پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

یادداشت هایی پراکنده در جستجوی رازها ، راز خلقت ، راز زندگی انسان ، هنر ، سیاست ، زندگی اجتماعی و قواعد بازی و سپس راز سکوت و همه این رازها ، اگرچه پراکنده ، مانند مهره های کوچک که بانخی در اتصال بهم ، تسبیح می شوند برای ستایش خالق

__________________________________________

پروردگارا ! باشد این شمع کوچکی که برافروخته ام ، نور پیدا کند و آنگاه که در تاریکی قرار گرفته ام، روشنم سازد

رازهای نگفته

آخرین نظرات
رازهای نگفته



نقل و کپی مطالب این تارنما ، بدون ذکر منبع ، شرعا جایز نیست و از اخلاق به دور است . وب شخصی علیرضا فلاح WWW.DRARF.IR

۱۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۱ ثبت شده است

دکتر رنجبر را چند سالی هست که می شناسم . جلسات متعددی با ایشان بودم و بخصوص زمانی که معاون سیمای صداوسیمای مرکز مازندران بودم ، از نظرات خوبشان بسیار بهره بردم.

بسیار دقیق کار شناسی می کنند و اگر چه شاید در بعضی از موارد با ایشان هم نظر نباشم اما استاد را بسیار عزیز و خصوصا دلسوخته نظام یافتم.

دیدگاه ایشان را در خصوص انتقال آب دزیای مازندران به کویر را باز نشر می دهم با ذکر این نکته که :

استاد خیلی ناراحت نباشید ، این طرح هم مثل خیلی از طرحهای تبلیغاتی آقای ریس جمهور عملی نمی شود!

مازندران و پیامدهای انتقال آب


حضور ناگهانی رئیس جمهور در مازندران و کلنگ زنی یک پروژه "سمنانی" به استناد حضور پررنگ مدیران تا بناگوش خندان سمنان در مراسم آغازین این پرهزینه ترین پروژه سالهای اخیر که البته پسوند "ملی" را یدک می کشید، حقیر را برآن داشت تا با توجه به اصرار افکار عمومی مبنی بر پردازش این امر مهم، خلاء اطلاعات پروژه ای و کارشناسی ام را طی مشورتهایی که با برخی کارشناسان و مطلعان انجام داده ام، مرتفع کرده و با دست پر به سراغ مخاطبان بیایم!

ضمن اینکه بسیار مایل بودم تا کارشناسان امر، کارشناسانه تر به میدان آمده و بار این احساس مسئولیت را به دوش گرفته و برای زادگاه خود دستی بالا زده و دلی بسوزانند و قلمی بچرخانند و لبی تر کنند! اما انتظارم بجز موارد معدود و مطالب محدود، بی فایده بود و لاجرم جور این مطلب را نیز خودم کشیده ام!

ضمن تقدیر از فعالیت های عمرانی غیرقابل انکار رئیس جمهور و کابینه های نهم و دهم در سراسر کشور و بعضاً هم در مازندران، متذکر می شوم که در نهایت تاسف و حسرت، کارشناسان ذیربط بنا بدلایل متعدد از پروژه بزرگ انتقال آب دریای مازندران به کویر سمنان، تحت عنوان "عهدنامه داخلی ترکمانچای برای مازندران" یاد می کنند و از حضور گسترده مدیران و چهره های مطرح مازندرانی در این مراسم متعجب و حیرت زده شده و این پروژه را خدمت بزرگ رئیس جمهور به هم استانی های خود یعنی سمنانی ها دانسته و آن را بنا به عللی که ذیلاً خواهد آمد، مقدمه شکل گیری یک فاجعه بزرگ زیست محیطی تلقی می کنند!

بارزترین دلیل نگرانی کارشناسان از پیامدهای تلخ این پروژه که نامگذاری شیرین(شیرین کردن آب دریای مازندران) هم شده است، مربوط به تخلیه 200 متر مکعب آب در هر ثانیه و شیرین سازی یک سوم الی یک چهارم و بازگشت منفی مابقی آب با غلظت نمکین زیاد به دریاست و از این رو استمرار زمانی این پروژه در درازمدت، دریای مازندران را به سرنوشت مشابه دریاچه ارومیه شامل خشکی گسترده و یا ارتقاء غلظت درصد شوری و نیز تهدید جدی ماهیان خاویاری و غیرخاویاری و بهم خوردن اکولوژی زیست محیطی و تهدید زیستی پرندگان و سایر دریازیست ها و حتی افت شدید موقعیت سوق الجیشی قابلیت های توریستی سواحل مازندران بخاطر تغییر ترکیب و ظاهر دریا و ساحل مبتلا می کند!

با استناد به موضوع مطروحه، آیا همین دلیل مهم به تنهایی کافی نیست که مازندرانی ها برخلاف خوش بینی ها و لبخندهای رسانه ای و سلسله مراتبی مدیران ارشد، نه تنها از این پروژه استقبال نکنند، بلکه  اتفاقاً نسبت به توجیه دوگانه فنی و هزینه های کهکشانی این پروژه با توجه به تبعات درازمدت زیست محیطی و حتی پیامدهای منفی آن در اقتصاد گردشگری مازندران و کشور نگران باشند؟!

