای رو‌آوردن دولت به سیاست‌های انبساط مالی و افزایش نقدینگی برای تامین یارانه نقدی،شد آنچه نباید می‌شد و در این میان هم جز خود دولت نباید دنبال مقصر دیگری گشت.

آشکار است وقتی که دولت بی‌محابا به خلق نقدینگی رو می‌آورد چنین رویکردی چه پیامدهایی دارد.همچنین اشتباهات فاحش دیگری که دولت در مسیر اجرای این قانون مرتکب شده، روشن‌تر از آن است که نیازی به ذکر آن باشد.نمونه چنین خطاهایی را می‌توان در گزارش هفته گذشته مجلس شورای اسلامی درباره تخلفات دولت در اجرای هدفمندی دید.
 با این وجود مقامات دولت و در راس آن رئیس دولت به‌جای آنکه شجاعانه به پذیرش تقصیر دولت در اجرای این قانون اعتراف کند راه فرافکنی در پیش گرفته و زمین و زمان را جز دولت مسبب ایجاد وضع موجود می‌داند. جالب‌تر آنکه آقای رئیس‌جمهور به‌جای آنکه به فکر اقدامی از سوی دولت برای مهار وضع موجود باشد از مردم می‌خواهد که دو ماهی خرید نکنند تا همه چیز حل شود!

اگر فرض بگیریم پیشنهاد رئیس‌جمهور قابل طرح هم باشد آن وقت این سوال پیش می‌آید که چرا مردم نباید دو ماه خرید کنند؟ در این دو ماه چه کار کنند؟ چگونه مایحتاج زندگی خود را تامین کنند؟ گیریم همه مردم هم لبیک گویان به رئیس‌جمهور دو ماه خرید نکنند پس از آن چی؟آیا پس از دو ماه قیمت‌ها پایین می‌آید؟اگرمصرف کنندگان دو ماه خرید نکنند تولید کنندگان چه باید بکنند؟

واقعا مایه تعجب است که رئیس دولت به مسائل اقتصادی اینگونه می‌نگرد و راهکار مهار گرانی را در مثلهایی می‌بینید که قدما برای درس عبرت از تاریخ به قلم می‌آوردند.مثلا می‌گفتند گوشت گران شده است و فلان حکیم به کنایه و خطاب به حاکم شهر می‌گفت راه آن این است که نخریم و نخوریم! مشکلات اقتصادی راه حل‌های اقتصادی دارد نه راهکارهای غیر اجرایی و غیر کارشناسی. اعمال چنین دیدگاهی برای رفع معضلات اقتصادی نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند بلکه بر مجموعه ایرادات و بحران‌ها خواهد افزود و اقتصاد و به تبع آن معیشت مردم را درچرخه تسلسل‌ مشکلات بی‌پایان فرو خواهد برد.راه حل‌های عقلی برای پدیده‌های اقتصادی که ریشه درعلم و دانش بشری دارد، بهترین و موثرین راهکار ‌ برای عبور از بحران هاست ولی آیا واقعا دولت تمام مسیرهای عقلی و علمی را به پایان رسانده که به روش‌های غیر علمی متوسل شده است؟علم اقتصاد را باور کنید آقای رئیس!


  • علیرضا فلاح

بدون شرح !

  • علیرضا فلاح
گوسفندی در جای بلندی ایستاده بود و به گرگی ناسزا می گفت .
 گرگ به او گفت :

 تو جرئت دشنام دادن به من را نداری ، منتها جایی که ایستادی ، تو را خاطر جمع کرده است .


  • علیرضا فلاح
استاد ارجمند جناب آقای مطهری
با تمام احترامی که برای شما قایلم ، احساس می کنم در آخرین نطق خود در مجلس هشتم ، در حق فرزندان رشید امام راحل و مردم کم لطفی نمودید.
خودتان بهتر از ما می دانید که اگر این دلیر مردان نبودند ، امروز اثری از من و شما نبود.
تلاش در پاسخ دادن به انتقادات دیگران باعث می شود که بر گفته اشتباه خود اصرار ورزید.
 آدم شجاع ای مثل شما ، براحتی می تواند عذر خواهی کند!

