پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

یادداشت هایی پراکنده در جستجوی رازها ، راز خلقت ، راز زندگی انسان ، هنر ، سیاست ، زندگی اجتماعی و قواعد بازی و سپس راز سکوت و همه این رازها ، اگرچه پراکنده ، مانند مهره های کوچک که بانخی در اتصال بهم ، تسبیح می شوند برای ستایش خالق

__________________________________________

پروردگارا ! باشد این شمع کوچکی که برافروخته ام ، نور پیدا کند و آنگاه که در تاریکی قرار گرفته ام، روشنم سازد

رازهای نگفته

آخرین نظرات
رازهای نگفته



نقل و کپی مطالب این تارنما ، بدون ذکر منبع ، شرعا جایز نیست و از اخلاق به دور است . وب شخصی علیرضا فلاح WWW.DRARF.IR

۱۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۱ ثبت شده است

 شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۱ این خبر را در سایت الف خواندم وتا دو سه روز بهت زده بودم .
یعنی لج و لج بازی تا این حد !؟

احمد توکلی  در گفتگو با مهر در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه با توجه به انتصاب مرتضوی به عنوان رئیس سازمان تامین اجتماعی و عزم نمایندگان برای استیضاح وزیر کار، تعاون و رفاه آیا این طرح استیضاح که به هیئت رئیسه مجلس ارائه شده در دستور کار مجلس قرار می گیرد، گفت: منتظر پایان یافتن تعطیلات نوروزی و بازگشایی مجلس هستم تا در اولین جلسه سال جدید، درباره استیضاح شیخ الاسلامی با تعدادی از نمایندگان که در این موضوع مطرح هستند مشورت کنم.

توکلی همچنین در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه برخی اخبار حاکی از آن است رئیس جمهور به برخی نمایندگان تاثیر گذار مجلس اعلام کرده است چنانچه استیضاح وزیر کار رای بیاورد و شیخ الاسلامی برکنار شود، نه تنها سعید مرتضوی را از مدیریت عامل سازمان تامین اجتماعی برکنار نخواهد کرد، بلکه او را به عنوان سرپرست وزارت کار منصوب خواهد کرد، آیا چنین پیامی صحت دارد، گفت: این موضوع را نشنیده‌ام.

هیج جای دنیا اینجوری هست؟

مگه خاله بازی هست که لج می کنیم ؟
بابا مردم داغون شدند . فردا اگر اتفاقی برای این مملکت بیفتد که معلوم هست شما را کجا باید پیدا کرد !!!
باز این من و برادرمن و همین مردم هستیم که باید اسلحه بدست بگیریم .
مدتها گذشت .
 مجلس در آستانه استیضاح  شیخ الاسلامی بود که نامه و سخنان آقای حداد عادل مبنی بر قول شرف آقای مرتضوی جهت استعفا ازریا ست سازمان تامین اجتماعی ، نماینده گان را ازانجام استیضاح  منصرف نمود...
اما احمدی نژاد تا دم در مجلس آمد.
با اینکه می دانست استیضاح منتفی هست آمد تا فردا بگوید :
من که آماده بودم ، شما خودتان ادامه ندادید ...
و همان جا اعلام کرد که استعفای مرتضوی قابل قبول نیست و این را همه می دانستند چون کاملا ریس جمهور خودشان را می شناختند ، همان گونه که ریس جمهور، آنها و این مردم را شناخته است !

مرتضوی به سر کار برگشت . حداد عادل نشان داد که در اولین لابی گری به عنوان کاندید ریاست مجلس نهم نمره خوبی نگرفت .
گرد و خاک کردن کلامی دو طرف ادامه پیدا کرد و عملا به جوک تبدیل شد و من بعنوان یک ایرانی مات و مبهوت به این جنگ بچه گانه بی سرانجام نگاه می کنم و می بینم که کمر مردم زیر بار مشکلات و گرانی دارد می شکند و گوش کسی به فریاد درد آلود آنها شنوا نیست ...
وباز مبهوت از خودم می پرسم ، اینجا ایران است ؟
این دولت ما و مجلس ماست ؟
بعد از جنگ و شهدا بر ما چه رفت !؟

  • علیرضا فلاح

مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده

است . مرد به طرف آنها میدود و با سگ درگیر میشود .

