پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه فال به نام من دیوانه زدند

پیش نویس

یادداشت هایی پراکنده در جستجوی رازها ، راز خلقت ، راز زندگی انسان ، هنر ، سیاست ، زندگی اجتماعی و قواعد بازی و سپس راز سکوت و همه این رازها ، اگرچه پراکنده ، مانند مهره های کوچک که بانخی در اتصال بهم ، تسبیح می شوند برای ستایش خالق

__________________________________________

پروردگارا ! باشد این شمع کوچکی که برافروخته ام ، نور پیدا کند و آنگاه که در تاریکی قرار گرفته ام، روشنم سازد

رازهای نگفته

آخرین نظرات
رازهای نگفته



نقل و کپی مطالب این تارنما ، بدون ذکر منبع ، شرعا جایز نیست و از اخلاق به دور است . وب شخصی علیرضا فلاح WWW.DRARF.IR

۴۳ مطلب با موضوع «پیام به مناسبت ، بی مناسبت !» ثبت شده است

فاطمه، فاطمه است

۰۹
فروردين
اینک لحظه‌ وداع با علی (ع)  چه دشوار است.
اکنون علی باید در دنیا بماند. سی سال دیگر!
 فرستاد ” ام رافع ” بیاید ، وی خدمتکار پیغمبر(ص) بود. از او خواست که - ای کنیز خدا، بر من آب بریز تا خود را شست ‌وشو دهم.
 با دقت و آرامش شگفتی، غسل کرد و سپس جامه‌ های نویی را که پس از مرگ پدر کنار افکنده بود و سیاه پوشیده بود، پوشید، گویی از عزای پدر بیرون آمده است و اکنون به دیدار او می‌رود.
به ام رافع گفت:
ـ بستر مرا در وسط اتاق بگستران.
آرام و سبکبار بر بستر خفت، رو به قبله کرد، در انتظار ماند.
لحظه ‌ای گذشت و لحظاتی …
ناگهان از خانه شیون برخاست. ( روی ادامه مطلب کلیک کنید )
  • علیرضا فلاح


خدایا ! هیچ شرحی نمی توان برای این عکس نوشت .
من نمی دانم آنهایی که باید شرم بکنند ، چرا از خجالت نمی میرند !؟
/ 339

  • علیرضا فلاح
آقای احمدی نژاد دریک برنامه تلوزیونی ، ضمن ارایه تجربه شخصی خود ، راهکار بسیار مناسبی برای حل مشگل ازدواج جوانان مطرح فرمودند .
ایشان در پاسخ به این سؤال که آیا شما موتورسیکلت هم داشتید، گفتند:
 بله؛ من موتورسیکلت هم سوار شدم . در سال 1355 موتورسیکلت داشتم و البته گواهینامه هم گرفتم.
این بخش گواهینامه هم گرفتم خیلی جالب بود!

رئیس جمهور در ادامه ، راهکار خود را بیان نمودند :

 ازدواج همیشه راحت است اما این برخی افراد هستند که آن را سخت می گیرند. من در سال 1359 موتورسیکلتم را فروختم و با پول آن ازدواج کردم!

البته در این لحظه مجری کم تجربه وشاید مغرض تلوزیون ، که حتما بعدا عکس مصاحفه او با آقای رفسنجانی در روزنامه غیر جناحی و کاملا بی طرف ایران منتشر خواهد شد ،   با شوخی خطاب به رئیس جمهور گفت:

خوب بود که آن زمان با پول موتورسیکلت توانستید ازدواج کنید!
که البته منظور اصلی او این بود که آقای دکتر آیا در دولت جنابعالی هم می شود با فروش و پول یک موتور سیکلت ازدواج کرد؟

من اگر جای آقای ضرعامی بودم که شکر خدا نیستم ، بلافاصله این مجری ...را اخراج می کردم .

