پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

یادداشت هایی پراکنده در جستجوی رازها ، راز خلقت ، راز زندگی انسان ، هنر ، سیاست ، زندگی اجتماعی و قواعد بازی و سپس راز سکوت و همه این رازها ، اگرچه پراکنده ، مانند مهره های کوچک که بانخی در اتصال بهم ، تسبیح می شوند برای ستایش خالق

__________________________________________

پروردگارا ! باشد این شمع کوچکی که برافروخته ام ، نور پیدا کند و آنگاه که در تاریکی قرار گرفته ام، روشنم سازد

رازهای نگفته

آخرین نظرات
رازهای نگفته



نقل و کپی مطالب این تارنما ، بدون ذکر منبع ، شرعا جایز نیست و از اخلاق به دور است . وب شخصی علیرضا فلاح WWW.DRARF.IR

۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۰ ثبت شده است

قرآن به دل

۳۱
مرداد

حضرت علامه، ذوفنون، آیت الله حسن زاذه آملی :

در لیالی قدر، قرآن به دل کن نه فقط قران به سر ، که اولی جوهر ذات تو گرددو دومی خارج از گوهر توست.


  • علیرضا فلاح

گریه بر چشم ها سنگینی می کند و هُرم سینه، لب ها را می سوزاند. بغض پشت در پشت در فرصت گریستن صف کشیده است. چراغ گریه بر افروخته شده و شعله شعله، در دل زبانه می کشد. هق هق گریه، شانه ها را می لرزاند. دیگر دل به دنبال واژه ها نمی گردد. اشک، بی بهانه سرازیر می شود.

امشب، شب ناله در فراق پدری مهربان است که غیر از چاه و نخل و ماه، کسی گریه اش را ندیده بود. پدری دل سوز که با آه همه کودکان یتیم، شریک بود و غصه های همه را بر جان خود هموار می کرد، ولی کسی از غربت او و دردهای دلش، با خاری در چشم و استخوانی در گلو، خبر نداشت.

سیزده قرن از شهادت حضرت علی علیه السلام می گذرد؛ ولی نام و یاد آن رهبر بزرگوار و والا، همواره در قلب پیروانش موج می زند؛زیرا طول زمان و گردش روزگار هرگز نمی تواند او را محو کند و روز به روز بر عظمت آن بزرگوار افزوده می شود.

شهادت آن امام همام را به همه مسلمانان جهان  تسلیت عرض می نماییم.


  • علیرضا فلاح

در روزگاری کهن پیرمردی روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت .

روزی اسب پیرمرد فرار کرد و همه همسایگان برای دلداری به خانه اش آمدند و گفتند :
عجب شانس بدی آوردی که اسب فرار کرد !
روستا زاده پیر در جواب گفت :
از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده یا بد شانسی ام ؟
و همسایه ها با تعجب گفتند ؟ خب معلومه که این از بد شانسی است !
هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند : عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت همراه بیست اسب دیگر به خانه برگشت .
پیرمرد بار دیگر گفت : از کجا میدانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام ؟
فردای آنروز پسر پیرمرد حین سواری در میان اسبهای وحشی زمین خورد و پایش شکست .
همسایه ها بار دیگر آمدند :
عجب شانس بدی .
کشاورز پیر گفت : از کجا میدانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام ؟
چند تا از همسایه ها با عصبانیت گفتند : خوب معلومه که از بد شانسی تو بوده پیرمرد کودن!
چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدن و تمام جوانان سالم را برای جنگ در
سرزمین دور دستی با خود بردند . پسر کشاورزپیر بخاطر پای شکسته اش از اعزام معاف شد .
همسایه ها برای تبریک به خانه پیرمرد آمدند :
عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد و کشاورز پیر گفت :  از کجا میدانید که ....؟

نتیجه :

همیشه زمان ثابت می کند که بسیاری از رویدادها را که بدبیاری و مسائل لاینحل زندگی خود می پنداشته صلاح و خیرمان بوده و آ ن مسائل ، نعمات و فرصتهای بوده که زندگی به ما اهدا کرده است .

عسی ان تکرهو شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبو شیئا وهو شرلکم والله یعلم وانتم لا تعلمون....

چه بسا چیزی را شما دوست ندارید و درحقیقت خیرشما در ان بوده وچه بسا چیزی را دوست دارید و در واقع برای شما شر است خداوند داناست و شما نمیدانید


  • علیرضا فلاح

چه کسی می‌تواند یک دوست خوب باشد؟ شاید این سوالی است که از وقتی توانسته‌ایم با انسان‌های اطرافمان ارتباط برقرار کنیم از ذهنمان گذشته است. تاثیری که دوست بر زندگی ما دارد بر هیچ کس پوشیده نیست. گاهی یک دوست می‌تواند زندگی ما را دگرگون کند و این دگرگونی می‌تواند مثبت یا منفی باشد. شنیدن یک جمله از یک دوست می‌تواند ما را بشدت تحت تاثیر قرار دهد. پس حتی کلمات و جملاتی که از دهان دوستتان خارج می‌شود روی زندگی شما تاثیرگذار است.

