پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

یادداشت هایی پراکنده در جستجوی رازها ، راز خلقت ، راز زندگی انسان ، هنر ، سیاست ، زندگی اجتماعی و قواعد بازی و سپس راز سکوت و همه این رازها ، اگرچه پراکنده ، مانند مهره های کوچک که بانخی در اتصال بهم ، تسبیح می شوند برای ستایش خالق

__________________________________________

پروردگارا ! باشد این شمع کوچکی که برافروخته ام ، نور پیدا کند و آنگاه که در تاریکی قرار گرفته ام، روشنم سازد

رازهای نگفته

آخرین نظرات
رازهای نگفته



نقل و کپی مطالب این تارنما ، بدون ذکر منبع ، شرعا جایز نیست و از اخلاق به دور است . وب شخصی علیرضا فلاح WWW.DRARF.IR

۱۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۰ ثبت شده است


مطلب شجریان و گوگوش و گلشیفته و فردا... همچنان در فضای رسانه های مجازی بازتاب دارد.

سایت الف از 90.11.27  الی 90.11.29  به مدت 3 روز این نوشته را در راس  بخش  توصیه شده های خود نگه داشت و در بخش پرمخاطب ترین مطالب این سایت نیز در راس بود و تا انشای این مطلب ،تعداد نظرات مخاطبین آن به عدد 177 رسید که در نوع خود کم نظیر بود و من بزودی این نظرات و نظرات مندرج در سایر سایت ها را می آورم و در یک نوشته دیگر به بعضی از آنها پاسخ خواهم داد.

این نوشته در سایت معتبر و برون مرزی  جام نیوز هم کار شد و نظرات جالبی نیز به همراه داشت.

سایت های  ایستگاه خبر و خبر فارسی و قطره و  ندا آنلاین  نیز به نقل از سایت الف آنرا بازنشر دادند و تعدادی از وبلاگهای گمنام نیز این مطلب را به نام خود !! درج نمودند.


کد مطلب: 184

  • علیرضا فلاح

هیچ چیز برای یک شیر دردناکتر از این نیست  که تنها شود و در تنگنا با زخمی که در پهلو دارد ، با حمله  تعدادی کفتار از پای در آید ...

دردناکتر، شاید لحظه ای باشد که خون آلود ، با دهها زخم ، گوشه ای افتاده باشد و کرکس  نه ، کلاغی روی بدنش بنشیند و بر زخم هایش نوک بزند ...

مرگ دردناکی ست برای یک شیرکه شکار کفتار شود و گوشت تنش  طعمه کلاغ ...


کد مطلب: 183
  • علیرضا فلاح

خوش بنوشم تو اگر زهر نهی در جامم

درمصاحبه ای که از  شبکه المنار لبنان پخش شده ، از محافظ  سید حسن نصرالله سوال کردند ، چقدر سید حسن را دوست داری ؟ گفت : آنقدر  که امر کند الان بمیر ، می میرم .

در سوال بعدی پرسیدند : چقدر امام خامنه ای را دوست داری ؟

گفت : آنقدر که امر کند سر  سید حسن را بیاور ، می برم .

قابل توجه خودم و بعضی ها و حتی خیلی از بزرگان سیاسی این مملکت ، معنی درست ولایت پذیری را از یک لبنانی بیاموزیم .

بفهمیم که رابطه با ول فقیه، رابطه پدر و فرزندی نیست . رابطه امام و ماموم است ، پذیرش  امر مولا بی چون و چراست.

 

کد مطلب: 182
  • علیرضا فلاح

مطلب شجریان و گوگوش وگلشیفته وفردا... بازتاب های خوبی داشت .

همان روز اول در وبلاگ من ، 104 بازدید کننده داشت  و در سایت  آزادنگار ، صفحه رازهای نگفته  ، 143 نفر آنرا بازدید کردند .

این مطلب درسایت الف بازتاب داشت و در بخش یادداشتهای توصیه شده نیز قرار گرفت.

در سایت مازندنوم ، بصورت لینک درج شد و بچه های سایت مازندرانیها نیز که همیشه به بنده لطف دارند  آنرا کار کردند .

