اولین فیلمی که قصد ساخت آ نرا کردم و عاقبت هم ساختم و شد دومین فیلم کوتاه من ، (برگی از دفتر خاطرات ) ، سال 1369
دلمان از رحلت جانسوز امام ، به سختی شکست. 20 سالم بود و در آن زمان ، نسلی که 25 ساله اش ، فرمانده کل سپاه بود ، 20 سالگی ، یعنی مرد کامل و خیلی سخت بود که توی جمع گریه کنیم ... بغض های نشکسته در گلو ، با نوشتن فیلمنامه (برگی از دفتر خاطرات ) می شکست . اولین فیلمنامه من بود . می نوشتم . اما بیشتر قصه و این اولین فیلمنامه من بود و بدون اینکه تا آن زمان فیلمی ساخته باشم جز عکاسی ، آنهم غیر حرفه ای ، قصد کردم این فیلم را بسازم .
(برگی از دفتر خاطرات ) قصه جوانی بود که با مرور زندگینامه و عکس های امام راحل ، سعی می کند با درک درست از اندیشه های ماندگار و پایدار آن حضرت ،اندوه خود را در شیندن خبر رحلتش کاهش دهد .
این فیلمنامه در اداره ارشاد اسلامی آمل – محل سکونتم- تصویب شد . معرفی شدم به اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی ساری ، تا آنجا مجوز ساخت بگیرم و امکانات برای ساخت . آن زمان ، مثل حالا که دوربینهای دیجیتال و امکانات تدوین غیر خطی و چه و چه که نبود. برای جوانان علاقمند به فیلم و سینما ساخت یک فیلم کوتاه 8 میلیمتری ، آرزوی بزرگی بود . تنها محل حمایتی هم سینمای جوانان بعضی از شهرها و در راس آن استان بود .
از آمل تا ساری 3 ساعت ، کم وبیش ، راه بود . سواره وپیاده ، جاده تک لاین و بعدش از اداره ارشاد ساری هدایت شدم به سینمای جوانان که آن زمان توی میدان شهرداری ، کنار سینما ایران بود . طبقه اول انجمن خوشنویسان بود و فکر کنم طبقه دوم سینمای جوانان بود و آن زمان، مدیرش استاد عزیز سید احمد طاهر پور بود که نه من و نه آن بزرگوار ، نمیدانستیم که روزی ، سالهای بعد همدیگر را در صدا وسیما خواهیم دید . ایشان به عنوان دبیر جشنواره وارش آمده بودند برای جلب حمایت رسانه استانی ، و من با اشتیاق ، سعی کردم محبتهای ایشان درگذشته راجبران کنم.
فیلمنامه من در انجمن سینمای جوانان تصویب نشد. غیر از آن هم چون نه عضو انجمن بود و نه کلاس و دوره ای دیدم و تا آن زمان فیلم نساختم ، باعث شد که برای ساخت این فیلم با جواب منفی روبرو شوم . غیر از آقای طاهر پور ، آنجا جوان عزیز دیگری بود به نام سید علی دنیوی که با ایشان هم سالهای بعد در صدا وسیما همکار شدم . آقای دنیوی راهنمایی کردند که یک فیلمنامه کوتاه در حد 3 دقیقه بنویسم و اولین کارم را بسازم و بعد فیلمنامه (برگی از دفتر خاطرات ) را تبدیل به فیلم کنم .
یادم می آید همانجا نشستم و یک فیلمنامه کوتاه بنام (بیرا هه ) نوشتم .آقای دنیوی خوشش آمد و نظر مساعد آقای طاهرپور را گرفت و دست من یک دوربین 8 میلیمتری 514 دادند تا اولین فیلم خودم را بسازم .
خدا میداند که با چه ذوق و شوقی آمدم توی روستایمان. با دوستان هم فکر خود نشستم و اولین فیلم خود را ساختم بعداز آن با همان دوستان جمع شدم و پول هایمان را روی هم گذاشتیم و هزینه ساخت (برگی از دفتر خاطرات ) جور شد .
هزینه ساخت فیلم در را آن سالها خیلی زیاد بود و امکانات هم بشدت محدود و کم ، به هر کسی هم دوربین و فیلم نمی دا ند !! (برگی از دفتر خاطرات ) را بصورت شخصی ساختم و بعداز آن چند فیلم کوتاه دیگر و زمان سپری شد و امروز در رسانه بعداز ساخت برنامه ها و فیلم های متعدد ، دچار مصیبت و آزمایش مسئولیت و مدیریت شدم و گهگاهی دلم برای ساخت فیلم بشدت تنگ می شود . و چنین ایامی ، با حال و هوای خاص ، یاد آن دوران هم می افتم .
نوشتن ما ، فیلم ساختن ما و زندگی و تحصیل و کار و عشق نسل ما ، گره خورده است با حوادث تلخ وشیرین این سرزمین آسمانی ، ... / 63