آتش بازی شیرین !
روزگار عجیبی نیست .خیلی هم غریب نیست .
یک گوشه ای ، توسط دو تا آدم ا بله ، جرقه ای زده می شود ، فندکی کشیده می شود ، چوب کبریتی روشن پرت می شود ، آن وقت بازی بدی شروع می شود. خیلی بَد. بعدش این بازی مدیریت می شود . هدفمند می شود و جهت دار ، چیزی را نشانه می رود . عده ای ، بسرعت هیزم روی آن چوب کبریت روشن می اندازند وعده ای هم نفت می ریزند .
عجیب است که آتش بلند شود !؟
عده ای می نشینند و باد می زنند به این شعله های سوزان که بیرحمانه می سوزانند . بی رحمانه تر ، عده ای که می توانند آتش را خاموش کنند ، دست به بغل می زنند و با نگاه منفعل ، به سوختن در میان شعله های آتش می نگرند .
خدایا ! خدایا! چه درد غریبی است !
گناه آن دو تا آدم ابله یکطرف ، گناه آنهایی که هیزم می ریزند و نفت ، چون از بغض و عد اوت و کینه هست ، یکطرف . اما آیا گناه آنهایی که می بینند و کاری نمی کنند ، قابل گذشت است !؟
- ۹۰/۱۱/۱۳
- ۵۹۶ نمایش