***

پ.ن :  صرفا جهت لبخند به لب آوردن در آغاز سال جدید . منظوری نداشتم . دلم برای پسته تنگ شد.نامردا اینرا هم تحریم کردند! مهم نیست . اینقدر تحریم کنیدکه تحریم دونتون پاره بشه . / 336

  • علیرضا فلاح


همیشه نزدیک شدن سال نو برای خودش شیرینی خاصی دارد. انگار چند روز قبل از عید خورشید خوش رنگ تر می شود، نسیم بهار می آید و رنگ و بوی عید همه کوچه پس کوچه های شهر را فرا می گیرد. قبل از سال نو یکی از لذت بخش ترین کارها، خرید عید است که بیشتر خانواده ها آن را انجام می دهند. خریدن لباس های جدید و وسایل نو با وجود دغدغه فراوان مردم بخاطر قیمت ها بازهم لذت بخش است بخصوص برای بچه ها که تمام شور و شوقشان به همین خریدهاست.

اما کافی است وقتی در میان مغازه های شلوغ و پرازدحام قدم می زنیم کمی هم به افرادی فکر کنیم که نمی توانند به این مغازه ها برای خرید بروند. افرادی که شاید در ظاهر از من و شما هم لباس های سالم تر و شیک تر داشته باشند اما ته جیبشان بیشتر از چند هزارتومان ناقابل برای خرید عید وجود ندارد.

بهتر است یادی بکنیم از همان پدرهایی که در شب عید وقتی برای خرید به همراه بچه کوچکشان بیرون می روند به سرعت حرکت می کنند که مبادا چشم بچه به چیزی بیفتد و آن را بخواهد و عرق شرم را بر چهره پدر بنشاند و به محض اینکه دست کوچک کودکشان به سمت کالایی می رود سریعاً دستش را می کشند و با وعده های بی سرانجام او را با خود می برند و کودک بیچاره به پایان سال جدید می رسد و هنوز در انتظار خرید لباسی است که پدرش برای عید به او قول داده بود غافل از اینکه پدر این بارهم باید شرمنده همسر و فرزندش شود یا اگر خجالت مانعش نشود به همکار، دوست و آشنایی رو بیاندازد تا شاید بتواند پولی قرض بگیرد.

بهتر است یادی بکنیم از بچه هایی که خیلی زود بزرگ می شوند. همان هایی که با وجود سن و سال کم، خوب می دانند که پدرشان نمی تواند برایشان چیزی بخرد و به همان لباس های قدیمی خودشان اکتفا می کنند که مبادا پدر را به زحمت بیاندازند. این افراد خیلی دور نیستند. همه آنها در محلات حاشیه ای شهر زندگی نمی کنند. اتفاقاً برخی از این ها درست کنار خودمان زندگی می کنند،حتی برخی مواقع سرووضعشان از خود ما هم بهتر است. اما اینها همان هایی هستند که صورتشان را با ضرب سیلی سرخ نگه می دارند. شاید همکاری باشد که هرروز کنارمان می نشیند و از قسط های سنگین و عدم کفاف حقوقش برای زندگی می نالد. شاید همسایه خودمان باشد و حتی شاید هم یکی از بستگان!

امسال قیمت ها بسیار بالاست! و گرفتاریهای اقتصادی مردم بیشتر از گذشته است. شاید افرادی که حتی فکرش را نمی کنید، به کمک شما نیاز داشته باشند. لذا اگر امسال به لطف خدا می توانید برای خود و خانواده خرید کنید هوای اطرافیان را بیشتر داشته باشید. بهتر است نگذاریم این افراد آبرومند به مرحله ای برسند که مجبور شوند دست نیاز دراز کنند و غرور خود را برای قرض گرفتن مقداری ناقابل خرد کنند. چرا بجای اینکه آنها سراغ ما بیایند ما به سراغ آنها نرویم؟

ما شیعه همان امامی هستیم که پینه های روی پشتش کمک های شبانه اش را آشکار ساخت. شاید بهتر باشد زیبایی های عید را فقط برای خودمان ندانیم و دیگران را هم در این زیبایی شریک کنیم. انسان های نیکوکار و باایمان، خود را در همه حال در محضر الهی می بینند و کارها و رفتار خود را در راه رضای خداوند انجام می دهند. شکرگزار نعمت های پروردگار هستند و یکی از نمودهای سپاس گزاری از نعمت های الهی را کمک به محرومان می دانند.

