پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

یادداشت هایی پراکنده در جستجوی رازها ، راز خلقت ، راز زندگی انسان ، هنر ، سیاست ، زندگی اجتماعی و قواعد بازی و سپس راز سکوت و همه این رازها ، اگرچه پراکنده ، مانند مهره های کوچک که بانخی در اتصال بهم ، تسبیح می شوند برای ستایش خالق

__________________________________________

پروردگارا ! باشد این شمع کوچکی که برافروخته ام ، نور پیدا کند و آنگاه که در تاریکی قرار گرفته ام، روشنم سازد

رازهای نگفته

آخرین نظرات
رازهای نگفته



نقل و کپی مطالب این تارنما ، بدون ذکر منبع ، شرعا جایز نیست و از اخلاق به دور است . وب شخصی علیرضا فلاح WWW.DRARF.IR

برای دوست خوبم احمد گویا

دوشنبه, ۴ بهمن ۱۳۸۹، ۰۶:۵۷ ق.ظ

هرکسی که به نوعی با هنر آشنا باشد با نام " احمد سرایداری ( گویا)" هم آشناست .
نام آشنایی که اینروزها کمتر سراغی از او گرفته می شود . موی سپیدی که بالندگی امروز خیلی از هنرمندان استانمان مرهون تلاش دیروز او و هم سن و سالانش است .
قرار بود با انگیزه سفر سوم دولت که سفری فرهنگی عنوان شده است به سراغ " استاد گویا" برویم تا به متولیان امر این پیام را برسانیم که دربسته فرهنگی استان ، رسیدگی به پیشکسوتان هنرنیز فراموش نشود .
 اما از آنجا که بیماری او اجازه  گفتگو را نمی داد در این مجال به سراغ او رفتیم و از دغدغه هایش شنیدیم .
براستی آیا استاندار محترم و همه کسانی که به نوعی در توزیع و تخصیص بودجه های فرهنگی سفر سوم دولت  دخیل هستند رسیدگی به معیشت ، درمان و از همه مهمتر تکریم پیشکسوتان هنر و فرهنگ این مرز و بوم را در نظر خواهند داشت ؟

آیا در گوشه ای از بسته فرهنگی استان که ماههاست بر زبان ها جاری است  نامی از " پیشکسوتان " هنر و فرهنگ مازندران دیده می شود ؟
در این وضعیت نا بسامان امروز که برخی از هر رشته هنری تا پای در این عرصه پر فراز و نشیب میگذارند ادعای بزرگی وهنرمندی کاذب به آنان دست می دهد و گویی تنها هنرمند ان رشته اند. پس جای پیشکسوتان و قدیمی های هنر کجا رفته؟
اصلا کجا هستند؟آیا هنوز هستند؟

نباید منکر این مسئله مهم شد که اگر نبودند پیشگا مان هر رشته هنری با ان روحیا ت ظریف و شکننده ، امروز نه هنری بود نه هنرمندی..
 این نیایش هنرمند فرهیخته " احمد گویا "که از نوجوانی تا موی سپیدی با نام مستعار " گویا "در اکثر هنرها دستی بر اتش داشته.
هنر خاص او نقاشی، مجسمه سازی ، دکوراسیون وصحنه ارایی تئاتر و بطور عام گریم، بازیگری تلویزیون، سینما و تئاتر بوده است .

" گویا " مارا به یاد سخنان  یکی از بزرگان فرهنگ و هنر انداخت که "هنر از زجر و درد و رنج به وجود می آید"یا  اگر روشنتر بگویم "به دریا رفته میداند مصیبتهای طوفان را".
خدایا در برابر انچه انسان ماندن را به تباهی می کشاند مرا با نداشتن و نخواستن روئین کن...

نام:احمد

نام خانوادگی:سرایداری "گویا"

محل تولد : قائم شهر

سال تولد :۱۳۲۷ 

در خانواده ای متوسط به دنیا امد و به دلیل عشق زیاد به هنر درس را تا پایان دوره متوسطه ادامه داد و پس از چندی رهایش کرد..

اولین هنری که تجربه کرد عکاسی بود . انهم در ۱۲ سالگی . .با پول کمی که داشت از عکاس سر خیابان چند ورق کاغذ و مقداری داروی ظهور خرید وبا ترس و لرز و طبعا بدون اجازه ، چند نگاتیو از عکسهای خانوادگی که در کمد خانه بودبرداشت وچاپ کرد. تا ۱۵ سالگی که صاحب دوربین عکاسی شخصی شد.
استاد مجسمه سازی را در سالهایی که در تهران بود آموخت .
استاد گویا درباره این سالها می گوید :

در تهران هنرمندان رشته های مختلف هنری هر چند وقت یک بار دور هم جمع می شدند و از اتفاقات هنری روز حرف می زدند که من در یک روز با دوستی که استاد دانشگاه هنرهای زیبا بود اشنا شدم . .دوستی با او نیمی از تشنگی هنری من را پاسخ داد.
کار مجسمه و نقش برجسته با انواع جنسها را در کارگاه دانشکده شروع کردم تا جایی که بطور حرفه ای سفارش میگرفتم.

استاد که در سفالگری هم زبانزد است ، می گوید :
 روزی در نمایشگاه تهران شیفته کار پیرمرد سفالگری شدم و وقتی به شمال برگشتم به مدت ۴ ماه در مکتب پیرمرد کوزه گر انچه می خواستم اموختم.
او که این روزها دوران بیماری را سپری می کند از روزگار هنری خود چنین روایت می کند :
چند سالی اتلیه عکاسی داشتمو با عشق آنرا اداره می کردم . مدتی هم در کارگاه دانشکده کار میکردم . تابلوهای سینمایی می کشیدم و سفارش تندیس و نقش برجسته میگرفتم..
پس از انقلاب توسط دوست زمان نوجوانیم "حسین کلامی"که از توانایی هایم در رشته های مختلف ، حتی در تئاتر اگاه بود وارد اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی مازندران شدم وبا عنوان طراح دکور، گریم و لباس تئاتر مشغول به کار شدم.
مدتی هم مربی تئاتر و نقاشی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بودم.پس از ان به عنوان طراح دکور و گریم در صدا و سیمای مازندران مشغول به کار شدم.

” گویا " با مهم خواندن نقدهای هنری ،معتقد است منتقدین می توانند هنر را از دریچه ای به جز ادبیات نگاه کنند .

به نظراو ادبیات زبان خودرا دارد و نقاشی هم زبان خاص خود را..

به او می گویم : استاد ، خیلی از سئوالاتی که من می خواهم بپرسم را شما می دانید و بسیاری از پاسخهای شما را من ! آخرین گفته ها را به خود شما می سپارم. به قول معروف هرچه می خواهد دل تنگت بگو؟

استاد می گوید : خیلی ها مثل من در این سن وسال ،  با این همه تلاش در عرصه هنر یا خود در بستر بیماریند و یا باز هم مثل من افتخار دو دهه پرستاری از دو.بیمار را دارند که کمترین تقاضایشان تنها سرکشی  و خبرگیری از جانب آنهاست و همین وبس! که نشود پیشکسوتانی مانند "قاسم قنبری نیا "که سالها در عرصه هنر و تئاتر، موئی سفید کردند و پس از مرگ هم کسی حتی سراغ خانواده هایشان را نگرفت !  یا رب نظر تو بر نگردد...برگشتن روزگار سهل است..  / 04

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۸۹/۱۱/۰۴
  • ۳۰۹ نمایش
  • علیرضا فلاح

احمد گویا

سرایداری

قائم شهر

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی