پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

یادداشت هایی پراکنده در جستجوی رازها ، راز خلقت ، راز زندگی انسان ، هنر ، سیاست ، زندگی اجتماعی و قواعد بازی و سپس راز سکوت و همه این رازها ، اگرچه پراکنده ، مانند مهره های کوچک که بانخی در اتصال بهم ، تسبیح می شوند برای ستایش خالق

__________________________________________

پروردگارا ! باشد این شمع کوچکی که برافروخته ام ، نور پیدا کند و آنگاه که در تاریکی قرار گرفته ام، روشنم سازد

رازهای نگفته

آخرین نظرات
رازهای نگفته



نقل و کپی مطالب این تارنما ، بدون ذکر منبع ، شرعا جایز نیست و از اخلاق به دور است . وب شخصی علیرضا فلاح WWW.DRARF.IR

۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است



این ماشین با قیمت 2 میلیارد تومان وارد ایران شد.
البته قبل از بحران قیمت های اخیر.
خب که چی ؟
به ما چه ؟
دارنده گی و برازنده گی !
بترکه چشم حسود !
اما دیدن عکس پایین هم بی ضرره !
/ 328

  • علیرضا فلاح

رنج بشری

۲۲
بهمن


برای اندوه جاودانه ای که در این عکس نهفته هست ، هیچ شرحی نمی توان زد . / 327

  • علیرضا فلاح
دخترم سما ، مطلبی نوشت در خصوص دهه فجر وبعد از اینکه در مدرسه شان خواند ، از من خواست که در وب خود ، منتشرش کنم .

کشورعزیز ما ایران ، برای سالهای سا ل ، زیر سلطه و نفوذ اجانب بود.
پادشاهان بر این سرزمین اسلامی حکومت می کردند که خود دست نشانده غرب و بخصوص آمریکا بودند.
ثروت این سرزمین به یغما می رفت و اثری از دین و مذهب ما نبود .مردم تحت شکنجه حکومت و حکومت نوکر اجنبی بود.
در این شرایط سخت و نا عادلانه ، مردی از تبار سید الشهدا امام حسین ( ع ) پرچم قیام را به دوش کشید تا دین جد خود را زنده سازد.
مردم رنج کشیده ایران ، به ندای این مرد الهی ، لبیک گفتند و چون سربازانی فداکار در رکاب او از جان خود گذشتند.
امام روح الله خمینی ( ره ) که رهبری این قیام مقدس را به عهده داشت ، سید بزرگ و مجتهدی فرزانه بود که توانست به یاری مردم خداجوی ایران ، بساط کاخ و کاخ نشینان را در هم شکند و در ایامی که امروز در آن به سر می بریم ، ایام الله دهه فجر ، پیروزی را به مردم این سرزمین مقدس هدیه نماید.

این انقلاب ، با خون شهدا و با رشادت زن ومرد و پیر وجوان این مملکت و با رهبری حضرت امام خمینی ( ره ) به پیروزی رسید و اکنون با رهبری نایب برحق آن امام بزرگ ، حضرت آیت الله امام خامنه ای ، بسوی مقصد نهایی خود که اتصال به قیام حضرت صاحب الزمان ( عج ) است ، به پیش می رود . / 326