 سرانجام سگ را میکشد و زندگی دختربچه ای را نجات میدهد.

 پلیسی که صحنه را دیده بود به سمت آنها می آید و میگوید : تو یک قهرمانی !

فردا در روزنامه ها می نویسند :

یک نیویورکی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد

اما آن مرد می گوید: من نیوریورکی نیستم

پس روزنامه های صبح می نویسند:

امریکایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد .

آن مرد دوباره میگوید: من امریکایی نیستم

از او میپرسند :خب پس تو کجایی هستی ؟

 ***

فردای آن روز روزنامه ها این طور می نویسند :

یک تند روی مسلمان سگ بی گناه امریکایی را کشت .


  • علیرضا فلاح
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب ، ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱ مطلب جالبی در مورد اختلاس بزرگ از زبان آقای رحیم پور ازغدی منتشر کرد.
رحیم پور ازغدی:
در بانک ها برداشتند یه غلطی کردند اصلا نمی دونستند اون یارو ( خاوری، مدیر عامل فراری بانک ملی ) دو ملیتی است. طبق قانون خلافه کسی که تابعیت دوگانه داره بشه رئیس بزرگترین بانک این مملکت. اصلا یه نفر درست بررسی نکرد این فرد دو تا تابعیت داره یا نه و میلیارد میلیارد پول ملت رو میدن دست یه همچین آدمی. باید عذرخواهی کنی بگی غلط کردم !
  • علیرضا فلاح

آن قدیم ها ، اواخر نوجوانی  که غرور خاصی  بر رفتارمان حاکم بود ، دربرخورد  با بعضی از موارد، عکس العمل های خاص  هم داشتیم. احساسات ما خیلی کنترل شده نبود .

یادم می آید می خواستیم برویم دریا ، به ما اجازه نمی داند .چه کسانی ؟
 کسانی  که عمداً از تهران آمده بودند و سواحل را خریده بودند و راههای دریا را بسته بودند  و ما که بومی منطقه بودیم  حق ورود به دریا را نداشتیم  و پشت دیوار شهرک های رنگ وارنگ این جماعت  می ماندیم به حسرت ...
آن زمان ، قصه ای در حال شکل گیری بود ،  جوانی که این وضعیت را بر نمی تابد  و داخل قصه چه کارها که نمی کرد برای آزاد ساختن ساحل ها ، حداقل  برای شنای ساکنان بومی منطقهو نه استفادهای دیگر ...
سالها گذشت .
مسیر زندگی عوض شد . سن وسال بالا رفت و احساسات کنترل شده تر شد و خیلی از چیزها به عنوان ارزش و هدف  رنگ باخت و ارزش های دیگری جای آنرا گرفت .

دغدغه البته سر جای خود بود . هجوم  به شکل گسترده تری آغاز شد و در سکوت و سکون درد آور مسئولین استانی ، زمین های کشاورزان به تارج رفت و چشم برهم زدنی ، استان سرسبز مازندران شد ییلاق و تفریح گاه عده ای که اندکی ناچیز از ثروت خود را تبدیل به ویلا  و قصر می کردند و عشرتکده های بهاری و تابستانی و خانه های خلوت پاییزی و زمستانی خود را فراهم می ساختند .