سایت رزمندگان  شمال هم آنرا بصورت کامل با عکس ها کار کرد . سایت عماریون که یک سایت کشوری هست ،این نوشته را به نقل از سایت رزمندگان شامل ، پیوند داد .

عصر همان روز ، مدیر محترم سایت رزمندگان شمال با  بنده تماس گرفته و عنوان کردند که هزار بیننده  از این مقاله بازدید کردند و شب طی تماس دیگری عنوان کرد که تعداد بیننده به دو هزار نفر  رسید .

خیلی برایم جالب بود که فردایش تعداد بازدید کننده گان به 3700 نفر رسید .

چند وبلاگ  نیز عین این مطلب را زدند منتهی بدون ذکر منبع.

 برای یکی از این وبلاگها ، کامنت گذاشتم که ای کاش منبع مطلب را نیز ذکر می کردید. مدیر محترم وبلاگ در جواب نام یکی دوسایت  و وبلاگ را به عنوان  منبع ذکر کردند که در هیچکدام  از آنها ، این مطلب کار نشده بود .

در فضای مجازی ، نقل مطلب از دیگران و کار کردن  روی نوشته آنها به نام خود  چیز چندان عجیبی نیست ! خیلی پایبندی و رعایت  اخلاق حرفه ای وجود ندارد .

البته می شود خبرو یادداشت  را از یک سایت با ذکر منبع  نقل کرد  و یا اگر خبر یا یاد داشت  فراگیر  بود  ، آنرا درج نمود ، منتهی یک وبلاگ نویس ، چنانچه تحلیلی  برخبر داشته باشد ، ایرادی  برآن وارد نیست ، اما نقل  مطلب همراه با خاطره شخصی از یک وبلاگ ، حتی بدون حذف آن خاطره شخصی دیگر چیز عجیبی ست !!


کد مطلب: 181

  • علیرضا فلاح

شاید بیشتر خودمان مقصر باشیم .شاید خیلی چیزها ، مثل همین مورد عکس  شجریان و گوگوش ، برهنه شدن گلشیفته امری طبیعی باشد . اگر چه ته دلمان احساس سوزش کردیم و ربنّا در ضمیر ناخود آگاه  صوتی ما هم در میان اصوات دیگر شروع  به کم رنگ شدن نمود و غیرت ایرانی ما با دیدن تصویر برهنه گلشیفته آزرده شد .

نه شاید ، که قطعاً خودمان مقصریم ....
برای اولین بار ،  سالهای گذشته ، دهه هفتاد ، وقتی فیلمساز مورد علاقه ام ،  که تنش به خاک جبهه  خورده بود و بوی آن خاک مقدس  در فریم  به فریم فیلم هایش پیچیده  بود ، وقتی  فیلمی ساخت که خانمی  در آن بازی  می کرد که بیشتر عروسک  بود تا بازیگر ، در آن زمان و آن مقطع ، یادم می آید توی خوابگاه ، زمان دانشجویی ، به دوستانم گفتم :
کمرمان شکست !
چیزی که در ذهن ساخته بودم ، با شایعاتی که پخش شده بود ، مثل شیشه درمصاف سنگ خرد شد .
بعدها خیلی چیزها  عوض شد .
سالهای  بعد ، زمانی که  فوتبالیستهای رفته به جام جهانی ، به جای فاتحان خرمشهرو آبادان  ،  با هلی کوپتر در ورزشگاه آزادی پیاده شدند و مورد استقبال  عجیب و غریبی قرار گرفتند  ، نوع دیگری از این اشتباه و قصور کلید خورد.
قهرمانانی  پر ادعا و از درون تهی که هنوز مصاحبه های آبکی آنها  در ورقه های کاهی مجلات زردکدر نشده ، فیلم های  آنچنانی آنها در محافل شبانه و پارتی ها دست به دست گشت  و نشان داد که بعضی ها ظرفیت شهرت را ندارند و دل سپردن  مردم به آنها ،  دل سپردن به سراب بود و چه سرخوردگی های عجیبی  که ایجاد نگشت !!

