پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

یادداشت هایی پراکنده در جستجوی رازها ، راز خلقت ، راز زندگی انسان ، هنر ، سیاست ، زندگی اجتماعی و قواعد بازی و سپس راز سکوت و همه این رازها ، اگرچه پراکنده ، مانند مهره های کوچک که بانخی در اتصال بهم ، تسبیح می شوند برای ستایش خالق

__________________________________________

پروردگارا ! باشد این شمع کوچکی که برافروخته ام ، نور پیدا کند و آنگاه که در تاریکی قرار گرفته ام، روشنم سازد

رازهای نگفته

آخرین نظرات
رازهای نگفته



نقل و کپی مطالب این تارنما ، بدون ذکر منبع ، شرعا جایز نیست و از اخلاق به دور است . وب شخصی علیرضا فلاح WWW.DRARF.IR

۱۳۸ مطلب با موضوع «یادداشتهای پراکنده» ثبت شده است

پنج شنبه 21 اسفند 1393 شبکه سوم سیما در اقدامی تحسین بر انگیز در برنامه صبح گاهی به مجری جوان برنامه این امکان را داد تا تی شرت مزین به عکس سردار سلیمانی را بپوشد ، روز تولدش را تبریک بگوید ، به عکس روی تی شرت بوسه بزند و اورا قهرمان ملی و اسطوره بنامد .
در فضای مجازی نیز تعدادی از سایت ها به این روز اشاره داشتند که دراین میان سایت حامی احمدی نژاد  – میدان 72 - مطلبی را از صفحه فیسبوک داریوش سجادی باز نشر کرد که در نوع خود جالب توجه بود . هم مطلب آقای سجادی و هم نظرات خوانندگان سایت و در واقع هواداران دو آتشه احمدی نژاد !
داریوش سجادی پیشنهاد داده بود که سردار سلیمانی لباس رزم را از تن بکند و ردای ریاست جمهوری بپوشد و تضمین کرده بود که در انتخابات 96  سردار سلیمانی با رای بالایی انتخاب می شود .
حالا چرا ایشان باید تضمین بکند برای من نا مکشوف بود ا
البته دغدغه آقای سجادی درست بود . اینکه  سردار بی محابا در خطوط نبرد با داعش _ این زالوهای پرورش یافته غربی، عبری ، عربی – حضور پیدا می کند و این احتمال وجود دارد که خدای نکرده برای او اتفاق بیفتد.
داریوش سجادی به حق او را نه متعلق به خود ، بلکه متعلق به همه ایران و سرمایه بزرگ آن نامیدو از سردار خواسته بود که باید برای حفظ جان خود تلاش بکند و برای این محفوظ ماندن پیشنهاد حضور در انتخابات ریاست جمهوری را مطرح کرده بود ..
من نیزمانند تعدادی ازخوانندگان سایت هواداران احمدی نژاد مخالف این پیشنهاد بودم اما نه هم نظر با آنها ......
آنها احمدی نژاد را قهرمان ملی و ناجی ایران میدانستند و ضمن ابراز احترام به سردار معتقد بودند که سردار نباید با قهرمان ملی ایران رقابت کند !
من اما احمدی نژاد را در حد یکی از نیروها ی تحت امر سردار سلیمانی هم نمی دانم چه برسد به اینکه قابل مقایسه با این سردار بزرگ ایرانی باشد !
آنها با این تصور خام که احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری 96 می تواند شرکت کند ورد صلاحیت نمی شود ودر صورت تایید صلاحیت اتفاقی ، رای هم می آورد ، از سردار سلیمانی می خواستند که وارد رقابت با این قهرمان ملی نشود که شکت او حتمی است !
دقیقا مانند انتخابات ریاست جمهوری سال 92 و توهم بالایی که با حضور مشایی شکل گرفت .
روزهای قبل از رد صلاحیت او ، هواداران و سایت های طرفدار مشایی ، مصاف او را با هاشمی رفسنجانی می دانستند و تیتر می زدند  ( مصاف اسفندیار و اکبر ) و چنان از رای بالای او حرف می زدند که ...
و ای کاش شورای محترم نگهبان با اغماض صلاحیت او را فقط برای حضور در انتخابات تایید می کرد تا میزان رای او برای هوادارانش مشخص شود . [1]
اما من از منظر دیگری مخالف پیشنهاد داریوش سجادی بودم .
در ایران روسای جمهور ، عاقبت بخیر نشدند و ظاهرا هم نخواهند شد . البته بجز شهید رجایی که به فیض شهادت نائل آمدند و حضرت آقا که رهبری نظام را عهده دار شدند .
بنی صدر با آرایش و لباس زنانه از ایران گریخت.
میر حسین موسوی به عنوان نخست وزیر ، اکنون بواسطه عملکردش در انتخابات سال 1388 در حصر خانگی به سر می برد .
هاشمی رفسنجانی ، که به اعتقاد من بسیاری از انحرافات فعلی از دولت او و خصوصا از طرف فرزندانش شروع شد ، دیگر جایگاهی ندارد.
سید محمد خاتمی ، اکنون یکی از سران فتنه محسوب می شود.
احمدی نژاد به عنوان ریس دولت انحرافی شناخته شده و وضعیت بسیار بدتری از هاشمی رفسنجانی دارد.
مطمئنا حسن روحانی نیز در پایان ریاست جمهوری خود به جمع این آقایان اضافه خواهد شد . این حتی از آغاز ریاستش هویداست . چه رسد به پایان ریاستش !
آنوقت کج سلیقگی نیست که از سردار بزرگ اسلام بخواهیم وارد این گردونه شود !؟
شهادت او در میدان نبرد این اسطوره را ابدی خواهد ساخت ولی مسیر کوتاه ریاست جمهوری در ایران ...
کافیست او را در قامت ریس جمهوری وارد میدان کنیم تا بسادگی سیبل شده و تیرها شلیک شود !
حتی تجسم آن هم دشوار است.
نمی دانم چرا هر وقت از او می شنوم و یا تصویر زیبایش را می بینم یاد این مصرع از شعری می افتم که نوحه حاج محمود کریمی شده است ،
این بیرق علمداره ، هنوز به زمین نیفتاده ... / 427
پاورقی :
1 - چرا مشایی باید تایید صلاحیت شود ؟
_____________________________________
قاسم سلیمانی - ویکی پدیا
سایت در معرفی سردار سلیمانی
اخبار مرتبط با قاسم سلیمانی در ایسنا
  • علیرضا فلاح