جالب است بدانید که طرح انتقال آب دریای مازندران به خلیج فارس که از زمان دولت سازندگی مطرح شده و در دولت اصلاحات هم مورد تأکید قرار می گرفت، طرح ایجاد کانال روباز و یا همان ایجاد رودخانه جدیدی موسوم به "ایران رود" بوده که طی آن علاوه بر توجیهات احیای اراضی و غیره، اولاً کشتیرانی آزاد شمال- جنوب با توجیه قوی اقتصادی و گردشگری شبیه به کانال سوئز مطرح بوده و ثانیاً بحث شیرین کردن آب و بازگشت دو سومی آب غلیظ نمکین نیز در میان نبوده و ثالثاً طرح اولیه حاوی مواهب درآمدی گسترده ای برای مازندران و مازندرانی ها بوده است!

اما انتقال آب با لوله های قطور و حذف همه درآمدهای احتمالی برای مازندران و تبعات زیست محیطی شیرین کردن آب دریا، کاملاً متفاوت با آن مطالعات اولیه و یا پیشنهادهای اولیه می باشد و به همین خاطر می توان گفت که این پروژه، قبل از آنکه ملی باشد، سمنانی است و اما در هر صورت، مازندرانی نیست و توجیه اینکه این اقدام به انگیزه مقابله با پیشروی آب دریاست نیز بخاطر حل معضل در یک دهه گدشته، محلی از اعراب ندارد!

بیچاره مازندران و مازندرانی ها که آب را به سمنانی ها می بازند و خاک را به تهرانی ها! ساحل و شهرک ها و روستاها و شهرهای ساحلی را به مرفهین بی درد فروخته و خود سرایدار آنها شده و حتی با آزادراه شمال، فرش قرمز هم زیرپای آنها پهن می کنند! و از طرفی هر روز هم در خطر تعدد و تجزیه اند و در حالیکه پریروزها، فرمانداری کل سمنان از مازندران تجزیه و به استان مستقل تبدیل شده و گلستان هم در دیروزها، برای خود استانی شده، امروز و فرداست که سر و کله استانی دیگر در غرب استان علم شود و ما نمی دانیم که تا کی همچنان قابلیت تبدیل شدن و تولید چند استان دیگر را داریم و شاید دیر هم نباشد که احتمالاً  برخی از شهرستانها خواهان تبدیل انفرادی به استان و تجزیه کامل مازندران به چندین استان کوچک به ابعاد یک شهرستان گردند!؟!

اما از همه چیز گذشته، قصه "جنگ آب" سمنانی ها با مازندرانی ها که مثل خوره به جان ما افتاده اند و می خواهند به زندگی انگلی خود رنگ و بوی قانونی بدهند، در سالهای اخیر بسیار شنیدنی تر و در عین حال بسیار هم تاسف بارتر شده است!

سمنانی ها که سالهاست به راهزنان و دزدان آب برای مازندرانی ها شهرت یافته اند، پروژه آب دزدی از مازندران را در چندین پروژه استارت زده اند که مشهورترین آنها تسخیر فریبکارانه و دزدانه سرچشمه های آبی خطیرکوه سوادکوه بوده که با تحریک و وعده و وعید به اهالی محروم روستاهای خطیرکوه، آنها را تحریک به تقاضای الحاق به سمنان نموده و با توجه به نفوذ سمنانی ها در مسئولیت های کشوری، بلافاصله نسبت به تحقق درخواست اهالی اقدام کرده و در مدت زمانی بسیار کوتاه سرچشمه های خروشان خطیرکوه را مصادره نمودند و متعاقب آن در جنگ پیشروی نصب تابلوهای حوزه های استحفاظی به الحاق غیرقانونی چند روستای دیگر نیز اقدام کردند تا این پروژه را به کمال برسانند!

سمنانی ها مشابه همین کار را چهار-پنج سال پیش نیز با تحریک اهالی گلوگاه انجام داده بودند که مثلاً در صورت موافقت طوماری اهالی گلوگاه مازندران جهت الحاق به سمنان، بلافاصله گلوگاه به فرمانداری مبدل شده و در فاصله زمانی بسیار کوتاهی این شهرستان تازه تاسیس را به یک شهر بندری با کلاس بنادر اروپایی درآورده و با استقرار بالاترین امکانات توریستی و اقتصادی و تخصیص بودجه های سنگین و اجرای طرحهای متعدد، آن را به زیباترین و پردرآمدترین شهر ساحلی و گردشگری ایران تبدیل خواهند کرد! که البته با هوشیاری گلوگاهی ها و تبدیل آن به شهرستان، سمنانی ها نتوانستند خود را به آرزوی دیرینه خود نزدیک سازند!

علاوه بر آنها، اخیراً نیز سمنانی ها با حضور غیرقابل توجیه و سخنرانی و جلسه گذاری چهره های مختلف از جمله نمایندگان و نامزدهای مجلس نهم در روستاهای تابعه بخش چهاردانگه و تحریک اهالی با وعده و وعیدهای بسیار رنگین، تلاش کردند تا این روستاهای دارای چشمه های جوشان را نیز به سمنان ملحق سازند و طی آن بتوانند مسیر سرچشمه های رودهای خروشان مازندران را از مبداء به سمت سمنان تغییر دهند و سمنان را به قیمت کویرسازی مازندران، سیراب و سرسبز سازند!