نه آن  آقا مقصر بود و نه اینها ، آن زمان من مقصر بودم که دل سپردم و مردم  که بواسطه  سطحی نگری  به عده ای دل سپرده بودند  ،  و این چرخه ادامه داشت و ادامه دارد .

مثال فراوان است و دراین میان ، حکایت شجریان و گلشیفته ، حکایت  دیگری نیست ...
شاملو با آن ابهت شاعرانه اش و شعرهای اجتماعی و سیاسی خاص خود ، وقتی در اوآخر زندگی ، (آیدا در آینه ) را سرود ، در ذهن خیلی ها ، خرد شد .

مخملباف ، ظرفیت 4 تا کف و سوت و هورا را نداشت  و بجای روستاهای محروم کشورش  ، در افغانستان  مدرسه ساخت و آخر  ، سر از جرس در آورد و مانند گاوی نه من شیرده عمل کرد ...

خیلی ها هنوز  فیلم ها و قصه های  اولیه او را در حوزه هنری به یاد دارند و از امروز او با تهوع یاد می کنند .
برای همین حکایت شجریان و گلشیفته ، حکایت دیگری نیست .
بد و خوب خانم فائقه آتشین  به خودش بر می گردد اما در نگاه مردم ، گوگوش آواز خوان و رقاص  کاباره ها و فیلم های فارسی  و اکنون کنسرت های آن ورآبی هست .

شجریان   با یک ربنای  قدسی ، در ذهن مردم  ایران جاودانه  شده بود و هر چه بعد از آن خواند ، اگر چه حتی از او بهترهم پیدا می شد و صدایش شینده می شد ، باز او همیشه استاد و متفاوت بود . حتی در قضیه فتنه 88 با آنهمه خطای  فاحش ، خیلی نوک حمله به سوی  او نشانه  نرفته بود که با این عکس ، تیر خلاص  را به خودش شلیک کرد .

خواننده جوانی بنام شادمهر عقیلی  با ترانه های  زیبایش  ناگهان  به اوج رسید ، اما دلش برای رقصیدن با چند دخترک  و توی لجن وول خوردن می لرزید!!
 اشاره ام به یکی از ویدئو  موزیک های اوست که در لجن می غلتید !!
خب به آرزویش  رسید و رفت آنور آب و میان آن که خیل عظیم خواننده های  رنگاوارنگ گم شد و  دیگر هیچ اسمی از او نیست .

شاید آقای شجریان ، اینهمه سال ، دلش لک زده بود و پنهان کرده بود و اکنون آیدا درآینه اش را سرود و گلشیفته هم اینهمه سال برهنگی را با شرمنده گی پوشانده بود !

اما این دیگر شاید نیست ، به قطع ما خودمان مقصریم که از کسانی که ظرفیت  درونی ندارند ، در ذهن خود قهرمان می سازیم و دل می بندیم و با دیدن با طن  واقعه ای شان ، دل شکسته می شویم ...


پاورقی با عکس :

 هانیه توسلی بازیگر سینما در گفتگو با یک مجله ، با توصیف احساسات فراوان ناشی از نگهداری یک حیوان همچون گربه ، گفت: من وقتی خیلی خسته ام و به خانه می آیم، یک بچه گربه را بغل می کنم و احساس می کنم مثل یک فیلتر عمل کرده و انگار محبتش به من بر می گردد ! وی در پاسخ به سوال خبرنگار این مجله درباره اینکه مگر بچه انسان نیز این حس را به مادر نمی دهد، در مقایسه ای عجیب و استدلالی قابل توجه می گوید: بچه مسئولیت دارد، وقتی بزرگ می شود یک آدمی می شود مثل ما ولی گربه شبیه ما ریاکار و دودوزه باز نمی شود !