روزنامه جام جم با این عکس و نوشتاری با همین عنوان [1] به استقبال نوروز رفت .
اما چقدر دیر به جهانی شدن فرهنگ و تمدن خود فکر می کنیم ؟
بعداز آنکه مفاخر ما را ، فرهنگ ما را ، حتی بازیهای ما را به نام خود ثبت جهانی کرده اند ، تازه به یاد ما آمد که ...
مدتی قبل که شب یلدا را به نام خود ثبت نمودند ، ما اعتراض کردیم که به نظر من این اعتراض وارد نبود !
ما کجا به شب یلدا پرداختیم که حالا از مفارقت آن ، اندوهگین باشیم ؟
ما چقدر درست فرهنگ سازی کردیم و فرهنگ و خرده فرهنگ های خود را شناساندیم و از آغشته و ممزوج شدن آن به فرهنگ های بیگانه جلوگیری کردیم که حالا وقتی با سنتی عجیب و غریب در حد شتر گاو پلنک [2] روبرو می شویم ، آنرا از بیخ تکفیر می کنیم و طرد !
همین چهارشنبه سوری ، آن وقت ها که اینجوری نبود . آتش کوچکی درست می کردیم و از روی آن می پریدیم و آش چهارشنبه سوری می خوردیم و شادی می کردیم .
نیامدیم از این سنت خود درست حفاظت کنیم ، آغشته شد به ترقه و فشفشه و اخیرا بمب دست ساز و فردا پس فردا در حد موشک بالستیک و بمب اتمی !
رمانتیک هایش هم رفتند سراغ بالن برادران چینی ما که آنرا هوا کنند و آرزوهایشان را به باد بسپارند !
این چهارشنبه سوری ما بود !؟
حالا که اینجوری آغشته شده ، باید صورت مسئله را پاک کرد و آنرا حذف نمود و اجازه داد که دیگران آنرا به نام خود ثبت جهانی کنند ؟
یکبار در گذشته در یک برنامه تلوزیونی به همراه آقای شجاعی مدیر کل آن زمان صداوسیمای مرکزمازندران به این نکته اشاره کردم که :
وقتی تار و سه تار را از دست بچه هایمان گرفتیم ، گیتار در دستشان قرار گرفت !
وقتی رستم و اسفندیار را از آنها گرفتیم ، هرکول قد علم کرد !
وقتی تخت جمشید را به حاشیه راندیم ، آکروپلیس از دل خاک سر برآورد ...
فکر کنم تا همین جا کافی باشد ! / 425