اما اینبار در قالبی کاملاً متفاوت و حق به جانب، سمنانی ها با لباس و توجیه بظاهر ملی به جنگ آب با مازندران آمده و بسیار راحت تر از آنچه که فکر می کردند، اولین گام را با پیشتازی رئیس جمهور و پشتوانه یک هزینه گزاف 2000 میلیاردی محکم برداشته و به بهانه رساندن آب به استان های مرکزی جهت احیای کویرهای ایران، عملاً سمنان را اولویت اول این پروژه معرفی کرده تا این استان خشکیده را با تهدید به خشکی و تغییر اکولوژی دریای مازندران، زندگی و نشاط و رونق ببخشند!

جالب است که در این رابطه حتی محیط زیست و شیلات هم با همه نگرانی های کارشناسی که بطور غیرعلنی به طرح آن می پردازند،موضعی رسمی نگرفته و با سکوت خود، امکان شکل گیری این فاجعه زیست محیطی را فراهم و تسریع نیز کرده اند!

سؤال جدی اینجاست که چرا گلستان با این همه دشت های وسیع و با آن همه اراضی حاصلخیز که بخاطر کم آبی بطور جدی هر ساله با خطر خشکسالی مواجه است، با هزینه ای به مراتب کمتر و آورده ای به مراتب بیشتر، در اولویت این پروژه قرار نگرفته است؟!

البته متذکر می شوم که بخاطر تخصصی بودن این پروژه، حقیر همانگونه که بدون هیچ تعجیلی، در اظهارنظر تأخیر کرده تا نظر کارشناسان را دریافت کنم، در این مرحله نیز آمادگی پذیرش مخالفتهای کارشناسانه و درج آنها در ذیل همین مطلب را دارم، ضمن اینکه مشابه همین آمادگی برای درج مطالب موافق نیز همچنان وجود دارد!

به هر حال حقیر ضمن اظهار همدردی با همه هموطنانی که در استانهای کویری با اجرای این پروژه به احیای مجدد استانهای خود امیدوار شده اند،تاکید می کنم که به ما هم حق بدهند که مازندران در قبال چه موهبتی باید چنین خسارتی را تحمل کند و چرا هم باید آب بدهد و هم پسابش را بپذیرد؟! سؤال اینجاست که آیا نمی توان از تکنولوژی برتری استفاده کرد که طی آن دریای مازندران با تغییر اکولوژی و تهدیدهای زیست محیطی مواجه نگردد؟! چرا که این پروژه علاوه بر تهدید مازندران، استانهای گیلان و گلستان را نیز در معرض آسیب قرار می دهد و تهرانی ها و سایر گردشگران داخلی و خارجی را نیز در دراز مدت نگران کرده و شاید از مازندران فراری دهد و اینکه چرا طرح رودخانه ای و کانالی انتقال آب با آن همه مواهب و مزایای مشترک اجرا نشده است؟!!

در پایان از مدیران محترم ارشد مازندران بخصوص مدیران اجرائی ذیربط درخواست می کنم تا با حضور در رسانه ملی و سایر رسانه های مجازی و مکتوب، نقاط مثبت و قوت این پروژه را برای مازندرانی ها بیان داشته و پاسخ لازم را به ابهامات و شبهات مطروحه در رسانه ها و محافل، ارائه و افکار عمومی را روشن نمایند ودر صورت عدم توجیه کارشناسی، تا دیرتر نشده، با همکاری نمایندگان و دیگر چهره های ملی مازندران به توقیف آن مبادرت ورزند!

سر چشمه شاید گرفتن به بیل   /  چو پر شد نشاید گذشتن به پیل!

صادقعلی رنجبر-عضو هیئت علمی دانشگاه


کدمطلب: 222

  • علیرضا فلاح

به این عکس با دقت نگاه کنید ! چه می بینید ؟

ریس جمهور کیست ؟ ریس دفتر، چه کسی هست ؟
ببخشید!
منظورم عذر خواهی از دوستاران دو آتشه ریس جمهور است . خواستم به سبک آقای احمدی نژاد شوخی کرده باشم !
پاسی از شب گذشته . فقط خواستیم شوخی کرده باشیم . آخه  نمی شه که در مملکت ، فقط رئیس جمهور آزاد باشه وبا وکلای مردم و به نوعی با خود مردم شوخی بکنه و بقیه برای این کار تن و بدنشان بلرزه.
اما حضرت آیت الله مصباح یزدی نظر دیگه ای دارند:

این شخص مسئله‌دار، این آقا را مسخّر کرده و او توی مشتش هست.

 ایشان فرمودند: اینکه آدم جوری رفتار کند که نزدیک‌ترین دوستان و صمیمی‌ترین همکارانش هم آزرده و با او مخالف شوند و توی روی او بایستند، این رفتار برای یک سیاستمدار در هیچ منطقی پذیرفته نیست.