  • علیرضا فلاح


بار اولی که به سرزمین وحی مشرف شدم ، در بقیع ، کنار مزار حضرت ام البنین ( ع ) مادر قمر بنی هاشم ( ع ) ، دوربینم را برای گرفتن عکس بیرون آوردم که با نهیب شرطه خشمگین و درشت اندام عرب مواجه شدم .
آنجا ، من می خواستم به هر شکلی شده ، قبر آن بانوی بزرگ را زیارت کنم و آن شرطه می خواست اگر چنین کردم ، سرم را با باطومی که در دست داشت ، بشکا فد.
هر دو مسلمان بودیم و پیرو یک پیامبر و در کنار مسجد و مزار پیامبر مشترکمان ، آماده درگیری با هم . و آن سوتر ، دشمنان مشترک ما ، به این آتش کینه و در گیری دامن می زدند.
بار دوم که مشرف شدم ، در همان بقیع ، بین من و یک مبلغ وهابی که عرب افغان بود و فارسی را خوب می دانست ، بحث در گرفت.
این مبلغین کارشان این بود که زایرین را از توجه به مزار 4 امام غریب مدفون در بقیع باز دارند و اعتقادات مذهب شیعه را به نقد کشانده و به شرک نزدیک سازند.
به دعوت آن مبلغ برای ادامه بحث در روزهای دیگر جواب منفی دادم . در همان اولین بحث ، عده زیادی پشت سر من جمع شده بودند و شرطه ها نیز به سرعت خود را به این جمع شیعه و ایرانی رسانده بودند تا ...
نگران عواقب این کار بودم بخصوص وقتی که مبلغ وهابی در انتهای بحث با عصبانیت به حضرت علی ( ع ) توهین کرده بود و من به خود اجازه توهین در بحث را نمی دادم - چرا که دلیل ضعف و پذیرش شکست بود -  و البته از باطوم  شرطه های وهابی هم می ترسیدم !
بار سوم - خرداد ماه امسال - حکایت دیگری بود.
به افغانستان و عراق و لیبی و مصر و دردناکتر ازهمه ، به سوریه فکر می کردم.
در تمامی این کشورها ، با صدای انفجار و متعاقب آن ، خونی که به زمین ریخته می شد و مرگی رقم می خورد ، صدای الله اکبر به گوش می رسید. از هر دو طرف . این می زد و می کشت و می گفت ، الله اکبر و آن می زد ومی کشت و فریاد می زد ، الله اکبر.
ومن حیران مانده بودم که این چه مصیبتی ست که دامن گیر ما مسلمانان شده که  ازسال 1945 و بعد از جنگ دوم جهانی به بعد ، همه جا آرامش است و فقط در بلاد اسلامی ، جنگ و خون ریزی ، آنهم برادر با برادر و مگر نه اینکه " مومنین برادران همدیگر هستند " !؟ 
هم وطن با هم وطن و گاهی همسایه با همسایه و قطعا در سوریه ، برادر واقعی با برادر ...
در صحبت با عده ای از این سورویها ، رنج و درد را در کلام و نگاه اندوه بارشان احساس می کردم . معتقد بودند که دلایل این جنگ ، ریشه در عوامل خارجی دارد و این دشمن است که مارا به جان همدیگر انداخته است .
و من مبهوت از اینکه معتقد به یک خدا و مومن به یک پیامبریم و ایمان به یک سرای ابدی داریم و آنگاه ، سالهاست که هر دو طرف به نام خدا و برای رضای همان خدای واحد همدیگر را سر می بریم و به امید رفتن به بهشت ، این خون ریزی را مقدس می دانیم.
فراموش کردیم که دشمن ما کس دیگریست که در کشاکش این برادرکشی ، هستی ما را به غارت می برد و ناموس ما را حراج می کند و سلاح های خوفناک خود را برای برادرکشی به قیمت جان ما ، به ما می فروشد وخود را از ورشکستگی نجات می دهد و ما برای اتمام این خون ریزی ، بجای دامن پر مهر پیامبر عشق و مهربانی خود ، به دامن قاتلین خود پناه می بریم و آنها را میانجی خود برای آشتی موقت قرار می دهیم و فردا که خورشید دمید ، باز خونی دیگر بر زمین ریخته می شود و با یک انفجار مر گبار ، صدای الله اکبر به گوش می رسد وبه جای دست مهربان خدا ، دست قاتل ما بر سر ماست ! / 325

  • علیرضا فلاح


ایران ، نیازی به بمب هسته ای ندارد.
تا ذولفقار و ذلفقارها هستند ، تا یادشان هست ، این مملکت بیمه هست و نیازی به سلاح های کشتار جمعی ندارد.
کافیست که قدربدانیم . البته مردم قدر می دانند چون پرورش دهنده گان این شهدا ، همین مردم بودند و هستند. اما ای کاش دولتمردان ، قدر بدانند و برای چند صباح پشت میز نشینی ، این هدیه الهی را به تاراج ندهند.
بپذیریم این لنگهای حمامی که به اسم پست و مقام به کمر بسته می شود ، فقط برای ستر عورات در گرمابه ی دنیا است.
 