"نرم نرمک می رسد اینک بهار" و مردم به امید رسیدن به طراوت و سبزی سردی زمستان را پشت سر می گذارند. به این کلمات خوب فکر کنیم؛ شب عید، سفره ی هفت سین، شکرانه نعمت های خدا، دوست و همسایه گرفتار و خدایی که در این نزدیکی است!


مهدی یاراحمدی خراسانی - سایت الف
عکس -  همکارمان در صداوسیمای مرکز مازندران ، محمد رضایی
/ 335
  • علیرضا فلاح
دخترم سما ، مطلبی نوشت در خصوص دهه فجر وبعد از اینکه در مدرسه شان خواند ، از من خواست که در وب خود ، منتشرش کنم .

کشورعزیز ما ایران ، برای سالهای سا ل ، زیر سلطه و نفوذ اجانب بود.
پادشاهان بر این سرزمین اسلامی حکومت می کردند که خود دست نشانده غرب و بخصوص آمریکا بودند.
ثروت این سرزمین به یغما می رفت و اثری از دین و مذهب ما نبود .مردم تحت شکنجه حکومت و حکومت نوکر اجنبی بود.
در این شرایط سخت و نا عادلانه ، مردی از تبار سید الشهدا امام حسین ( ع ) پرچم قیام را به دوش کشید تا دین جد خود را زنده سازد.
مردم رنج کشیده ایران ، به ندای این مرد الهی ، لبیک گفتند و چون سربازانی فداکار در رکاب او از جان خود گذشتند.
امام روح الله خمینی ( ره ) که رهبری این قیام مقدس را به عهده داشت ، سید بزرگ و مجتهدی فرزانه بود که توانست به یاری مردم خداجوی ایران ، بساط کاخ و کاخ نشینان را در هم شکند و در ایامی که امروز در آن به سر می بریم ، ایام الله دهه فجر ، پیروزی را به مردم این سرزمین مقدس هدیه نماید.

این انقلاب ، با خون شهدا و با رشادت زن ومرد و پیر وجوان این مملکت و با رهبری حضرت امام خمینی ( ره ) به پیروزی رسید و اکنون با رهبری نایب برحق آن امام بزرگ ، حضرت آیت الله امام خامنه ای ، بسوی مقصد نهایی خود که اتصال به قیام حضرت صاحب الزمان ( عج ) است ، به پیش می رود . / 326