سیاستمداران، دشمنان صریحشان را هم یک‌جوری نگه می‌دارند که روزگاری از آنها استفاده کنند. آن وقت انسان با صمیمی‌ترین دوستانش طوری برخورد کند که انگار دارد با دشمنانش برخورد می‌کند، آن هم با رفتارهای سبکی که در عزل بعضی از وزرا شد.

 آن وقت این سئوال مطرح شد که این رفتارها اصولاً چگونه با منش این شخص سازگارند؟ بهره هوشی این شخص به تصدیق دوست و دشمن از حد متعارف بالاتر است، پس چگونه شیفته یک شخص عادی می‌شود؟ آن هم شیفتگی‌ای که چنین حرکات نامعقولی از او سر بزند! یک وقتی به برخی از دوستان نزدیکم گفتم که بیش از 90 درصد معتقدم که او سحر شده است! این وضعیت ابداً طبیعی نیست. هیچ آدم عاقلی چنین کارهائی نمی‌کند، مگر آنکه اختیار از او سلب شده باشد.

 این کارها هیچ توجیهی ندارند. یک وقت کسی اشتباهی می‌کند، آن وقت هرچه او اشتباه می‌کند، این فرد می‌آید و توجیه می‌کند! کسی که ده تا دوست دارد، 9 تا دوستش را می‌گذارد کنار و کارهای دهمی را توجیه می‌کند! آیا این یک کار عاقلانه است که انسان دائماً به آن 9 نفر اعتراض کند و حتی یک بار هم به آن دهمی اعتراض نکند؟ چطور همه اشتباه می‌کنند و کنار زده می‌شوند، اما این یکی می‌شود مطلق و هرچه می‌گوید درست است؟

این قضیه اصلاً توجیه ندارد، اما گفتن این حرف‌ها عوامانه است و کاری است که پیرزن‌ها می‌کنند. زن و شوهرها سر هر قضیه‌ای که دعوا می‌کنند، می‌گویند جادو شده . حرف عامیانه‌ای بود که بگوییم لابد او را جادو کرده‌اند. حرفی نبود که بشود همه جا زد، مضافاً بر اینکه ما خودمان هم اهل این کارها نبودیم. نه پدرمان جادوگر بود، نه خودمان این کاره بودیم.

 بعد روی کارها و حرف‌های شخص جنجال‌آفرین حساس شدیم، دیدیم خیلی حرف‌های بوداری است و اصلاً حرف‌های ساده‌ای نیست. بنده روز به‌ روز احساس کردم که خطر بسیار عظیمی در این جریان، نهفته است و تلاش زیادی در این راه شده. عقلم نمی‌رسید که آیا هیپنوتیزم است، سحر است، ارتباط با مرتاضین است؟

بنده این جور چیزها را بلد نیستم، ولی می‌دانستم که در این قضیه، چیزی غیرطبیعی وجود دارد. دیدیم که این شخص مسئله‌دار، این آقا را مسخّر کرده و او توی مشتش هست. البته قرائن فراوانند و خود شما بیشتر از ما اطلاع دارید که حتی تأثیر نگاه و برخورد و آثار طلسمات و چیزهایی از این قبیل در کار است.

 البته اینها همه مسموعات هستند و بنده به چشم خودم ندیده‌ام.


کدمطلب: 221

  • علیرضا فلاح

روزی یکی از شاگردان آیت الله سید حسن اصفهانی به نجف رفت تا ایشان را ببیند.

 آیت الله به او گفت: من برای دو دسته  پول می فرستم،

 به یک گروه پول می دهم تا دستم را بگیرند و به گروهی پول می دهم تا پایم را نگیرند!


کدمطلب: 220

  • علیرضا فلاح

نمی خواهم اسم بیاورم ولی از یک خیر مدرسه ساز مستندی ساختم که بعدها بخاطرساخت این فیلم، خودم را بسیار سرزنش کردم.

جناب ایشان بیشتر یک کاسب بود تا خیر!!
یک قطعه ملک پرت و ناقص می داد برای ساخت مدرسه ، ده ها امتیاز ریز ودرشت می گرفت.
بعضی از این خیرین تعغیر هدف دادند، نه، نه... هدف همان است ، وسیله را تعغیر دادند و وارد عرصه دیگری شدند که خوب است از زبان  آقای حسین نجابت نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بشنویم:

 به نظر من این یک واقعیت تلخ است که ما در شهرهای کوچک، روستاها و حتی مراکز استان ها در هر دوره ار انتخابات مجلس که جلو می رویم، نقش پول و پشتیبانی های مالی بیشتر می شود.
 من مطلعم که برخی از نمایندگان مبالغی در حد 500 میلیون تومان تا یک میلیارد تومان را برای کسب نمایندگی هزینه کرده اند که البته با توجه به شام ، نهار و میهمانی هایی که داده می‌شود، این مساله کاملا واقعیت دارد.
 زمانی که با برخی از این نمایندگان درباره این مبالغ بالا صحبت می شود ، آن ها می گویند که این مبالغ از سوی برخی از خیرین تامین می شود.
نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه باید به افردای که به عنوان خیر به نمایندگان کمک های مالی سنگین کرده انده لقب خیرین مجلس ساز دهیم گفت: باید به دنبال انگیزه آن ها از تامین چنین مبالغ بالایی در رقابت های انتخاباتی باشیم.
 به طور حتم این افراد با چنین کمک هایی قصد دخالت در امور اجرایی استان ها و یا تاثیرگذاری بر لوایح مجلس را از طریق نمایندهای انتخابی خود را دارند.
 پیشنهاد من این است که حتما در مجلس به این مسئله رسیدگی شده و قوانینی تصویب شود تا اعتبار نامه نمایندگانی که با استفاده از این اشخاص به نمایندگی انتخاب نمی شوند، تصویب نشود.
نجایت گفت: اگر این روند ادامه پیدا کند، همانند دموکراسی های غربی، کمپانی ها و افراد متول خواهند بود که نمایندگان را انتخاب می کنند و مجلس را در دست خواهند گرفت.