اگر یک روستایی بیچاره  برای فرزندش که ازدواج کرده بود و با یک بچه ، دیگر نمی توانست در خانه پدری زندگی کند ! اگر می خواست  در زمین پدری  خود خانه بزند ، جواز نمی دادند و حتی دیدم که زندانی هم شدند اما در یک چشم به هم زدن  مجوز ساخت شهرک در دل زمین کشاوری  صادر می شد و فریاد  به گوش کسی نمی رسید .
...
با خانواده ام  از روستایمان داشتم می رفتم محمودآباد ، جهت مهمانی، ماشین در کوچه گیر کرد . کوچه عادی ، کنار خانه و زندگی مردم  شد کمربندی شهر و پارکنیگ  ماشین های رنگ وارنگ دوستان پایتخت  نشین که بعضاً  مثل قوم مغول، بومی هارا از خانه و کاشانه بیرون کرده بودند و صاحب همه چی شده بودند ...
عجله داشتم ، اما جوانکی مست ، با دوستانش راه را بند آورد . با ماشین شاسی بلند ، وسط خیابان ، بشکل خلاف در حال دور زدن بود و مامور راهنمایی و رانندگی نیز  بروبر نگاه می کرد و یک مرد ساده دل شمالی هم جلوی ماشین هارا گرفته بود تا این آقا راحت مسیر خلاف را طی کند .
اگر روزی در تهران آدرس بخواهی ، شاید با جواب سر بالا مواجه شوی ، اما اینجا ، اگر آدرس بخواهی ، مردان ساده دل شمالی ، شما را تا مقصد نیز می رسانند ، لیوانی آب بخواهی ، قطعاً  به شما نهار و شام هم می دهند !!
به هر حال  بوق زدن افاقه ای نکرد و ماشین من و آن جوان ، شاخ به شاخ هم متوقف شد .
جالب اینجا بود که در عین خونسردی و آرامش من ، جوان آمد جلو ، درب ماشین مرا بازکرد و به قصد درگیری ، عربده می کشید ...
 از چند متری او بوی تعفن مشروبات الکی که مصرف کرده بود ، مشام را آزار می داد و تلوتلو خوردنش ، نشان از درستی حدس من ...
یکی از دوستانش بدو بدو آمد جلو ، مثلاً میانجیگری ، ودر حالیکه از افراط در مصرف مواد مخدر ، روی پای خود بند نبود ، مرا دعوت به آرامش مضاعف می کرد و هی عنوان می کرد که حالش خرابه  اخوی ... حالش خیلی خرابه ...
به هر حال زن وفرزند توی ماشین بود و بهترین راه حل کوتاه آمدن ، و بی توجه به عربده کشی آن جوان ، را همان را گرفتیم و رفتیم ...
چند سالی هست که در شهرهای شمال، بخصوص غرب استان ، از این دست اتفاق بسیار می افتد و ای بسا کار به جای باریکتری نیز می کشید ...
 روزی روزگاری آنها در اقلیت بودند ، امروز ما در اقلیت هستیم و جالب اینجاست که در شهر خود ،جای پارک ماشین نداریم . محل استراحت در پارک نداریم . محل شنا در دریا نداریم ....
این برای الان نیست .
سال 1370 در یک مجله هفتگی ، مخصوص نیروی مقاومت بیسج  گزارشی از وضع شهرهای شمال چاپ شد با عنوان ( مناطق حاشیه ای کشور ، سکوی پرتاب  تهدید های فرهنگی ....)
 ...گزارشهای رسیده ، حاکی از رشد مفاسد اجتماعی در برخی مناطق شمال کشور است . بعضی از این شهرها به دلیل زیبایی طبیعت اطراف آن ، سالانه پذیرای بیش از 800هزار نفر مسافراست( آمار متعلق به سال 1370 است ) این شهرها  به مکانی  جهت استفاده از مواد مخدر ، مشروبات الکلی ، همچنین فحشاء تبدیل شده است . طبق آمار ، 60درصد از بزهکاریهای کشف شده را مسافران جوان مرتکب شده اند . طبق همین گزارش طی یک دوره 9 ماهه بیش از 500 تن به اتهامات مختلف ، از جمله تهیه تعداد زیادی تصاویر قبیح  اززنان در این شهرها دستگیر شده اند ...
از این دست گزارش ، در این سالها بخصوص ، فراوان است که به هر دلیلی رسانه ای نمی شود .
نوع بی بند و باری عوض شده است ، اگر در سال 1370 این گزارش به عنوان هشدار چاپ شده بود ، امروز 21 سال از آن تاریخ می گذرد و فضا آنچنان باز شده که دیگر خیلی چیزها قبح خود را از دست داده است و در سایه یک سری از سهل انگاریهای وحشتناک مسئولین و بعضاً  انحرافاتی که در دستگاههای دولتی رخ می دهد ، بعضی از این موارد قبیح ، توجیه هم می شوند و عده ای با خیال راحت ، هر کاری کاری دلشان  بخواهد می کنند و تا بخواهی یک کلمه حرف بزنی، تو را حواله می دهند به اختلاس بزرگ تاریخ ایران و بحث انحراف  و یک سری واژه هایی که فقط  بر روی کاغذ مصرف دارد و بدرد سخنرانی آتشین فلان مسئول می خورد ...
متولیان استانی نیز  هر ساله در ایام نوروز و سپس تابستان با شور و شعف از آمار بالا و بلند مسافرین  حرف می زنند و به این پذیرایی می نازند ....بدون اینکه به این سوال جواب بدهند ، چه چیزی عاید استان شده است ؟
آنها که با خودشان ، حتی آب  را نیز میآورند !
شاید  نتوانند بلال درست  کنند و یا پاییز  و زمستان ، هیزم بیاورند و من و بردارها ی من در شمال بلال و هیزم آنها را فراهم می کنیم .
 وتمام بهره من و برادران هم استانی من ، فقط فروش  بلال و هیزم و سپس تحویل گرفتن صدها تن زباله و نخاله و بجا ماندن صدها فسق و فجور آشکار و پنهان است ....

من از کسی پاسخ نمی خواهم که چه باید کرد ؟ چه فایده !؟

کافیست که اشاره بکنم به مثلاً سخنان آقای هاشمی فسنجانی در بحث نامه ایشان به امام (ره) برای ارتباط با آمریکا ، یا مثلاً اشاره بکنم به یک مسئله ای در جدال عجیب و بعضاً کودکانه بین مجلس و دولت ، آنوقت خدا می داند چندین و چند صفحه پاسخ برای من می آید و به چه کسانی باید پاسخگوباشم ...

بگذریم ...

و البته کار ما گذشتن است . چاره ای هم نداریم اگر نگذریم . ما با آنها در کنار هم توی روستایمان زندگی می کنیم . با هم کنار می آئیم .

اما نمی دانم پسرم را چه کار کنم ؟

او دیگر به خانه پدربزرگش نمی رود تا به قصه  های او گوش کند . می خواهد برود پیش دوست جدید تهرانی خود ، خانه شان ، از تلویزیون ماهواره ای آنها فیلم های قشنگ ببیند !
به بازی با پسر عموها و بچه های همسایه راضی نیست . از گجت پسر همسایه  جدید خوشش آمده است و...

این قصه سر دراز دارد .


بازتاب : عمارنامه/مازند نومه/شمال امروز/شمال فردا/صدای شمال/

    

  • علیرضا فلاح
حمله دو چیتا به یک زن 60 ساله توریست در سافاری پارک بندر الیزابت در آفریقای جنوبی.

 این عکس را همسر این زن گرفته است.


به عکس توجه نکنید !
توضیح عکس خیلی جالب است .


  • علیرضا فلاح

227 - فرشته من ، سلام

۲۲
ارديبهشت

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید،اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟

خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد.

اما کودک هنوزاطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه،گفت: اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند.
 خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد، تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.

کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند، وقتی زبان آنها را نمی دانم؟...
 خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشتهّ تو، زیباترین و شیرین‌ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.

کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟ اما خدا به این سؤال هم پاسخ داد: فرشته ات  دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.

کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند، چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟
خدا پاسخ داد : فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.

کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود.
خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه دربارهّ من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود.

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.

کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند.او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید: خدایا !اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید.

خداوند شانهّ او را نوازش کرد و پاسخ داد: نام فرشته ات اهمیتی ندارد، می توانی او را

مـادر  صدا کنی.

مادر من!

هستی من ز هستی توست

تا هستم و هستی دارمت دوست


  • علیرضا فلاح

این دختر شریف و عالی همت برای تامین خرج تحصیل خود ، کفش واکس می زند.

تجسم کنید !
غالبا مردها کفش خود را در خیابان به واکسی می سپارند.