  • علیرضا فلاح
شب خواستگاری آقا دامادها را ببین ! ببین چه مودب اند !
چه با وقار !
چه سربه زیر !
چه کم حرف !
چه مرتب !
خانواده ها و همراهان گل می گویند و گل می شنوند ، همه شوخی و مزاح می کنند اما داماد ساکت وسنگین و موقر و  خاموش گوشه ای نشسته ، و دلهره تمام وجودش را گرفته ، و هرگز خودش را همراه و همرنگ  با دیگران نمی کند.
چرا؟
 چراداماد همرنگ نمی شود ، چرا مثل دیگران راحت نیست ؟
چون پیش خود می گوید :
 آن که زیر نظر است ، یا آن  که قرار است انتخاب  شود منم ، نه دیگران .
 یادمان باشد کسی که آن بالا نشسته و به ما نظر دوخته قرار است  انتخاب کند . اگر این  حقیقت  را می دانستیم نگاه مان از دیگران  گرفته می شد و از دیگران تاثیر نمی گرفتیم  و همساز  دیگران  نمی شدیم. همیشه همان گونه بودیم که آقا داماد ها !
 مولوی ، شب خواستگاری  پسرش  گفت :
 پسرم ! همیشه چنان باش که امشب ...
چرا مثل  دونده ها نباشیم  که در دویدن  نگاهشان فقط  به پیش است  و به خط پایان  و هرگز  به همران  هیچ کاری  ندارند ، بلکه  می خواهند  همیشه  از آن  ها جلوتر  باشند .

یکی از تعلیمات  بزرگ  و البته  غیر مستقیم  نماز همین  است ، چرا می گویند نماز صبح  را بلند بخوان ،چون همه ساکت اند. نماز ظهر را آهسته بخوان ، ظهر سرو صداست  و پراز  شلوغی، یعنی خود را همرنگ با شرایط نکن !


  • علیرضا فلاح
ذالنون مصری گوید :
 روزی می رفتم  به کنار رودی رسیدم ، قصر باشکوهی دیدم به کنار آب . رفتم  و وضو گرفتم .
چون فارغ شدم ، ناگاه چشم من بربام قصر افتاد . کنیزکی دیدم در کنگره قصر ایستاده بی نهایت  صاحب جمال .
خواستم  تا او را بیازمایم ، گفتم : ای کنیزک ! از آن کیستی ؟
گفت : ای ذالنون ! چون از دورت دیدم ، پنداشتم که عارفی . پس نگاه کردم ، هیچ کدامی.
گفتم : چگونه ؟

 گفت : اگر دیوانه بودی ، وضو نمی گرفتی و اگر عالم بودی به نامحرم ننگریستی و اگر عارف بودی ، چشمت به غیر حق نیامدی . این بگفت و ناپدید شد .


  • علیرضا فلاح

      سالروز غرورآفرین آزادسازی خرمشهر گرامی باد.

به اینترنت دسترسی نداشتم.
روز با شکوه سوم خرداد بود و دلم نیامدم وبلاگم خالی از یک اشاره ، ولو ساده باشد !
با موبایلم ، سرخط اصلی را نوشتم و بعد ، اصلاح کردم.


  • علیرضا فلاح

 خط و نشان‌ها در خاورمیانه اوج گرفته است.

یک سو ایران و سوی دیگر کشورهای عضو شورای همکاری خلیج‌فارس.
 اعراب در عمل، ایرانی‌ها در کلام.
خط و نشان‌های اعراب با توپ و تفنگ و لشکرکشی و مانور است و خط و نشان‌های جمهوری اسلامی با موعظه و توصیه‌های دیپلماتیک. سرمنشاء تنش  ادعای امارات درباره جزایر ایرانی خلیج‌فارس بود؛ ادعایی که از حدود بیست سال پیش هرازگاهی مطرح می‌شود، اما این بار جسورانه‌تر از قبل؛ آن‌هم همزمان با دور تازه مذاکرات هسته‌ای ایران با گروه 1+5 که بسیاری از رسانه‌ها و تحلیلگران آن را به گام تازه دو طرف به سوی یکدیگر به منظور غلبه بر سوءتفاهمات تعبیر کردند.

بر این اساس برخی همزمانی باز شدن زخم کهنه در مناسبات ایران و اعراب، با رفع سوءتفاهمات هسته‌ای را ناشی از نگرانی همسایه‌های جنوبی کشورمان از پایان تنش‌های بین‌المللی جمهوری اسلامی ایران دانستند؛ موضوعی که ممکن است منجر به خروج دوباره جمهوری اسلامی از حاشیه شود. همین نگرانی‌ها نیز سبب شده تا اعراب برای زنده نگه‌داشتن غایله همیشگی خود عزمی دوچندان داشته باشند و جبهه ضدایرانی خود را فعال‌تر از قبل کنند.