1 - نوروز جهانی تر می شود.

2 - وصله خارجی به چهارشنبه سوری ما

  • علیرضا فلاح

دایی ما از کربلا آمده بود. رفتیم خدمتشان .
به عنوان سوغات یک تسبیح به ما دادند . خواستم ببوسم و بگذارم در جیبم . منصرف شدم .
نگاه کنید به تسبیح !
چین کمونیست ، تسبیح می سازد برای بازار عراق که ما ایرانیها برویم آنجا و بخریم و بیاوریم ایران !
حاضرم قسم بخورم هر ایرانی یک تسبیح دارد و توی مساجد هم پر است از تسبیحهای  آویزان به ستونها !
پس چرا هر وقت می رویم زیارت عتبات ، باز تسبیح می خریم برای سوغات !؟ آنهم چینی !؟
حالا چرا خود عراقی ها و ایرانیها خودشان تسبیح نمی سازند ؟
حالا که عادت کردیم از این چیزها بخریم یا برویم مکه جهاز دخترمان را بخریم ، حالا چرا کالای ایرانی نمی خریم ؟ چرا کالای ساخت وطن عزیزخودمان را توی فرودگاه نمی خریم ؟
به نظر شما واقعا چینی ها اینقدر زرنگ هستند و دقیق که می دانند ما چقدر شعار زده هستیم که برای ما تسبیح می سازند و فردا وپس فردا خدای نکرده ، مهر کربلا هم برای ما بسازند ، ( چین کمونیست برای ما تسبیح و مهر بسازد !؟ ) یا نه ، واقعا ما آنقدر کم دقت و سطحی هستیم که آنها زرنگ هم نباشند ، آدم عادی هم که باشند ، می فهمند ما چه می خواهیم و راحت برای ما سجاده هم می سازند !؟
حالا چرا تسبیح و مهر باید وارد کنیم ؟
خب البته ازواردات دسته بیل و نخ و سوزن و قرقره و آفتابه که بهتر است ! بجای پول نفت !
دوستان یادشان که هست !؟
یکی از آشنایان ، هر وقت توی اینجور مسائل ، مستاصل که می شد ، می گفت :
سرم بزنم به دیوار !؟ / 424