آیا این خیرین عزیز بعدها سوار
برعنوان نماینده گی مجلس در آسمان اندیشه های اقتصادی و بعضا سیاسی خود جولان نخواهندداد !؟


کدمطلب: 219

  • علیرضا فلاح

پرسه در میان نوشته های قدیمی ، بریده جراید ، روزنامه ها و مجلات آرشیو شده در انبار خانه ام در روستا ، لذت خاصی را به من می بخشد . این روزها ، فرصت بیشتری دارم تا در میان این کاغذ پاره ها غوطه ور شوم و نکاتی برای فیلمنامه ام و رمان( آخرین عاشق شهر ) پیدا کنم و دریافت این لذت ، آنچنان شیرین است که حاضرنیستم آنرا با هیچ چیز عوض کنم .

توی یکی از این مجلات ، مربوط  به سالهای قبل در میان اگهی ها ، یک نوشته ای را دیدم  که خیلی برایم جالب بود .
تبلیغ یک کامپیوتر  یا به زبان فرهنگستان ، رایانه - که بعید می دانم هر چقدر زور بزنند این فرهنگستانی ها بتواند بعضی ازواژه ها را درست جایگزین کنند .
مشخصات این رایانه  با پیشرفت تکنولوژی ای که الان شاهد آن هستیم ، خیلی عجیب بود .
مانیتور 15 اینچ ، هارد 13 گیگ ، رم 64 مگابایت ، فکس مودم 56 کیلو بیتی ...
وای. وای .
امروز صحبت ازLCD های 21 اینچی و حتی مدلهای پیشرفته تر است .
امروز فلشی ممورهای 64 گیگی وجود دارد و هاردهای کامپیوتر از 1 ترابابت به 2 ترابایت رسیده است .
رم های 2 گیگ دیگر جواب نمی دهد و PC های خانگی با رم های 4 گیگ ساپورت می شوند.
عصر مودم ها گذشته ، و امروز اینترنت ADSL2  ، با سرعت 1 مگابایت جواب نمی دهد !
اعتراض داریم حتی ، به حق هم هست این اعتراض ، وقتی با فلش مودم معمولی ، در دبی  می شود 7 مگابایت  برثانیه اطلاعات را جابجا کرد ، سرعت 1 مگابایت در ایران سرعت مناسبی نیست !  – که این سرعت هم  واقعه ای نیست و سرعت 512 کیلوبیت واقعه ای برای ما آروز شده است.
یک روزی  رایانه با مشخصات  تبلیغی در این مجله قدیمی برای ما آرزو بود . یادم می آید  آن اوایل برای ضبط برنامه تلویزیونی بیرون که می رفتیم ، می خوا ستیم با مدیر دستگاهی مصاحبه کنیم، تصیر بردارمان آقای شیروانی عزیز که حالا بازنشسته شده است ، یکراست می رفت سراغ رایانه مدیر ، آنرا جلوی کادر می آورد می گفت :
نشانه قدرت و اقتدار یک مدیر است !
یک پسر عمه ای داشتیم که بخاطر بیان بعضی از چیزها،بهش  انگ دروغگویی می زدیم و می گفتیم : فلان ، چخان !
طفلک راست می گفت و ما بسیار دور بودیم .
می گفت : داماد مان یک فامیلی دارد که خارج زندگی می کند ، وقتی سوار ماشین می شود یک زنی هست که حرف می زند ! و ما بد جوری بهش می خندیدیم .
امروز دیگر (درب خوردو ) باز است و جملاتی شبیه این عادی شده ، و نسل ماشین هایی بوجود آمده است که نا بینا هم می تواند با آن راننده گی کند !
روزی که نامزد گرفتم ، از روستایمان ماشین می گرفتم می آمدم آمل ، کنار  مخابرات ، توی کیوسک ، چند سکه 2 تومانی که در هفته جمع کرده بودم را دانه دانه می انداختم توی دستگاه ، تا مثلاً  با نامزدمان صحبت کنیم .
امروز توی گوشی بچه مان ، دوسیم کارت هست و جدیداً به تبلیغات  یک گوشی بر خوردم که 4 تا سیم کارت را ساپورت می کند !
عصر یک ماه  به انتظار نشستن و در یافت یک نامه که پدر از مغازه عمو برایم می آورد گذشت ، امروز با ایمیل ، در یک لحظه  دهها صفحه مطلب جابجا می شود .
وقتی در سال 1370 اولین کتاب من با عنوان (خاطرات سبز )چاپ شد با تیراژ رویایی 6600 نسخه ، سراز پا نمی شناختم ...
اما مدتی قبل تعداد خوانندگان یکی از نوشته های من  در وبلاگم و سایرسایت ها از مرز 20 هزار نفر گذشت ...