  • علیرضا فلاح


بار اولی که به سرزمین وحی مشرف شدم ، در بقیع ، کنار مزار حضرت ام البنین ( ع ) مادر قمر بنی هاشم ( ع ) ، دوربینم را برای گرفتن عکس بیرون آوردم که با نهیب شرطه خشمگین و درشت اندام عرب مواجه شدم .
آنجا ، من می خواستم به هر شکلی شده ، قبر آن بانوی بزرگ را زیارت کنم و آن شرطه می خواست اگر چنین کردم ، سرم را با باطومی که در دست داشت ، بشکا فد.
هر دو مسلمان بودیم و پیرو یک پیامبر و در کنار مسجد و مزار پیامبر مشترکمان ، آماده درگیری با هم . و آن سوتر ، دشمنان مشترک ما ، به این آتش کینه و در گیری دامن می زدند.
بار دوم که مشرف شدم ، در همان بقیع ، بین من و یک مبلغ وهابی که عرب افغان بود و فارسی را خوب می دانست ، بحث در گرفت.
این مبلغین کارشان این بود که زایرین را از توجه به مزار 4 امام غریب مدفون در بقیع باز دارند و اعتقادات مذهب شیعه را به نقد کشانده و به شرک نزدیک سازند.
به دعوت آن مبلغ برای ادامه بحث در روزهای دیگر جواب منفی دادم . در همان اولین بحث ، عده زیادی پشت سر من جمع شده بودند و شرطه ها نیز به سرعت خود را به این جمع شیعه و ایرانی رسانده بودند تا ...
نگران عواقب این کار بودم بخصوص وقتی که مبلغ وهابی در انتهای بحث با عصبانیت به حضرت علی ( ع ) توهین کرده بود و من به خود اجازه توهین در بحث را نمی دادم - چرا که دلیل ضعف و پذیرش شکست بود -  و البته از باطوم  شرطه های وهابی هم می ترسیدم !
بار سوم - خرداد ماه امسال - حکایت دیگری بود.
به افغانستان و عراق و لیبی و مصر و دردناکتر ازهمه ، به سوریه فکر می کردم.
در تمامی این کشورها ، با صدای انفجار و متعاقب آن ، خونی که به زمین ریخته می شد و مرگی رقم می خورد ، صدای الله اکبر به گوش می رسید. از هر دو طرف . این می زد و می کشت و می گفت ، الله اکبر و آن می زد ومی کشت و فریاد می زد ، الله اکبر.
ومن حیران مانده بودم که این چه مصیبتی ست که دامن گیر ما مسلمانان شده که  ازسال 1945 و بعد از جنگ دوم جهانی به بعد ، همه جا آرامش است و فقط در بلاد اسلامی ، جنگ و خون ریزی ، آنهم برادر با برادر و مگر نه اینکه " مومنین برادران همدیگر هستند " !؟ 
هم وطن با هم وطن و گاهی همسایه با همسایه و قطعا در سوریه ، برادر واقعی با برادر ...
در صحبت با عده ای از این سورویها ، رنج و درد را در کلام و نگاه اندوه بارشان احساس می کردم . معتقد بودند که دلایل این جنگ ، ریشه در عوامل خارجی دارد و این دشمن است که مارا به جان همدیگر انداخته است .
و من مبهوت از اینکه معتقد به یک خدا و مومن به یک پیامبریم و ایمان به یک سرای ابدی داریم و آنگاه ، سالهاست که هر دو طرف به نام خدا و برای رضای همان خدای واحد همدیگر را سر می بریم و به امید رفتن به بهشت ، این خون ریزی را مقدس می دانیم.
فراموش کردیم که دشمن ما کس دیگریست که در کشاکش این برادرکشی ، هستی ما را به غارت می برد و ناموس ما را حراج می کند و سلاح های خوفناک خود را برای برادرکشی به قیمت جان ما ، به ما می فروشد وخود را از ورشکستگی نجات می دهد و ما برای اتمام این خون ریزی ، بجای دامن پر مهر پیامبر عشق و مهربانی خود ، به دامن قاتلین خود پناه می بریم و آنها را میانجی خود برای آشتی موقت قرار می دهیم و فردا که خورشید دمید ، باز خونی دیگر بر زمین ریخته می شود و با یک انفجار مر گبار ، صدای الله اکبر به گوش می رسد وبه جای دست مهربان خدا ، دست قاتل ما بر سر ماست ! / 325

  • علیرضا فلاح
خیلی دوست ندارم به کامنت هایی که برایم می گذارند و نظرات در خصوص مطالبم ، جواب بدهم.
به هر حال حق طبیعی خواننده گان است که نظرات خود را بگویند ، آنگونه که این حق را برای خودم قایل هستم!
اگر چه گاهی کامنت های ناجوری هم دریافت می کنم که بیشتر فحش هست تا اظهار نظر!
بخصوص مطالبی که از من در سایت های کشوری مثل سایت الف منتشر شد ، با ده ها توهین و ناسزا به عنوان " نظر خواننده گان " مواجه شدم و اخیرا هم توی بعضی از سایت های استانی بابت آخرین مطلبم ( اینجا ) ، مورد تفقد جانانه قرار گرفتم و البته ضارب که در گذشته کارمند من بوده ، شناسایی شد و در مقابل این پرسش من ، که پسر جان ، من جز خدمت ، چه بدی در حق تو کردم؟ که با سکوت دردمندانه و شرمسارانه او مواجه شدم !
اما اخیرا یک خواننده محترم ، ذیل مطلب ، " عکس معروف احمدی نژاد " ( اینجا ) کامنتی برایم گذاشت محترمانه ، که ضمن تشکر ازین عزیز ، هر چه سعی کردم ، نتوانستم از اشاره به آن صرف نظر کنم !
دوست عزیزم نوشتند:

ببخشیدا ، ولی فکر کنم شما اساسی با آقای احمدی نژاد مشکل دارید .
آخه مگه این آقای احمدی نژاد چه بدی درحق شما کرده ؟ جای شما رو که تنگ نکرده!
واقعا شما اولین کسی هستید که می بینم انقدر با ایشون مشکل دارید و ازشون بد میگید. آخه من هیچ کس رو ندیدم که انقدر با آقای احمدی نژاد مشکل داشته باشه . هرچی باشه ایشون رئیس جمهور کشور ماست. اگه ما درباره ی ایشون اینطور حرف بزنیم بقیه چه فکری میکنن ؟ مطمئن باشید که دشمنان ما از همین حرف های ما سوء استفاده میکنن.  پیشنهاد میکنم قبل از اینکه در دنیای مجازی به قول خودتون با ایشون شوخی کنید یه کمی هم فکر کنید .

احتمالا اشاره ایشان ، غیر از مطلب " عکس معروف احمدی نژاد " ، به مطلب " شوخی یک رعیت زاده با احمدی نژاد" ( اینجا )  هم بوده.
ضمن احترام به نظر ایشان ، باید خدمتشان عرض کنم ، دوست عزیز ، بنده در جایگاهی نیستم که بزرگی مثل  رئیس جمهور جای مرا تنگ نمایند. جمله " واقعا شما اولین کسی هستید که می بینم انقدر با ایشون مشکل دارید و ازشون بد میگید " بیشتر شبیه غلو در مورد این حقیر است تا واقعیت . و جمله "  آخه من هیچ کس رو ندیدم که انقدر با آقای احمدی نژاد مشکل داشته باشه " به سختی مرا متحیر ساخته و بهت زده ...
دوست عزیز ، مرا نترسانید ! یهو باورم می شود خبری هست !!!
باور بفرمایید این رعیت زاده ، چنین نیست که شما می پندارید . من یک شهروند عادی هستم که بیشتر برای دل خود می نویسم و لاغیر...
من در دفاع ازرئیس جمهورمحترم هم مطلب نوشتم . ( اینجا )
پست قبلی وبلاگ من هم در ستایش رفتار خداپسندانه و مردم محروم پسندانه ایشان بوده .( اینجا )
کار و سخن خوب ، تقدیر دارد و سخن و حرکت ناصواب ، انتقاد.
فکر کنم کافی باشد . باقی بقایتان. / 305

  • علیرضا فلاح
امروز کسی جانشین پیامبر مهربانی می شود که نه مردم آن روز ، بلکه مردم همه ادوار تاریخ به عدالت و مهرورزی او نیاز دارند و خدا می داند که جز ذات احدی اش ، عادل تر و مهربانتر از اونیامده است و نمی آید.
نمونه برخورد آن انسان کامل با یک انسان دیگر که دست بر قضا ، قاتل او ، واکنون در بند اوست ،
 حضرت به فرزندانش فرمود:
 حسن جان! حسین جان! من نگرانم که وقتى ابن‏ ملجم را با یک ضربت بکشید، مردم عصبانى شمشیر، خنجر، چاقو و چوب بردارند و بر سر جنازه بریزند، لبش را ببرند؛ دماغش را ببرند؛ زبانش را ببرند؛ گوشش را ببرند؛ چشمش را در بیاورند. حسن جان! حسین جان! من از جدتان پیغمبر، خودم شنیدم که تکه و پاره کردن بدن میت، هر چند سگ هار باشد، در دین جایز نیست. تا ابن‏ ملجم مرد، او را دفن کنید. / 303

  • علیرضا فلاح


گفت برخیز که از یار سفیر آمده است‏
به چراغانى صحراى غدیر آمده است

موج یک حادثه در جان غدیر است امروز
و على چهره تابان غدیر است امروز

بیعت شیشه ‏اى و آهن پیمان شکنى‏
داد از بیعت آبستن پیمان شکنى !

پس از آن بیعت پر شور على تنها ماند
و وصایاى نبى در دل صحرا جا ماند

موج آن حادثه در جان غدیر است هنوز
و على چهره تابان غدیر است هنوز

  ناصر شعار ابوذرى  / 302

  • علیرضا فلاح
دارم یک مستند از زندگی این جوان ، آقا نور علی ، می سازم .
زندگیش را با این سه چرخه پیش می برد ... / 295

  • علیرضا فلاح