  • علیرضا فلاح

خیلی دوست نداشتم در نقد اشخاص بخصوص رییس جمهور کشور مطلب بنویسم ولی بعضی از کارهای آن یکی ، ( احمدی نژاد ) واین یکی ، (روحانی ) باعث شد که به هر حال از واژه اجتناب ناپذیر استفاده کنم . اگر چه به این واژه اعتقاد ندارم !
 من می دانم آقای روحانی سرهنگ نیست ! هم خودش فرمود ،  با تاکید البته وهم بالاخره مختصر سویی در چشمان بنده هست که روحانی بودنشان را تشخیص بدهم و هیچ وقت هم در مدرک حقوق دانی ایشان تشکیک نکرده ام!
این ها را به این دلیل عرض کردم که آقای روحانی اگر سرهنگ نیست ولی بواسطه حضور خوب و موثر در جنگ تحمیلی و فرماندهی بخشی از جنگ و بواسطه سمت در دشواری امنیتی ملی و مواردی از این دست ، قطعا به درجات نظامی و سلسله مراتب آن واقف هستند و می دانند که درجه بندی در نظام ، فقط سربازی و سرهنگی نیست و در این بین درجاتی مثل گروهبانی ، سرگردی ، سروانی هم وجود دارد . تازه بعد از سرهنگ ، ما به چند درجه دیگر هم می رسیم .
 آقای احمدی نژاد تا توانست ، وزرا  و کاردارانش را  از میان سرباز ها و بعضا سرباز صفر انتخاب کرد . البته به این موضوع اذعان و بعضا نیز افتخار می کرد !
هر چه سربازصفر بود ، شدند مسئولین رده بالا ی کشور و استان و ارادت و نهادها و ...
شد آنچه که نباید بشود!
حالا آقای روحانی آمد عکس ایشان عمل کرد . تا توانست  وزرا و مسولین را از میان سرهنگ ها و حتی بالاتر از آن برگزید و کار به جایی رسید که یکی از این ارتشبدهای ایشان ، حین سخنرانی بعضا یادش می رود چی داشته می گفته ، و گاهی در جلسات چرت می زند !
امان از این افراط و تفریط ما ایرانی ها ! یا از این ور بام می افتیم یا از آن ور بام .
به هر حال افتادن حق طبیعی ماست حالا چه این ور، چه آن ور... / 421