یک روزی برای ساخت یک فیلم 3 دقیقه ای سوپر 8 ، باید از روستایمان در آمل می آمدم ساری ، انجمن سینمایی جوانان ، با آن مشقت و فیلم آگفا گرفتن و ظهور و چاپ در آلمان و یک ماه به انتظار  نشستن و چه و چه ، اما امروز به قول یکی از دوستانم ، با دوربین موبایل هم می شود فیلم ساخت !
یک روزی ساخت یک فیلم 3 دقیقه ای برای آدمی مثل من آرزو بود اما امروز دخترم برای تکلیف  کلاسی خود  مستند 15 دقیقه ای می سازد و روی DVD  تحویل معلم خودش می دهد .
چند سالش هست ؟
 10 سال .
کلاس چندم ؟
چهارم ابتدایی!!
ما نسل خاصی هستیم.
نسل خودم را می گویم .
 با شرایط خودم که در روستا به دنیا آمدم و بزرگ شدم و تا کلاسی پنجم ابتدایی ، کتابی غیر از کتاب درسی ندیده بودم و اصلاً نمی دانستم چیزی بنام کتاب غیر از این کتاب  هم وجود دارد ...
با این اوصاف ، ما نسل خاصی هستیم .
از اوج محرومیت تا الان که اوج پیشرفت هست را در یک برهه زمانی 40 ساله دیدم .
خیلی ها ، محرومیت را دیدند و در آغاز تحول تکنولوژی از دنیا رفتند . شاید فقط تلویزیون را دیدند آنهم 14 اینچ توشیبا و سیاه وسفید و حتی کهنسالان فعلی نیز چون درک درستی از تکنولوژی  ندارند این تحول  را حس نمی کنند .
از آن طرف ، بچه های ما یا نسل بعداز ما ، با سن کمتر از 30 سال خیلی محرومیت  را ندیدند . آنها زمانی بدنیا آمدند که برق آمده بود و کودکی آنها همراه تلویزیون بود و پا به پای رشد تکنولوژی ، بزرگ  شدند. آنوقت درک آنها از محرومیت ، تنها صحبت های بزرگان فامیل است و فقط  به سخن یا دیدن توی یک فیلم و برنامه تلوزیونی ...
 اما نسل من ، از خود من که چراغ پیه سوز را دیدم و زیر نور شمع و سپس لامپا درس خواندم ، با کَلِه ، سو را خی در دیوار که با هیزم  روشن می شد - شومینه امروزی – گرم شدم ، این نسل ، نسل خاصی هست .
ما آن  چیز هارا هم دیدیم و آمدیم تا رسیدیم به تصویر سه بعدی (3D ). ما با لاستیک پاره تنها مینی بوس درب و داغون جاده روستایمان بازی کردیم تا رسیدیم  به نسل جدید گجت ها ...
با دوربین لوبیتل عکس گرفتیم و آمدیم تا دوربین 12 مگا پیکسلی موبایل مان.
همه آن محرومیت را دیدیم و درک کردیم  و این تکنولوژی را می بینیم و از آن استفاده می کنیم .
خودم را می گویم  که در روستا ، توی خانه گلی مان ، توی ایوان منزل ، روی جعبه چوبی میوه ، که با نایلون آن را پوشانده  بودم و تبدیل به میزکار کرده بودم ، با مداد و دفتر 40 برگ کاهی ، قصه نوشتم تا امروز که نوشته را مستقیم توی وبلاگم نشر می دهد ...
از دیوار همسایه بالا می فتیم  و دزدکی  از پشت پنجره خانه ، زل می زدیم توی تلویزیون 14 اینچ سیاه وسفید  و مایا و هکل بروفین را با حیرت تماشا می کردیم  تا تماشای فیلم خودم در LCD جداگانه توی اتاق کارم در حالیکه بچه هایم توی اتاق دیگر با تلویزیون دیگری ، مگامن فضایی را دنبال می کردند ...
و خیلی چیزهای دیگر که شاید اشاره به آن از حوصله این نوشته و خواننده آن خارج باشد .
این سیر و تحول ، برخلاف عصر تحول و رنسانس در اروپا ، نگاه ما را ، از آسمان به زمین نیاورد ...
در آنجا ، انسان خودمدار ، نگاهش از آسمان به زمین آمد . دین و معنویت رنگ باخت .اگر چه امروز ، بشر سرگردان ، بار دیگر نگاهش را از زمین  به سوی آسمان دوخته تا گمگشه خود را بیابد  و از حیرانی – که به گیجی می زند، رهایی یابد . اما ما ، نگاهمان با این تحول ، همچنان به آسمان است .
و از این بابت خدا را شاکریم .
الحمدالله


کدمطلب: 218

  • علیرضا فلاح

دامنه ملی

۰۴
ارديبهشت

تعغیر آدرس یک وبلاگ دردسرهای خاصی را به همراه دارد و به هر حال اندک خواننده گان خود را هم از دست می دهد .