این دختر من ، دختر تو ، دختر ما ، و بلا نسبت دختر آقای ... باید کفش مردی را واکس بزند و پول در بیاورد. دارد درس هم می خواند. شاید خدای نکرده چیزی هم از مشتری خود بشنود ...

چند نفر از دختران این مملکت شهید داده چنین می کنند و کار دیگر نمی کنند ؟
اگر خدای ناکرده کار دیگری بکنند ، چه کسی پاسخگوست ؟
چرا آقایانی که با واژه های خیالی و من درآوردی خودشان را سر کار گذاشته اند و در رقابت تهوع آور لج و لج بازی به هر وسیله ای متوسل می شوند ، اندکی خجالت نمی کشند !؟


کدمطلب: 226

  • علیرضا فلاح


بعد از حوادث انتخابات سال 1388 ، ادبیات خاصی بر گفتمان سیاسی این مملکت غالب شده است که بررسی دقیق آن جای تامل دارد!

جالب اینجاست که این ادبیات من در آوردی جولان گاهش فقط صفحات روزنامه ها و فضای مجازی نیست بلکه غالب سیاستمداران کشور که متاسفانه سمت اجرایی نیز دارند،بجای خدمت رسانی، در لج ولج بازی های خود و کم کردن روی حریف ، به این ادبیات غیر کاربردی نیز متوسل می شوند.

 می ماند این وسط  مردم مستاصل و رنج کشیده از بیداد گرانی ها و مشکلات عدیده ای که در این سالها گرفتار آن شده اند و کسی به فریادشان نمی رسد تا آنجایی که داد علمای بزرگوار نیز در آمده است .

اخیرا رییس مجلس با بیان اینکه برخی مدام از ساکتین و مارقین و راکبین فتنه سخن می‌گویند، گفت: معلوم نیست این تئوری‌ها از کدام کره نازل شده است.

 علی لاریجانی طی سخنانی در هشتمین همایش حکمت  ‌گفت:

به ادبیات سال‌های اخیر نگاه کنیم؟ آیا این ادبیات ارتقابخش است؟ به جای آنکه بگویند مشکل مردم چیست و از مشکلات مردم که اشتغال و گرانی است، سخن به میان بیاورند، دایما بحث‌های دیگر را مطرح می‌کند؛ یعنی «فتنه» و «انحراف» را.

 لاریجانی با بیان اینکه دایما از ساکتین، مارقین و راکبین فتنه صحبت می‌کنند، گفت:

تا کی قرار است این سخنان را مطرح کنید و ادامه دهید؟ چه چیزی عاید شما می‌شود؟ شما چقدر به فکر جامعه اعتنا می‌بخشید؟ مگر آنکه دنبال قبیله‌گرایی هستید.وی ادامه داد: «اگر قصد شما خیر است و هر کدام بلدید جامعه را اداره کنید، برای اداره کشور بلد بودن و کاردان می‌خواهیم نه اینکه با این تئوری‌ها که معلوم نیست از کدام کره نازل شده، دنبال آن هستید که یک قبیله‌ای را حاکم کنید ولی این‌طور نمی‌شود.»


کدمطلب: 225

  • علیرضا فلاح

پس از آنکه حاکم شارجه تهدید کرد :

"کشتی فوق پیشرفته کشورش را به جزایر سه گانه می فرستند"،

دقایقی قبل خبری رسید مبنی بر اینکه کشتی ادعایی سلطان شارجه به جزیره ابوموسی نزدیک شده و هر آن احتمال بروز تنش در آنجا می رود .

 خبرنگارها  موفق شدند به تصاویری از این کشتی های فوق پیشرفته، دسترسی پیدا کند:



این تصویر مربوط به پبش از حرکت و دستور حاکم شارجه است که جناب ایشان، اینجا مشغول انتخاب یکی از این کشتی ها هستند



این تصویر نیز، کشتی فوق پیشرفته امارات را در نزدیکی های جزایر سه گانه نشان می دهد.


کدمطلب: 224

  • علیرضا فلاح

روز خلیج فارس

۱۰
ارديبهشت

بدون شرح !


کدمطلب: 223

  • علیرضا فلاح