***
این تصویر، در خرداد ماه سال 1380 ، با دوربین «اسماعیل داوری» در معراج الشهدای تهران برداشته شده است.
خانواده ی شهید «ذوالفقار گوناگونی» برای تحویل گرفتن پیکر فرزتد خود آمده اند و درب تابوتِ شهید برایشان گشوده شد.
شهید «گوناگونی» به سال 1362 در جزیره ی مجنون به شهادت رسید و پیکرش ، 18 سال بعد ، در جریان عملیات تفحص ، کشف گردیده و به ایران بازگردانده شد. / 324

  • علیرضا فلاح
شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود.
در همین حال مدتی گذشت تا آنکه استاد خود را بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را نظاره می کند!
استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟
شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم؛ و برخورداری از لطف خداوند.
استاد گفت : سوالی می پرسم، پاسخ ده؟
شاگرد گفت : با کمال میل؛ استاد.
استاد گفت : اگر مرغی را پروش دهی، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟
شاگرد گفت : خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم.
استاد گفت : اگر آن مرغ برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود منصرف خواهی شد؟
شاگرد گفت : خوب راستش نه... نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود تصور کنم.
استاد گفت : حال اگر این مرغ، برایت تخم طلا دهد، چه؟ آیا باز هم او را خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟
شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخم ها برایم مهمتر و با ارزش تر، خواهند بود.
 
استاد گفت :
پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش .همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم، گوشت، پوست و استخوانت گردی .
تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری.
خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!
او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد و می پذیرد نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را.....!!! / 323

  • علیرضا فلاح
 آقای نقویان هم  این روزها ، حرف های فروخفته 7 سالش را می ریزد بیرون و ظاهرا دنبال درد سر می گردد. ( اینجا )
نظرم را در خصوص مطالبش عنوان کردم . ( اینجا )
 
*در هیچ جای دنیا ، سراغ نداریم که رئیس جمهور کشورشان را دکتر یا مهندس خطاب کنند اما در اینجا فرت و فرت از افراد بت میسازند.
* این مدرک دکترایی که این ها مدام تکرار میکنند ، در قیاس با دکترایی که در اروپا و امریکا به افراد داده میشود ، هیچ است.
* اگر میخواستند با این وضع تحصیلی در انجا مدرک بگیرند ، لیسانس هم برایشان زیاد بود.
*این که مدام الفاظ و القاب به افراد ببندیم خودش یک نوع بت پرستی و بت سازی است. / 322

  • علیرضا فلاح
هرچه سعی کردم بی خیال این بخش از صحبت های زیباکلام در یک مصاحبه شوم ، نشد که نشد .
صادق زیباکلام آدم خاصی هست .خیلی راحت حرف هایش را می زند . نظراتش را با مثال های فوتبالی وعجیب و غریب ، رسانه ای می کند و بدون دردسر هم تدریس می کند!
تکلیفش را هم خیلی راحت ، روشن می کند ،
مثل این جملات :

 کافی است به من بگویند با هیچ سایت و منبع دیگری گفت‌وگو نکن، یا دیگر برای فلان روزنامه یا هفته‌نامه چیزی ننویس؛ کافی است بگویند که اگر تشکل یا نهادی در دانشگاه از تو دعوت کرد، در آن شرکت نکن و من "سمعا و طاعتا" اجرا می‌کنم . چرا من را ببرند اوین که اینها را بگویند و اینها را از من بخواهند؟ با یک تلفن 50 ریالی هم می‌توانند این دستورات را بدهند و من قطعا اطاعت می‌کنم . چرا با بازداشت من هزینه تبلیغاتی به راه بیفتد؟ البته من خودم هم یکسری مسائل و خط قرمزها را رعایت می‌کنم . نذر نکرده‌ام که سر از اوین در بیاورم! / 321

  • علیرضا فلاح