4 نفری هم که وبلاگت را لینک دادند، پیوندشان بی اثر می شود و مطالبی هم که دیگران لینک دادند به وبلاگت ، از بین می رود .

خود مطالب وبلاگ و پیوندهای داخلی آن هم گهگاهی دچار مشکل می شود .
همه این دردسرها یک طرف ، اینکه می گویند دامنه COM جذابیت های خاص خود را دارد هم یک طرف .
 مثلاً دامنه بین المللی است و معتبرتر است و...
با تمامی این اوصاف  تصمیم گرفتم  دامنه COM  را در وبلاگ خود به  دامنه ملی IR  تبدیل کنم . یک چند روزی  مشکل ایجاد شد و قطعاً هم خیلی از مطالب و خواننده هایم که این یک سال واندی توی جستجو در گوگل مرایافته بودند ، از دست می رود.
 با این وجود ، دامنه  ملی ارزشهای خاص خودش را دارد.
دامنه ملی است .

 همین.

متعلق  به کشور عزیزم ایران.

همین یک دلیل به تمام آن موارد می ارزد .

از نو خواننده پیدا می کنم .


کدمطلب: 217

  • علیرضا فلاح

وقتی برای اولین بار به سرزمین وحی مشرف شدم ، در مسجد پیامبر (ص) در صف مشتاقان نماز درمحراب آن حضرت ایستادم تا این سعادت بزرگ نصیب من گناه کار نیز بشود.

چشمم به منبر نورانی آن حضرت افتاد و سپس به سمت  قبرمقدس  پیامبر(ص) متمایل شدم.  ازخودم پرسیدم : آیا امکان دارد مزار بی بی دو عالم فاطمه زهرا (س) اینجا باشد؟

اگر اینجا نیست ، پس اهمیت این قسمت ، نسبت به قسمت های دیگر این مکان شریف در چیست که حضرت محمد (ص) فرمودند :

«ما بین قبری و منبری روضة من ریاض الجنه » بین قبر و منبرم باغی از گلشن های بهشت است.

چند سالی گذشت.

در آستانه سومین سفرم به سرزمین وحی ، و در ایام فاطمیه ، پاسی از شب گذشته بود که  مطلب زیر را در سایت تبیان که سایت معتبری هست ، پیدا کردم .

خدا می داند که بر من چه گذشت .

خلاصه مطلب را می آورم :

بدون هیچ تردیدی پس از دفن شبانه و مخفیانه زهرا علیهاالسلام مزارش نیز پنهان داشته شد. اما چرا بایستی درشهر پیامبر مزار تنها دخترش که به فاصله کوتاهی از او به دیدار خدا شتافت مخفی بماند؟

چرا نباید آنگونه که شایسته مقام اوست انبوه مردم در عزای او و تشییع جنازه اش شرکت کنند و بر او نماز بگزارند و دفنش نمایند؟ آیا اینها بخاطر اجرای وصیت زهرا علیهاالسلام نبود؟

از این رو آن روزها کسی بدرستی جایگاه مزار فاطمه علیهاالسلام را نمی دانست و اگر کسی از علی علیه السلام سراغ مزار دختر پیامبر صلی الله علیه و آله را می گرفت پاسخی جز سکوت درنمی یافت. سکوتی که در آن هزاران نکته اعتراض آمیز نهفته بود زیرا امام علی علیه السلام سعی در پنهان داشتن مزار زهرا علیهاالسلام داشت بدین خاطر جایگاه مزار فاطمه را با زمین یکسان کرد آنگاه صورت هفت قبر و یا چهل قبر در بقیع ترتیب داد و هنگامی که مردم به بقیع رفتند صورت چهل قبر را دیدند از این روشناخت مزار فاطمه علیهاالسلام بر آنان مشکل افتاد.

با این وجود در مورد مزار فاطمه زهرا علیهاالسلام چهار قول وجود دارد:

1- برخی مزار فاطمه آن حضرت را در بقیع می دانند. اهل سنت نیز عموما بر این باورند. آنان مزاری را که در کنار مزار چهار امام وجود دارد مزار فاطمه دختر رسول خدا می دانند.

2- برخی  گویند فاطمه علیهاالسلام را در خانه عقیل دفن نموده اند.

3- برخی مزار ایشان را در روضه پیامبر می دانند.

4- عده ای گویند فاطمه علیهاالسلام را در خانه اش دفن نمودند که قرائن، روایات و اقوال زیادی این قول را تایید می کند که عبارتنداز:

1- سخن علی علیه السلام بر مزار فاطمه علیهاالسلام که پس از دفن او برخاست و رو به قبر پیامبر کرد و فرمود «السلام علیک یا رسول الله عنی و عن ابنتک النازلة فی جوارک » یعنی: سلام بر تو ای رسول خدا از من و از دخترت که در جوار تو فرود آمده.

و طبق نقل کلینی: «السلام علیک عنی و عن ابنتک و زائرک و البائنة فی الثری ببقعتک » یعنی: ای رسول خدا! از من و دخترت که به دیدار تو آمده و در کنارت زیر خاک آرمیده درود باد.

