سال قبل ،
در میانه ماه رمضان ، دخترکم سما دچار
بیماری سختی شد و زمانی که زیر تیغ جراحی
رفت ، قلبم پاره شد . بشدت روحیه
ام را از دست داده بودم اما سعی می کردم برای همسرم تکیه گاه باشم و با پنهان کردن
تمامی فشارها ، به کارهای اداره و زندگی رسیدم و نگذاشتم وقفه ایجاد شود .
بعداز
یکسال ،دخترک عزیزم دوباره دچاره مشکل شد و پیگیری برای مداوا او ، پایم را به
تهران کشاند . لطف خدا باردیگر شامل حال من شد . اگر چه من گناهکار بودم و نازنین
من تااون گناهانم را پس می داد ، اما خداوند فرصتی دوباره به من داد تا به خود بیایم ...
شاید خیلی
خوب نباشد ولی بد هم نیست که در این گونه
سختی ها سخت تر به به خداوند بزرگ بچسبیم و پیشانی به خاک بمالیم که در شادی
و روزمره گی زندگی فراموش می کنیم اما در سختی ها به یاد می آوریم.
ای کاش در
همه حال و همه شر ایط ، با خدا باشیم ، آنگونه که آن خالق بی همتا در همه حال با
ماست ...