  • علیرضا فلاح

علامه حسن زاده ی آملی در پاسخ به پرسشی راجع به شخصیت آیت الله حاج شیخ مهدی مازندرانی فرمود :

« علامه شیخ مهدی ملامردی بود ، جامع و مدرس معقول و منقول . تنها عیبش این بود که مازندرانی بود . از دانیال نبی (ع) حدیث شده که مازندرانی ها حافظ علمای خود نیستند ، علمای مازندران زمانی که از آن جا خارج شوند، به مقاماتی می رسند ».


کد مطلب: 179
  • علیرضا فلاح
مدتها این حدیث گهر بار، توی اتاق کارم ، جلوی چشمانم بود. تلاش کردم که رعایت کنم ، اما رعایت نکردند!

ای عبدالعظیم ، دوستانم را سلام برسان و به آنان بگو که شیطان را برخود مسلط نسازند ،
به راستی و ا مانتداری و سکوت و ترک جدال ، آنان را ا مر نمای ،
به دیدار یکدیگر که موجب  خشنودی من است ، ایشان را توصیه کن .
مباد که به هتک حرمت و پرده دری از یکدیگر  مبادرت جویند ، که سوگند یاد کرده ام ، آن کس که چنین کند و دوستی از دوستانم را آزرده  سازد ، از خداوند  بخواهم او را در دنیا  به سخت ترین عذاب گرفتار  سازد و در آخرت در زمره زیانکاران  قرارش دهد .
ایشان را آگاه کن که خداوند نیکوکاران ایشان را می بخشد و از بدکارانشان  در می گذرد ، جز آن که به او شرک ورزیده ، و یا دوستی  از دوستان مرا آزار رسانیده و یا قصد  سوئی نسبت  به او در دل  پنهان کرده باشد .
خداوند چنین  کسی را نمی بخشد ، و چون  به کارش اصرار ورزد ، روح و حقیقت ایمان از قلبش رخت بر بندد و از ولایت  من بیرون رود و از آن هیچ برخودار نگردد .
که از این به خدا پناه می جویم .                                 

امام رضا (ع)


کد مطلب: 178
  • علیرضا فلاح

برف آلوده

۱۳
بهمن

برف ، سفید است و پاک

همینکه از آسمان

پایش به زمین می رسد

سیاه می شود و آلوده


کد مطلب: 177
  • علیرضا فلاح

اکبرعبدی می‌گوید:

یک روز سر سریال بودیم. هوا هم خیلی سرد بود. مرحوم حسین پناهی از ماشین پیاده شد بدون کاپشن.

گفتم: حسین این جوری اومدی از خونه بیرون؟ نگفتی سرما می‌خوری؟! کاپشن خوشگلت کو؟

گفت: کاپشن قشنگی بود، نه؟

گفتم: آره!

گفت: من هم خیلی دوستش داشتم ولی سر راه یکی را دیدم که هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت. ولی من فقط دوستش داشتم...


کد مطلب: 176
  • علیرضا فلاح

روزگار عجیبی نیست .خیلی هم غریب نیست .  

یک گوشه ای ، توسط دو تا آدم ا بله ، جرقه ای زده می شود ، فندکی کشیده می شود ، چوب کبریتی  روشن پرت می شود ، آن وقت بازی بدی شروع می شود. خیلی بَد. بعدش این بازی مدیریت می شود . هدفمند می شود و جهت دار ، چیزی را نشانه می رود . عده ای ، بسرعت هیزم روی آن چوب کبریت روشن می اندازند وعده ای هم نفت می ریزند .

عجیب است که آتش بلند شود !؟

عده ای می نشینند و باد می زنند به این شعله های سوزان که بیرحمانه می سوزانند . بی رحمانه تر ، عده ای که می توانند آتش را خاموش کنند ، دست به بغل می زنند و با نگاه منفعل ، به سوختن در میان شعله های آتش می نگرند .

خدایا ! خدایا! چه درد غریبی است !

گناه آن دو تا آدم ابله یکطرف ، گناه آنهایی که هیزم می ریزند و نفت ، چون از بغض و عد اوت و کینه هست ، یکطرف . اما آیا گناه آنهایی که می بینند و کاری نمی کنند ، قابل گذشت است !؟


کد مطلب: 175
  • علیرضا فلاح