 رهبری این جبهه نیز در این برهه به اماراتی‌ها واگذار شده است. میزبانی از هواپیماهای فوق‌پیشرفته «اف 22» آمریکا و برگزاری مانور نیروهای کشورهای عضو شورای همکاری خلیج‌فارس موسوم به سپر جزیره که با توجه به مساله جزایر سه‌گانه، این مانور«جزایر وفاداری» نام‌گذاری شده است، بخشی از تلاش‌های اخیر اعراب برای فعال کردن جبهه ضدایرانی است.

با این حال موضع وزارت امور خارجه در قبال تحولات و ماجراجویی‌های اعراب حداقل در سطح دیپلماتیک همان موضع قبل است، توصیه برای همکاری‌های دسته‌جمعی و همزیستی مسالمت‌آمیز!!

جلوگیری از تنش خوب است ، اگر درست رفتار کرد و درست حرف زد .
اما وقتی سخنی گفته می شود و یا حرکتی انجام می شود که باعث تنش و هزینه برای نظام مقدس می شود و کمترین آن
پایین آوردن قدرت چانه زنی در مذاکرات هسته ای می شود ، آنوقت دیگر سکوت خیلی جایز نیست و اتفاقا بجای هشدار کلامی و بعضا نصایح دوستانه ، لازم است با هشدارجدی و حرکتی که بیانگر عملی سازی هشدار باشد ، حریف را که در این مصاف بسیار هم کوتوله هست ، به عقب راند ...


  • علیرضا فلاح
 شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۱ این خبر را در سایت الف خواندم وتا دو سه روز بهت زده بودم .
یعنی لج و لج بازی تا این حد !؟

احمد توکلی  در گفتگو با مهر در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه با توجه به انتصاب مرتضوی به عنوان رئیس سازمان تامین اجتماعی و عزم نمایندگان برای استیضاح وزیر کار، تعاون و رفاه آیا این طرح استیضاح که به هیئت رئیسه مجلس ارائه شده در دستور کار مجلس قرار می گیرد، گفت: منتظر پایان یافتن تعطیلات نوروزی و بازگشایی مجلس هستم تا در اولین جلسه سال جدید، درباره استیضاح شیخ الاسلامی با تعدادی از نمایندگان که در این موضوع مطرح هستند مشورت کنم.

توکلی همچنین در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه برخی اخبار حاکی از آن است رئیس جمهور به برخی نمایندگان تاثیر گذار مجلس اعلام کرده است چنانچه استیضاح وزیر کار رای بیاورد و شیخ الاسلامی برکنار شود، نه تنها سعید مرتضوی را از مدیریت عامل سازمان تامین اجتماعی برکنار نخواهد کرد، بلکه او را به عنوان سرپرست وزارت کار منصوب خواهد کرد، آیا چنین پیامی صحت دارد، گفت: این موضوع را نشنیده‌ام.

هیج جای دنیا اینجوری هست؟

مگه خاله بازی هست که لج می کنیم ؟
بابا مردم داغون شدند . فردا اگر اتفاقی برای این مملکت بیفتد که معلوم هست شما را کجا باید پیدا کرد !!!
باز این من و برادرمن و همین مردم هستیم که باید اسلحه بدست بگیریم .
مدتها گذشت .
 مجلس در آستانه استیضاح  شیخ الاسلامی بود که نامه و سخنان آقای حداد عادل مبنی بر قول شرف آقای مرتضوی جهت استعفا ازریا ست سازمان تامین اجتماعی ، نماینده گان را ازانجام استیضاح  منصرف نمود...
اما احمدی نژاد تا دم در مجلس آمد.
با اینکه می دانست استیضاح منتفی هست آمد تا فردا بگوید :
من که آماده بودم ، شما خودتان ادامه ندادید ...
و همان جا اعلام کرد که استعفای مرتضوی قابل قبول نیست و این را همه می دانستند چون کاملا ریس جمهور خودشان را می شناختند ، همان گونه که ریس جمهور، آنها و این مردم را شناخته است !

مرتضوی به سر کار برگشت . حداد عادل نشان داد که در اولین لابی گری به عنوان کاندید ریاست مجلس نهم نمره خوبی نگرفت .
گرد و خاک کردن کلامی دو طرف ادامه پیدا کرد و عملا به جوک تبدیل شد و من بعنوان یک ایرانی مات و مبهوت به این جنگ بچه گانه بی سرانجام نگاه می کنم و می بینم که کمر مردم زیر بار مشکلات و گرانی دارد می شکند و گوش کسی به فریاد درد آلود آنها شنوا نیست ...
وباز مبهوت از خودم می پرسم ، اینجا ایران است ؟
این دولت ما و مجلس ماست ؟
بعد از جنگ و شهدا بر ما چه رفت !؟

  • علیرضا فلاح