مدخلی برای ستاره هشتم
می توا ند قصه جالبی باشد اینکه من برادر مادرم هستم . اینکه هنوز ، خیلی وقت ها مادرم به من می گوید دادا.
مادرِ مادرم – یا بقول خیلی ها ننه جانِ من – از شوهرش جدا شد . شوهرش تنها پسرش را – که دایی من بود از او گرفت . این زن تنها ، آمد خانه ما و پدرم ، سرپرستی او را به عهده گرفت . ننه جان من علاقه خاصی به امام رضا (ع) داشت و کار می کرد و پول جمع می کرد و هر سال می رفت مشهد ، پابوس آقا . قبل از اینکه من بدنیا بیایم ، ننه جانم از مادرم قول گرفت که این پسر را به او بدهد .- و مطمئن بود که پسر هست ! من که بدنیا آمدم ، ننه جان ، اسم مرا گذاشت علیرضا و مرا از مادرم گرفت . من شدم پسر ننه جان و تا چند سال تصور می کردم پسر ننه جان هستم و مادرم ، خواهر من است ! بزرگ که شدم فهمیدم که موضوع چیست ! ننه جانم – که فکر می کردم مادرم است – مرا با عشق آقا امام رضا (ع) بزرگ کرد . من نیز عادت کردم هر سال به هر شکلی هست به پابوس آقا بروم و به این عادت عشق می ورزم.
شوق به تالیف کتابی در باب زندگی و سیره آن ا مام همام (ع) همیشه با من بوده و هست ا ما خودم را در آن حد نیافتم و از طرفی بزرگان در این خصوص بسیار قلم زدند و تالیفات ارزشمندی به جامعه خوانندگان عرضه نمودند .
راه دیگری را ، در این عصر گسترش رسانه مجازی برای ا براز ا ین عشق و ارادت انتخاب نمودم گردآوری آنچه که در فضای ا ینترنت در خصوص امام رضا (ع) وجود دارد هرچه که منتشر شده ، تا کسی که می خواهد در این باره مطلبی بخواند یا استفاده دیگری ببرد همه این موارد را یکجا در دسترس داشته باشد.
- ۹۰/۰۱/۱۶
- ۲۱۳ نمایش