  • علیرضا فلاح

ایامی چند به بی خبری گذشت !
از همه چیز . بی خبر از همه کس و دردناکتر ، بی خبری از خود ، از گذشته خود ، حال خود و آینده خود ...
اینهمه  بی خبری ، اینهمه  سکوت و سهل  گرفتن و گذشتن  ایام ، خسران بزرگی است  که به سختی  جبران خواهد شد و ای بسا جبران نا پذیر است ...
ایامی  چند به بی خبری گذشت !
در این بی خبری سخت  که نیمی از عمررا با خود بُرد،تلخی  بود و رنج بود و روز مره گی و شاید لحظاتی شاد که دقیقاً معلوم نبود کذایی بود یا اصلاً نبود !
 نیمی دیگر مانده .... اگر اتفاقی نیفتد ، اگر این نیمه ، نیم نشود ، زمانی نیست ...
 باز به بی خبری بگذرد این ایام !؟
می شود آرام بود . می شود  گوشه ای نشست  و لقمه ای به دهان برد و ایام را سر برید . بعدتمام . مثل لامپی که خاموش می شود ....
 تمام. تمام ...
اما می شود  جور دیگری هم زندگی کرد ،
از مرز بی خبری گذشت  و جریان ساخت . بال گشود  و سایه گسترا ند و عده ای  را از تیغ تند آفتاب  رهانید ....
می شود زبان گشود
می شود قلم زد
و می شود خیلی کارها کرد ...

ایامی چند  به بی خبری گذشت. اما آیا باز این ایام به بی خبری خواهد گذشت ؟

  • علیرضا فلاح
ماه مبارک رمضان، بهترین ماه ها،
ماه میهمانی خدا، ماه خوبی ها،
ماه شب های قدر، ماه دعا ونیایش ،
ماه رحمت و آمرزش و ماه خیر و برکت است.
حلول ماه مبارک رمضان، به راستی که خبر از گشایش
درهای بهشت به روی آدمیان دارد.
ماه تزکیه، ماه خودسازی، ماه از خویش تا خدا رفتن،
ماه پرواز با دوبال قنوت از زمین تا ملکوت
و شکوفایی غنچه های معنویت در سکوت سبز روزه داران

و در حیرت ارغوانی سالکان کوی دوست فرو رفتن است 

  • علیرضا فلاح

شهدا را نکشیم

۰۵
مرداد

 خودش را مهندس ربانی  معرفی کرد . از نمایندگی یکی از فروشگاه های  بزرگ یک شرکت در تهران بود که با موبایلم تماس  گرفته بود و می خواست برای او روی  دیواره  یکی از ا توبان های ورودی شهر ، نقاشی و خطاطی تبلیغاتی این شرکت را ا نجام بدم . خب  من کارم ا ینه . برای هر کی بخواد ، هر جا بخواد ، روی تابلوها ، دیوار مردم ، دزدکی و شبانه یا قانونی و توی روز نقاشی تبلیغاتی می کشم و خرج زن و زندگی ا م  رو در میارم ؛ نمی تونم  که برم دزدی !


  • علیرضا فلاح

پسرش  رفته برایش  میوه گرفته ، نان گرفته ، گوشت گرفته همه کار را این پسر کرده ، وقتی  می آید بجای  این که بگوید بارک الله ، می گردد بینند این نان خمیر دارد یا نه ، می گردد ببیند گوشت را قصاب دنبه اش  را زیادتر داده یا نه ، می بیند این میوه آیا تکه خرا بی دارد یا نه ، دست می گذارد روی همین جا ، می گوید ای مرده شورت ببرد ! ببین چه گرفته ای ؟ میدانی گناه این چقدر بزرگ است ؟ این کار پیکار با خداست :  «هر که دوستی از  دوستان مرا خوار کند بحقیقت  که با من مبارزه  نموده»

  • علیرضا فلاح
بنده ام، با من انصاف نداری.چرا که زمانیکه تو دعا می کنی، شرم دارم که عطا نکنم، ولیکن آنزمان که تو گناه می کنی، چه بی حیاهی ها که نمی کنی!

ای بنی آدم . با چه رویی جوابم را در قیامت خواهی داد ؟ / 92

  • علیرضا فلاح