از هر دو عبارت کافی و نهج البلاغه چنین استفاده می شود که علی علیه السلام پس از دفن فاطمه علیهاالسلام رو به قبر پیامبر کرد. بنابراین معلوم می شود قبر شریف نبوی در پیش روی او بود، و اگر علی علیه السلام در بقیع بود بایستی رو به سوی قبر حضرت می کرد نه رو به قبر شریف پیامبر. دیگر اینکه به تصریح ذکر شده که فاطمه علیهاالسلام در جوار پیامبر و در کنار او به خاک سپرده شده است. چنانکه مردی بنام ابراهیم بن محمد همدانی نامه ای به امام علی النقی علیه السلام نوشت و از حضرت محل دفن فاطمه علیهاالسلام را سؤال کرد. امام در پاسخ وی نوشت او را کنار جدم رسول خدا بخاک سپردند.

2- شیخ صدوق ابن بابویه عالم بزرگ شیعه گوید: برایم ثابت شده که فاطمه علیهاالسلام رادر خانه اش دفن نمودند، پس از آنکه مسجد را توسعه دادند قبر فاطمه علیهاالسلام در مسجد واقع شد. من سالی که به سفر حج رفتم در مدینه رو به سوی خانه فاطمه علیهاالسلام که از استوانه روبروی باب جبرئیل تا پشت حظیره مرقد نبوی است نمودم و در آنجا زیارت فاطمه علیهاالسلام را به جا آوردم.

گروهی دیگر از علماء نظیر علامه حلی و علامه مجلسی نیز معتقدند که فاطمه علیهاالسلام را درخانه اش دفن نمودند.

3- شیخ طوسی گوید صحیح آن است که فاطمه علیهاالسلام در خانه اش یا روضه پیامبر دفن گردید، زیرا حدیث شریف پیامبر این مطلب را تایید می کند که فرمود: «ما بین قبری و منبری روضة من ریاض الجنه » بین قبر و منبرم باغی از گلشن های بهشت است.

در صورتی که مکان روضه را وسیعتر بدانیم قول شیخ طوسی نیز قابل قبول است و گرنه خانه فاطمه علیهاالسلام ما بین قبر و منبر پیامبر نبوده است بلکه پایین قبر پیامبر قرار داشته است.

4- به موجب روایتی که معتبرترین کتب شیعه نظیر اصول کافی، عیون اخبار الرضا، مناقب و دیگر کتابها آن را نقل کرده اند: مردی از حضرت رضا علیه السلام مکان قبر فاطمه علیهاالسلام را پرسید، حضرت فرمود: فاطمه علیهاالسلام را در خانه اش دفن نمودند بعد از آنکه بنی امیه مسجد را توسعه دادند قبر فاطمه علیهاالسلام در مسجد واقع شد.

همچنین مردی از امام جعفر صادق علیه السلام مکان مزار فاطمه علیهاالسلام را سؤال نمود حضرت فرمود: «در خانه اش دفن شد»
به تصریح ذکر شده که فاطمه علیهاالسلام در جوار پیامبر و در کنار او به خاک سپرده شده است. چنانکه مردی بنام ابراهیم بن محمد همدانی نامه ای به امام علی النقی علیه السلام نوشت و از حضرت محل دفن فاطمه علیهاالسلام را سؤال کرد. امام در پاسخ وی نوشت او را کنار جدم رسول خدا بخاک سپردند

بنابراین با توجه به دلائلی که ذکر شد جای تردید باقی نمی ماند که فاطمه زهرا علیهاالسلام در خانه اش دفن گردید بخصوص که ائمه علیهم السلام نیز این موضوع را با صراحت بیان فرموده اند و به یقین آن فرزندان گرامی بهتر جای قبر مادرشان را می دانند و اهل خانه از درون خانه بهتر خبر دارند.
اگر فاطمه علیهاالسلام دستور ساختن تابوت را به اسماء می دهد نه برای این است که جسد او را می خواستند جابجا کنند بلکه بدین جهت است که چند تنی که بر او نماز می گزارند پیکرش را نبیند و اگر علی علیه السلام صورت قبرهای در بقیع بنا می کند بدان خاطر است تا مزارهای واقعی در آن مقطع خاص زمانی مخفی بماند و اگر با کسانی که قصد شکافتن آن قبرهای غیر واقعی را دارند به مقابله جدی برمی خیزد بدان خاطر است که اگر آن شبه قبرها شکافته شود بر آنان تردیدی نخواهد ماند که فاطمه علیهاالسلام در خانه اش به خاک سپرده شده و هر چند علی علیه السلام مزار فاطمه علیهاالسلام را با زمین یکسان قرار داده بود اما کنجاویها راز نهفته را آشکار می کرد.
 بعد از گذشت آن دوران خاص دیگر پنهان داشتن مزار دلیل خاص نداشت و از این رو فرزندان فاطمه علیهاالسلام یعنی حضرت امام جعفر صادق امام رضا و امام علی النقی (که درود خدا بر آنان باد) با صراحت فرمودند که مزار فاطمه علیهاالسلام در خانه اش می باشد و در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله بخاک سپرده شده است.


کدمطلب: 216

  • علیرضا فلاح