  • علیرضا فلاح

مهندس سید عزت الله ضرغامی ، سکان هدایت سازمان بزرگ صداوسیما را به دکتر محمد سرفراز سپرد.
خبر خیلی تازه نبود . خیلی ها در گمانه زنی های خود به آقای سرافراز رسیده بودند وبیشتر منتظر شنیدن این خبر بودند تا ...
آنوقت شوخی های معمول ما ایرانی ها بر بستر پیامک و این روزها شبکه های مجازی آغاز شد. الته ما ایرانی ها استاد این شیوه شوخی آنهم در چنین شرایطی هستیم !
عزت زیاد و سرافراز باشید ، دیگر عادی شده بود و حتی خود این دو بزرگوارنیز در مراسم تودیع و معارفه از این جملات استفاده کردند و دیگر سخنرانان نیز هم ...
در اینکه عزت الله ضرغامی در مدیریت 10 ساله خود موفق بوده یا نه ، عملکردش مورد رضایت بوده یا نه ، مورد بحث من نیست و از آنجایی که از پرسنل این سازمان هستم و چند سالی هم در بخشی از این سازمان در مرکز مازندران ، مدیریت کردم ، و در یک مقیاس بزرگتر می دانم که مدیریت بر چنین سازمان بزرگی یعنی چه و چه دشواری ها و سختی های طاقت فرسایی دارد که از دید عام پنهان ماند ه است ، اما یک شاخصه مثبت ، عالی و خوب در کنار سایر مشخصات و محسنات مهندس ضرغامی دیدم که برایم فوق العاده ارزشمند بود.
 مهندس به معنای واقعه ای کلمه مرد بود .
 این واژه برای ما ایرانیان مفهوم ارزشمند و بزرگی است . من فقط یک نمونه را مثال میزنم ،
 زمان پخش مسابقات والیبال بود که آقای علی مطهری نماینده  مجلس با تیزهوشی و تیز بینی ! توانست شاهد پخش چند فریم  – کسری از ثانیه تصویر چند زن خارجی در میان تماشاگران شود که به زعم او حجاب مناسیی نداشتند!
 قشقرقی بپا شد که بیا و ببین . به همان هیجانی مسابقات والیبال آنهم در میان جامعه وحتی در صحن مجلس !
آقای ضرغامی از مدیر شبکه نخواست که کارگردان پخش و یا سایر کارمندان دخیل در پخش مسابقات را اخراج کند یا توبیخ نماید چون آنها مرتکب خطایی نشده بودند . تصاویر با تاخیر 15 الی 30 ثانیه پخش می شد و هر لحظه امکان اشکال فنی وجود دارد و یا در رفتن تصویر از دست کارگردان پخش که مشغول سوییچ است!
 اتفاقات در برنامه های زنده طبیعی هست و مهندس ضرغامی بهتر از هر کسی این را میدانست .
 او در مقابل هجمه بزرگ ، سفت وسخت ایستاد و به دفاع از همکاران پخش خود ، توضیحات مبسوط و فنی و متقن ارائه داد و تا آخر ماجرا نیز پای همکارانش ایستاد .
اینرا مقایسه کنید با مدیر مجموعه ای که تا اتفاقی می افتد و اتهامی به مجموعه وارد میشود بلا فاصله زیر دستان را متهم میکند و حتی شاید خانواده ای را از نان خوردن بیندازد !
اینرا مقایسه کنید با مدیری که خودش به قطع یقین مشکل دارد و برای لا پوشانی مشکل خود زیر دست را متهم می کند وبا افتخار به بالا دستی خود گزارش می کند که خاطی را به اشد مجازات محکوم کرده است .
 یا اینرا مقایسه کنید با مدیری که اگر از بالای سرش یک کلاغ ، غاری بکند ، او بواسطه مشکلات عدیده خود ، خودش این غار یک کلاغ راتبدیل به غار غار 40 کلاغ میکند و باعدم تدبیر، دست به اقداماتی میزند که باید فردای قیامت پاسخگو باشد . گو اینکه نتیجه خیلی از افعال آدمی در این دنیا هم به او یا به خانواده اش باز میگردد.
 قطع به یقین این مدیر خودش دچار انواع واقسام انحراف است و برای سر پوش گذاشتن بر انحرافات خود ، کوچکترین اشتباه کارمند خود را  آگراند می کند وباحرکت ناشایست خود سعی در تطهیر خود دارد.
 آنهایی که مدیریت کردند میدانند حمایت و پشتیبانی مدیر مافوق از مدیر زیر دست یعنی چه ویا زیر پانهادن یک مدیر ونیروی زیر دست چه معنی دارد !
 آقای مهندس ضرغامی به معنی واقعی کلمه مرد بود و بارها در حوادث واتفاقات متعدد سازمان ، پشت همکاران و مدیرانش ایستاد وحتی زمانی که نمایندگان یک استان برای عزل مدیر کل یک مرکز به نزد او رفتند ، کت خود را روی صندلی انداخت و به شوخی گفت :
فلانی را بی خیال شوید حالا بفرمایید از استان چه خبر!؟
حرکت کت کندن مهندس برای مدیر زیر دست ، هنوز ورد زبان خیلی از همکاران آن مرکز است .
اگر چه متاسفانه بعضی از مدیران زیر دست ایشان ذره ای از این خصلت مردانه را به عاریه نگرفتند وبیشتر آدم را به یاد موجودی می اندازند که وقتی زیر پایش را داغ نمایند ، بچه در بغل خود را زیر پا میگذارد و رویش می ایستد تا خودش را نجات دهد !
بله . تصورش خیلی سخت است ولی میمون تنها حیوانی است که این کار رامیکند!!! / 418

  • علیرضا فلاح

امروز رفتم پی گیر ساعت پخش برنامه " رازهای نگفته " شوم ، گفتند هفته دفاع مقدس تمام شد !
عجب !
یک هفته ، هر روز برای هفته دفاع مقدس برنامه " رازهای نگفته " را روی آنتن داشتم .
هم یادم رفت اطلاع رسانی کنم ، هم یادم رفت که هفته دفاع مقدس کی تمام شد !
یا خیلی سرم بابت این برنامه شلوغ بود یا آلزایمر به سراغ زیر 50 ساله ها هم می آید !
اما چه زود تمام شد!؟
چنان دور و چنین نزدیک ... / 411

