تا به حال پنج گربه فروختم
گاهی فکر می کنیم دیگران را بازی می دهیم . گاهی فکر می کنیم با زیرکی خاصی که داریم طراحی دقیقی کرده و بازی را قطعاً خواهیم برد . غافل ازاینکه در بازی دیگران هستیم ! درست زمانی که داریم بازی می دهیم ، همان لحظه مشغول بازی خوردن هستیم .
عتیقه فروشی به منزل رعیتی ساده وارد شد ، دید تغارنفیس و قدیمی دارد که در گوشه ای افتاده و گربه ای در آن آب می خورد فهمید اگر قیمت تغار را بپرسد دهاتی ملتفت گردیده ، قیمت گرانی برآن می نهد . لذا گفت : عموجان ! چه گربه ی قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی . دهاتی با قیافه ای که حاکی از صداقتش بود پرسید : چند می خری ؟ گفت یک تومان . دهاتی گربه را گرفت به دست عتیقه فروش داد و با کمال سادگی گفت : خیرش را ببینید ، عتیقه فروش پیش از آن که از خانه ی روستایی خارج شود ، نگاهی به تغار کذایی کرد ومشغول خواندن خطوط و دیدن نقاشی های اطراف آن شد ، در این حال با خونسردی کامل گفت : عموجان ! این گربه ممکن است در راه تشنه اش بشود . خوبست من این تغار را هم با خودم ببرم ، قیمتش را هم حاضرم بپردازم ، دهاتی به جانب عتیقه فروش که سرگرم دیدن خطوط اطراف تغار بود رو کرد و گفت : قربان بدین وسیله تا به حال پنج گربه فروخته ام آنچه تو می خوانی من از برم .
حکایت دنیاو آدم هایش همین است در همان حال که داریم دیگران را بازی می دهیم ، در بازی آنها هستیم .
می گویند در اقیانوس ها یک ماری هست بسیار خونسرد و آرام . بی تحرک و خاموش . طعمه نزدیک می شود . با مار بازی می کند . تکانش میدهد . گازش می گیرد و حتی قطعه ای از گوشتش را می کَند ، اما در همان لحظات سکوت و آرامش ،طعمه در حلقه اندام مار است و غافل . زمانی به خود می آید که مار مشغول بلعیدن اوست .
دقت کنیم فریب دنیا را نخوریم تصور نکینم که داریم زندگی می کنیم و حریف دنیا شده ایم . ظاهری بسیار زیبا و آرام دارد . بسیار ساده و بازی خور و بازیش می دهیم .مثل بعضی از آدم های همین دنیا ، بسیار آرام و سر به زیر ، خاموش و حتی خموش ، اما چموش ! لحظه ای به خود می آییم و می بینیم در بازیشان هستیم و متاسفانه بازنده بازی.چون تمام حواسمون به بازی کذایی خودمان بود. / 08