  • علیرضا فلاح

ماه رمضان به انتهای خود رسید و البته من از آن بنده های خوب خدا نیستم که بگویم : حیف !
اما امسال بهترین ماه رمضان را داشتم و حقیقتا برای آغاز آن ، منتظر بودم .
ماه رمضان امسال برای من از سال قبل بهتر و انشالله سال بعد از امسال بهتر خواهد بود.
برای من ، برکات همیشه در ماه رمضان بود و خدا را شکر.
نکته جالب اینجاست که درست روز اول ماه رمضان ، با ماشین RD خود که در حد یک بنز برای من هست ، با یک AZERA تصادف کردم که الحمدالله به خیر گذشت !
ترمز نداشتم و مقصر بودم اما اتفاق خاصی نیفتاد و برای من ، خیر و برکت از همان روز شروع شد.
از این زیباتر می شود !؟
خدا را شکر... / 410

  • علیرضا فلاح

بعضی ها ، ایده های قشنگی دارند ولی آنقدر بد وناقص این ایده را اجرا می کنند که به کلی آنرا ساقط می سازند.
 ایده های قشنگ و طرح های علمی و عالی آنها بیشتر روی کاغذ است که من نام (زندگی روی کاغذ ) رابرایشان برگزیدم ، ولی به علت سهل انگاری ، بی مسولیتی و بی تفاوتی ، یا عدم توانایی در اجرای طرح و ایده ، آن کاغذ زیبا را در آب یا آتش می اندازد . / 409

  • علیرضا فلاح
یکی از همکاران نه چندان خوب ما ، گهگاهی با کامنت های ناصواب ، بیشتر خودش را می آزارد تا مرا.
اگر کامنتت هایش درست باشد ، عیب مرا آشکار می سازد و اگر چه با بغض ، ولی آینه ای می شود که به رفع نقایص خود می پردازم و اگر ناصحیح باشد ، گناه از من می شوید و به بار خود می افزاید .
مدتی قبل به طعنه برایم نگاشت که در کجا ودرکدام عملیات جانباز شدی ؟
و به کل ، حضور مرا در جبهه زیر سوال برده  بود !؟
با اینکه در سراسر این وبلاگ ، در چهارصد واندی نوشته ، حتی یک بار هم عنوان نکردم که در جبهه حضور داشتم و یا مجروح شدم ، اما امروز بمناسبت روز ولادت حضرت قمر بنی هاشم (ع) و روز جانباز با افتخار اعلام می کنم که بله همکار نه چندان خوب من ، من به اندازه و اقتضای سن خود ، در جنگ حضور داشتم ، نه خیلی بیش که آرزویم بود و مجروح شدنم اجازه نداد .
پرونده آن در سپاه و واحد پرسنلی اداره موجود است و نیازی هم نیست که مانند خیلی ها که این روزها برای حضور دو روزه خود در اهواز و ضبط گزارش ، با جمع آوری امضاء ، اندازه حضور 6 ماهه می گیرند ، منهم دنبال امضاء و... باشم .
این عکس را هم برای اولین بار و البته با افتخار در این وب نوشت می گذارم . / 408

 

قرارگاه کربلا - محور 2 عملیاتی
شلمچه - سنگر انفرادی

  • علیرضا فلاح
گاهی که از سر کنجکاوی و بعضاً خندیدن و تفریح ، شبکه مثلاً جهانی اهل البیت (ع) را می گیرم و این مردک بوزینه ، الهیاری را می بینم ، ته دلم می گویم :
نکنه راستی راستی نظریه داروین درست باشه !؟
آخه این میمون خیلی شبیه آدمه !! / 403
  • علیرضا فلاح